اسامی دختر

             

         

        

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

لیست اسم های جدید برای دختر و پسرجدید

فیروزه

فیروزه :    (معرب) 1- پیروزه؛ 2- نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا سبز که در جواهر سازی به کار می‌رود؛ 3- گُهری گران‌بها و آسمانی رنگ. [فیروزه در پهلوی، Pirojak و معرب آن «فیروزج» است. نام آن به فارسی ...

فهیمه

فهیمه :    (عربی) (مؤنث فهیم)،   فهیم.

فهمیده

فهمیده :    (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن)، 1- دارای فهم، دانا؛ 2- (در حالت قیدی) از روی فهم، آگاهانه.

فَهامه

فَهامه :    (عربی) (مؤنث فَهام)،   فَهام.

فوژان

فوژان :    فریاد، آه و بانگ بلند.

فوزیه

فوزیه :    (عربی) زن پیروز در هر کار و امری، رستگار و موفق.

فضیله

فضیله :    (عربی) (= فضیلت) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2- ارزش و اهمیت، شرف؛ 3- (در قدیم) در علم اخلاق، ویژگی  های ستوده  ی اخلاقی.

فَضیلت

فَضیلت :    (عربی) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2-ارزش و اهمیت؛ 3- (در قدیم) (در علم اخلاق) ویژگی‌های ستوده‌ی اخلاقی در مقابلِ زذیلت.

فِضه

فِضه :    (عربی) 1- (در قدیم) به معنای نقره و سیم؛ 2- (اَعلام) نام خادم حضرت فاطمه(س).

فصیحه

فصیحه :    (عربی) (مؤنث فصیح)، ، فصیح 1- ، 2- ،3-.

فریوش

فریوش :    (= فریوار)،   فریوار.

فرینوش

فرینوش :    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + نوش = جاوید) ویژگی آن که دارای خجستگی و شکوهمندی جاوید و ماندگار است.

فریناز

فریناز :   [فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ناز= کرشمه و غمزه (به مجاز) زیبا و قشنگ]  1- ویژگی آن که دارای خجستگی و شکوهمندی زیبا و قشنگ است؛ 2- کرشمه و غمزه‌ی با شکوه؛ 3- (به مجاز) ...

فَرینا

فَرینا :    1- مهرورز، مهربان؛ 2- دلبر، ستایش؛ 3- بخشش.

فَری‌مهر

فَری‌مهر :    (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + مهر = خورشید)، 1- خورشید با شکوه و خجسته، آفتاب شکوهمند و مبارک؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

فَرین

فَرین :    (فر= شکوه و جلال + ین (پسوند نسبت))، 1- (به مجاز) دارای شکوه و جلال؛ 2- تابه‌ای از سفال برای پختن نان.

فریماه

فریماه :    (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ماه) 1- ماه خجسته و مبارک، ماه شکوهمند و خجسته؛ 2- (به مجاز) زیباروی سعادتمند و باشکوه.

فریما

فریما :    (= فریبا)،   فریبا.

فریسا

فریسا :    (فری = شگفت انگیز، عجیب + سا (پسوند شباهت))، 1- مانند فری، شبیه به فری؛ 2- (به مجاز) عجیب و شگفت انگیز (از حیث زیبایی).

فریده

فریده :    (عربی) (مؤنث فرید)،   فرید.

فریدخت

فریدخت :    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + دخت = دختر)، 1- دختر خجسته و مبارک؛ 2- دختر باشکوه و شکوهمند.

فَریدا

فَریدا :    (عربی ـ فارسی) (فرید + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فرید،   فرید.

فریبا

فریبا :    1- (به مجاز) بسیار زیبا، دل پسند و خوشایند؛ 2- (در قدیم) به معنای فریفته.

فریال

فریال :    (عربی) 1- زیباروی؛ 2- خوش صدا؛ 3- نام پرنده  ای.

فَریا

فَریا :    [فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ا = (پسوند نسبت)]، 1- (به مجاز) خجسته، شکوهمند، مبارک، با شکوه؛ 2- (به مجاز) جذاب، دلپذیر و گیرا.

فروغ‌اعظم

فروغ‌اعظم :    (فارسی ـ عربی) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزرگ) 1- ویژگی آن که دارای درخشندگی و روشنایی زیاد است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

فروغ

فروغ :    1- روشنی‌‌ای که از آتش‌، خورشید و دیگر منابع نورانی می‌تابد؛ پرتو؛ شعله‌ی آتش؛ 2- (به مجاز) رونق، درخشندگی و جذابیت؛ 3- (به مجاز) امید به زندگی و شوق و اشتیاق؛ 4- (اَعلام) فروغ فرخزاد [1312-1345 شمسی] شاعره‌ی ایرانی از مردم تهران. ...

فروزنده

فروزنده :    (صفت فاعلی از فروختن و فروزیدن)، 1- نور و روشنی دهنده‌؛ روشن و تابان، افروخته و مشتعل؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) رونق دهنده و زینت بخش، آراینده.

فروزان

فروزان :    آنچه بر اثر سوختن روشنایی دهد، فروزنده، شعله‌ور، مشتعل، روشن، تابناک، درخشنده.

فروز

فروز :    1- افروختن، فروزیدن؛ 2- (در قدیم) به معنای روشنایی و نور.

فروردین

فروردین :    1- فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان؛ 2- در آیین زرتشتی یکی از فرشتگان موکل به روز نوزدهم هر ماه شمسی (فروردین روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسی (فروردین ماه).

فَرنیا

فَرنیا :    (فر = (در قدیم) (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه + نیا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ویژگی آن که مایه‌ی جلال و شکوه نیایش می‌باشد.

