اسم دختر با حرف س
سیمینه : (در قدیم) (= سیمین)، ( سیمین.
سیمینعِذار : (در قدیم) (به مجاز)، دارای چهرهی سفید و زیبا.
اسم های ترکیه ای استانبولی دختر همراه با معنی
سیمینزر : (سیمین= نقرهای + زر = طلا)، 1- ساخته شده از نقره و طلا؛ 2- (به مجاز) ارزشمند، گرانبها.
سیمینرخ : (= سیمین عذار)، ( سیمین عذار.
چند اسم خوشگل و امروزی جدید دختر
سیمیندخت : (سیمین + دخت = دختر)، 1- دختری که مانند نقره سفید و درخشان است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
سیمینبَر : (در قدیم) 1- (به مجاز) سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ 2- (به مجاز) زیبا.
سیمین : (سیم = نقره + ین (پسوند نسبت))، 1- ساخته شده از نقره، نقرهای رنگ، سفید و درخشان؛ 2- (به مجاز) زیبا.
سیما : (عربی) 1- چهره، صورت؛ 2- (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد.
سیرانوش : [سیر (در پهلوی) راضی و خشنود + انوش= جاویدان]، خوشنودی و رضایتمندی جاودان.
سیران : (در قدیم) گردش و تفرج.
سیاره : (عربی) 1- (در نجوم) هر جرم آسمانی که در منظومهای به دور ستارهای میگردد، به ویژه هر یک از نُه جِرم آسمانیِ غیر نورانی و بزرگ که به دور خورشید میگردند؛ 2- (در قدیم) کاروان، قافله.
سُهیلا : (عربی) 1- نرم، ملایم؛ 2- (مؤنث سهیل)، ( سهیل.
سُهی : (عربی) مُمالِ سُها (= سُها)،م سُها.
سُها : (عربی) (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوّت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند.
سوینج : (ترکی) شادی.
سوین : (ترکی) شادباش.
سِویل : (ترکی) لایق، محبت.
سُونیا : (ترکی ـ فارسی) (سو = نور + نیا) 1- نورِ نیاکان(؟)؛ 2- (در یونانی) خرد و عقل.
سُونای : 1- (سونا = دعا کننده، ستاینده + ی)؛ 2- (در ترکی) آخرین ماه.
سُونا : 1- طلا؛ 2- (در ترکی) 1) مرغابی، 2) زیبا و قشنگ.
سوما : 1- ماه، نور ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا؛ نهر آب و مجرای قنات.
سولماز : (ترکی) 1- پژمرده نشدنی، 2- گلی که هرگز پژمرده نمی شود.
سوگند : قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن.
سوگل : (ترکی) (در گفتگو) مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب.
سوفیا : (عربی) 1- (= صوفیه)، پیروان تصوف؛ 2- عاقل، خردمند؛ 3- (اَعلام) (= صوفیه) پایتخت بلغارستان.
سوسن : 1- (گیاهی) گیاهی پیاز دار و تک لپهای، با برگهای باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد؛ 2- گل این گیاه که معمولاً درشت، خوشهای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است. بعضی انواع آن خاصیت دارویی دارد.
سوزان : 1- دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) سرشار از اندوه و اشتیاق.
سورینا : (سورین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سورین، ( سورین.)
سوریا : (سوری + الف (اسم ساز))، ( سوری.
سوری : 1- (در قدیم) (در گیاهی) گل سرخ؛ 2- (به مجاز) سرخ رنگ.
سوره : (عربی) هر یک از بخشهای صد و چهاردهگانهی قرآن که خود شامل چند آیه است، سورت.
سورا : 1- سود دهنده؛ 2- توانا، نیرومند؛ 3- (اَعلام) نام شهر «شوراب» در نوشتههای رومی و یونانی که به گونهای سورا/ surāـ/ آمده است، شوراب (سورا) در مغرب رود فرات و در نزدیک دشت سروج (باتنه) و در شرق حلب قرار دارد.
سوده : (عربی) 1- ساییده، ساییده شده؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] نام دختر زمعه ابن قیس ابن عبد شمس، از همسران پیامبر اسلام(ص)، بیوهی یکی از مسلمانان نخستین به نام سکران.
سودابه : (= سوداوه) 1- (در پهلوی) به معنی دارنده ی آب روشنی بخش؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) همسر کیکاووس که چون سیاوش عشق او را نپذیرفت، بر او بهتان زد و موجب آوارگی و کشته شدن وی شد. در نتیجه به کین خواهی ...
سودا : اسم ترکی دخترانه - عشق.
سَنیه : (عربی) عالی، خوب.
سُندُس : (معرب از فارسی؟) 1- (در قدیم) پارچهی ابریشمیِ لطیف و گرانبها؛ 2- (به مجاز) گلهای ظریف و رنگارنگ.
سُنبله : 1- (در گیاهی) نوعی گل آذین که گلهای بدون دُمگل آن در اطراف یک محور جمع میشوند؛ 2- خوشهی بعضی گیاهان مانند گندم و جو؛ 3- (در نجوم)؛ صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج، واقع در استوای سماوی، که به شکل ...
سُنبل : 1- (در گیاهی) گلِ خوشهای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل؛ 2-(در قدیم) (به مجاز) گیسو، زلف.
سَنا: (عربی) 1- (در قدیم) روشنایی؛ 2- (در گیاهی) گروهی از گیاهان درخچهای یابوتهایِ گرمسیری و خودرو از خانواده گل ارغوان که برگچه و میوهی آنها مصرف دارویی دارد.
سُمیه : (اَعلام) نام مادر عمار بن یاسر و اولین زن شهیده در صدر اسلام.
سمیعه : (عربی) گوش شنوا.
سَمیره : (عربی) (= سمیرا)، ( سمیرا. 1-
سَمیرا : (عربی) 1- زن گندمگون، شمیرا. [سمیرا ترجمهی «مهینبانو» است]؛ 2- (اَعلام) نام عمهی شیرین است در اشعار نظامی.
سَمنناز : (سَمن + ناز= کرشمه، ناز و غمزه) (به مجاز) زیباروی دارای ناز و کرشمه.
سَمنرخ : (= سمن چهر)، ( سمن چهر.
سَمنبر : (به مجاز) دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف.
سَمن : 1- نام گیاهی (رازقی)، یاسمن؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) چهرهی سفید و لطیف و همینطور بوی خوش.
سَمرا : (عربی) زن گندمگون.
سَمر : (عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار و سخن.
سَمانه : 1- (مخفف آسمان) یعنی سقف خانه؛ 2- نام پرندهای کوچک که به آن در ترکی بلدرچین میگویند.
سَما : (عربی) (در قدیم) آسمان.
نام های دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی
سَلینا : (ترکی ـ فارسی) (سَلین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَلین، ، سَلین.
سَلین : (ترکی) 1- سیل مانند؛ 2- (اَعلام) نام رودخانهای در آذربایجان که از منطقه قره داغ سرچشمه میگیرد.
سَلیمه : (عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم)
نام های دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی
سَلیله : (عربی) (در قدیم) دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سَلوی : (معرب از لاتین) (در گیاهی) 1- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی نعناع با برگ های کرک دار و گل هایی به رنگ آبیِ مایل به بنفش و به ندرت سفید شهد دار. برگ ها و سرشاخه های آن معطر ...
سِلوا : (عربی) 1- (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ 2- هر چیز که تسلّی دهد؛ 3- انگبین، عسل.
اسم های زیبای گیلانی و مازندرانی دخترانه
سَلمی : (عربی) (در گیاهی) نام گیاهی است؛ (اَعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز) هر معشوق را گویند.
سِلما : 1- نام درختی؛ 2- (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سُلدا : (ترکی) حامی، یاور.
سَلامه : (عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).
سَلامت : (عربی) 1- سالم، تندرستی، صحت؛ 2- (در حالت قیدی) بطور سالم، در حال صحت؛ 3- (در قدیم) امنیت و آرامش، رستگاری.
سُلاله : (عربی) 1- نسل؛ 2- (در قدیم) فرزند، نطفه.
سَکینه : (عربی) 1- (= سکینت)، آرامش خاطر؛ 2- (اَعلام) [قرن 1و 2 هجری] دختر امام حسین(ع)، همسر مصعب ابن زّبیر. در مدینه وفات یافت.
سعیده : (عربی) 1- (مؤنث سعید)، ( سعید. 1- و 2- ؛ 2- (اَعلام) 1) رودی از رشته کوه اطلس، در شمال غربی الجزایر به ارتفاع 1180 متر؛ 2) نام استانی در شمال غربی الجزایر؛ 3) نام شهری در مرکز استان سعیده در الجزایر، ...
سَعدیه : (عربی) (سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب))، 1- منسوب به سعد، سعد. 1- ؛ 2- (به مجاز) سعادتمند و خوشبخت؛ 3- (اَعلام) آرمگاه سعدی در شمال شرقی شهر شیراز در استان فارس.
سعاده : (عربی) 1- نیک بختی، خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسان ها.
سَعادت : (عربی) 1- خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستارهها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها.
سُعاد : (عربی) (اَعلام) نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقهای در عرب.
سَریرا : (سَریر + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَریر، ) سَریر.
سَروین : 1- (در قدیم) شبیه سَرو؛ 2-(در کردی) روسری و چارقد.
سَروی : 1- منسوب به سرو؛ 2- نوعی از خطوط اسلامی؛ 3- نخلی، شجری.
سَروه : (کردی) نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز.
سَروناز : 1- سرو نورسته، سروی که شاخههای آن به هر طرف مایل باشد؛ 2- (در موسیقی ایرانی) نام نوایی.
سَروگل : (سرو = درخت سرو + گل) (به مجاز) زیبا و با طراوت و شاداب.
سروراعظم : (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، سرور و اعظم.
سُرور : (عربی) خوشحالی، شادمانی.
سَرو : 1- (در گیاهی) هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطیان که همیشه سبز است؛ 2- (به مجاز) شاداب و با طراوت.
سرمه : 1- مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده می شود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی ...
سَدِنا : سدن + الف (اسم ساز)، خدمت کردن کعبه.
سَحرناز : (عربی ـ فارسی) 1- زیبایی سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا.
سحرگل : (عربی ـ فارسی)، 1- گل سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت.
سَحر : (عربی) 1- زمان قبل از سپیدهدم؛ 2- زمانی است (در ماه رمضان) از نیمه شب تا اذان صبح؛ 3- (در قدیم) صبح.
سِتیلا : (عربی) (اَعلام) 1) نام دختر حضرت موسی کاظم(ع)؛ 2) نام حضرت مریم.
سِتیا : گیتی، دنیا و روزگار.
سِتی : (عربی) (از عربی ستّی = بانوی من) 1- (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای زنان؛ 2- (به مجاز) زن و دختر.
ستوده : (صفت مفعولی از ستودن)، آنکه او را ستودهاند؛ ستایش شده.
ستایش : 1- حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ 2- ستودن، مدح کردن، تعریف، مدح، تمجید؛ 3- تعریف و تمجید شدن.
ستاره : 1- (در نجوم) هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شبها از زمین به صورت نقطههای نورانی چشمک زنِ نسبتاً ساکن دیده میشوند؛ اختر، نجم؛ 2- (به مجاز) بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو.
سپینود : (اَعلام) (در شاهنامه) دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور.
سپیده : 1- روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب؛ 2- (در قدیم) سفیداب؛ ذره و برادهی قلع.
سبا : (عربی) 1- (اَعلام) 1) (= سباء) سورهی سی و چهارم از قرآن کریم؛ 2) نام شهر بلقیس؛ 3) مملکتی باستان در جنوب جزیره العرب در هزارهی اول پیش از میلاد 2- (در عبری) انسان.
سایه : 1- (در فیزیک) تاریکی نسبی که به سبب جلوگیری تابش مستقیم نور در سطح یا فضا ایجاد میشود در مقابلِ روشن؛ 2- (به مجاز)، توجه، عنایت، پناه، حمایت؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) حشمت و بزرگی.
ساینا : 1- (اوستایی) (اَعلام) نام خاندانی از موبدان زرتشتی؛ 2- (در طبری) ساکت و بیصدا؛ 2) سایهای که مشخص و قابل رؤیت باشد.
سایدا : (کردی) (مرکب از سای + دا) سایهی مادر (؟).
سایان : (کردی) (سای = سایه + ان (پسوند نسبت))، 1- منسوب به سایه (؟)، م سایه؛ 2- (اَعلام) نام رشته کوهی در آسیای مرکزی، بیشتر در سیبری جنوبی، شامل سایان خاوری و سایان باختری.
سایا : (ترکی) 1- یکرنگ، بیریا؛ 2- (در فارسی) ساینده.
ساهره : (عربی) 1- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدداً پیدا سازد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) (در ادیان) زمین روز رستاخیز؛ 3- چشمه روان؛ 4-ماه، غلاف ماه.
سانیا : سایه روشنِ جنگل.
سانای : (ترکی) مهنام، بیقرار.
ساناز : 1- نام گلی؛ 2- کمیاب، نادره.
سانا : آسان.
سامیه : (عربی) (مؤنث سامی)، (در قدیم) بلند. + ( سامی. 1-
سامینا : 1- مانند مینا؛ 2- نام گلی.
سامه : 1- (در قدیم) عهد، پیمان؛ 2- جای امن و امان، پناه، مأمن.
سالینا : [سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، منسوب به سال، سالانه(؟).
سالومه : (عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.
ساقی : (عربی) 1- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) معشوق؛ 3- (در قدیم) در ادبیات عرفانی نمادِ «خداوند» یا پیر است.
ساغر : (معرب) 1- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)، شراب؛ 3- (در عرفان) دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.
ساعده : (عربی) 1- (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا میریزد؛ 2- مجاری شیر در پستان؛ 3- (اسم) ساعد بند آهنی یا طلایی.
سازگار : 1- دارای گرایش به همراهی و همکاری با دیگران، هماهنگ، موافق؛ 2- ملایم طبع.
ساریه : (عربی) 1- ابری که در شب آید؛ 2- (اَعلام) نام یکی از دختران امام موسی کاظم(ع).
سارینا : خالص، پاک.
ساره : (عبری) (= سارا، سارای)؛ 1- امیرهی من؛ 2- (اَعلام) زوجهی ابراهیم خلیل(ع) که به روایت تورات در 90 سالگی اسحاق را به دنیا آورد و در 127 سالگی درگذشت؛ 3- (در هندی) شاره یا نوعی لباس محلیِ زنان هند و پاکستان که ...
سارگل : گل زرد.
سارای : (عربی) (= ساره و سارا)، ( ساره و سارا. 1-
ساران : 1- (در قدیم) آغاز، ابتدا؛ 2- سر.
سارا : (عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.
ساحله : (عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.
ساحل : (ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.
ساچلی : (ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.
ساجده : (عربی) (مؤنث ساجد)، ( ساجد.
سلام، اسم دختر که به سروش بیاد، و اصراری ندارم حتما آوا هاشون مثل هم باشه یا با س باشه، همین که کنار این اسم قشنگ باشه. مرسی
بین اسم سارنیا ، ساران ، سایا کدومش ب سانیار میاد؟؟
میخوام داخلش حروف اسم سانیار باشه و جدید باشه و آخرش ا باشه
و اسما مورد تایید ثبت احوال هس؟؟
ب غیر این اسما چ اسم دیگه ای ب سانیار میاد؟؟
سلام میشه یه اسم دخترونه بگید که به اسم سمانه بیاد بگید ممنون تون میشم
سلام میشه یک اسم که سمانه بیاد دخترونه باشه بگید ممنون تون میشم
سلام اگر میشه چند تا اسم بگین که به مهدی و سمیرا و محمد سام بیاد رو بگید لطفا
سلام
اسم دختر و پسر که به سمیرا و امین بیاد
اسم دختر و پسر که به رادین بیاد
اسم دختر ک به سام و سلین بیاد
دخترم هفت ماهشه هنوز هیچ اسمی براش پیدا نکردم
اسم دختر که به سالار و ساناز بیاد اولش از سا شروع بشه
ساینا و سارینا نباشه
لطفاً کمک کنید
سلام وقتتون بخیر اسم دخترانه که به اسم های مهدی و سمانه بیاد چی پیشنهاد میکنید؟
سلام، ی اسم دختر میخاستم ک ب اسم صادق و زهرا بیاد؟
ی اسم دختر میخاستم ک ب اسم سجاد بیاد.
ممنون میشم ازتون🌹
سلام و عرض ادب ؛
اسم دختر و پسر که به "سالار" بیاد و عربی نباشه
سارا،سارینا ساینا هم نباشه. فامیلش هم نوروزی هست.
ممنون
سلام اسم من مینا اسم شوهرم سعید
لطفا اسم فارسی با معنی زیبا راهنمایی کنید پسر و دختر
سلام اسم دختر پسر که به سکینه و جابر بیاد ترکی باشه و جذاب.لطفا راهنمایی کنید ممنون میشم
سلام لطفا اسم دوقلو (دو دختر) یا (دو پسر) بگین که به سالومه و بهنام بیاد. ممنونم
سلام یه اسم پسر میخواستم که به اسم سه تا دخترام سارا و ثنا و ثمین بیاد
سلام اسم سایرا مورد تاییدثبت احوال است ؟ به چه معنی است ؟أیا اسمی ترکمنی است؟
سماویه : سماویه از القاب حضرت فاطمه سلام الله علیه است . سماویه یعنی گرانبها - گوهری آسمانی .