فَرنوش

فَرنوش :    (دساتیر) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند. [از برساخته‌های دساتیر می‌باشد].

فَرنگیس

فَرنگیس :    (اَعلام) نام دختر افراسیاب تورانی و زن سیاوش.

فَرناز

فَرناز :    [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، زیبایی و برازندگی + ناز = حالت یا رفتاری خوشایند و جذاب همراه با خودنمایی و اِکراه ظاهری، معمولاً برای جلب توجه دیگری، کرشمه و غمزه] 1-روی هم به ...

فَرگُل

فَرگُل :    نوعی پیراهن [برخاسته از فرنگ] که خوشایند و زیبنده و شکوه افزا بوده (است).

فُرصت

فُرصت :    (عربی) 1- وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ 2- (اَعلام) فرصت شیرازی: [1271-1339 قمری]، متخلص به فرصت، ادیب، شاعر، موسیقیدان و نقاش ایرانی عصر قاجار، مؤلف اشکال المیزان در منطق، آثار عجم در تاریخ، بحورالالحان در موسیقی آوازی و دیوان ...

فرشیده

فرشیده :    (فرشید + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشید،   فرشید.

فرشته

فرشته :    1- (در ادیان) موجودی آسمانی، عاقل، برتر از انسان و غیر قابل رؤیت که مأمور اجرای اوامر خداوند است و مرتکب گناه نمی‌شود، مَلَک؛ 2- (به مجاز) شخص دارای اخلاق یا رفتار بسیار نیک و پسندیده؛ 3- (به مجاز) دختر یا زن ...

فرزانه

فرزانه :    دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند، دانا.

فردیس

فردیس :    پردیس، فردوس، بهشت.

فِردوس

فِردوس :    (در عربی فردَوس) 1- (معرب از فارسیِ پردیس)، بهشت؛ 2- (اَعلام) شهرستانی در جنوب غربی استان خراسان رضوی.

فردخت

فردخت :    [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورَد؛ (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه؛ زیبایی و برازندگی + دخت = دختر] 1- روی هم به معنی دختری که شکوه و جلال آن در بیننده شگفتی و تحسین ...

فرخنده

فرخنده :    1- موجب رویداد یا پیامدهای خوشایند و خوب، مبارک، خجسته؛ 2- (در قدیم) نیک بخت و کامروا.

فرّخ‌ناز

فرّخ‌ناز :    1- ویژگی آن‌که خوشبخت و کامیاب است و دارای ناز و کرشمه است؛ 2- دارای ناز و غمزه و کرشمه‌ی خوب، خوش و موزون.

فرّخ‌لقا

فرّخ‌لقا :    (فارسی ـ عربی) 1- خوش صورت، زیبا چهر، زیباروی، نیکو دیدار، خوش برخورد؛ 2- (اَعلام) قهرمان داستان امیر ارسلان رومی، دختر پترس شاه فرنگی، که امیر ارسلان با دیدن تصویرش، عاشق او شد و در صدد یافتن او برآمد.

فَرّخ

فَرّخ :    1- خجسته و مبارک و فرخنده؛ 2- (در قدیم) خوشبخت و کامیاب؛ 3- بزرگوار و ارجمند؛ 4- موزون و دلپذیر؛ 5- خوش و خوب؛ 6- (در حالت شبه جمله) خوشا، نیکا.

فرح‌نوش

فرح‌نوش :    (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش)، 1- شادمانی و سُرور جاوید؛ 2- (به مجاز) آن که همیشه شادمان است، همیشه شاد.

فرح‌نِسا

فرح‌نِسا :    (عربی) (فرح + نسا)، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی آور، شادمان کننده.

فرحناز

فرحناز :    (عربی ـ فارسی) 1- آن که مسرور و شادمان است و دارای ناز و عشوه است؛ 2- (به مجاز) زیبا روی مسرور و شادمان.

فرحزاد

فرحزاد :    (فرح = شادمانی و سرور + زاد = زاده)، 1- زاده  ی شادمانی و سرور؛ 2- ویژگی کسی که تولدش موجب شادمانی و سرور است؛ 3- (به مجاز) نوزاد خوشقدم و خوش یمن.

فرح‌روز

فرح‌روز :    (عربی ـ فارسی) 1- آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ 2- (به مجاز) خوشبخت و کامیاب.

فرح‌دخت

فرح‌دخت :    (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال.

فرحانه

فرحانه :    (عربی) (مؤنث فرحان)،   فرحان.

فرح‌انگیز

فرح‌انگیز :    (عربی ـ فارسی) برانگیزنده‌ی شادی، شادی بخش، مفرح.

فَرح

فَرح :    (عربی) شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن.

فَرانه

فَرانه :    پروانه، فرانک، فرانق.

فرانک

فرانک :    (= فرانگ) 1- به معنی پروانه؛ 2- (اَعلام) 1) نام دختر برزین و زن بهرام گور؛ 2) (در شاهنامه) نام مادر فریدون پادشاه کیانی در داستان‌های ملی.

فخریه

فخریه :    (عربی) (فخر + ایّه (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. 1- ، 2- و 3-

فخری

فخری :    (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. 1- ، 2- و 3-

فخرجهان

فخرجهان :    (عربی ـ معرب) موجب نازش و افتخار دنیا.

فخرالزمان

فخرالزمان :    (عربی) شخص برجسته، گزیده، و مایه‌ی مباهات در زمان خود.

فَجر

فَجر :    (عربی) 1- نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می  تابد، سپیده  ی صبح، فلق؛ 2- سوره  ی هشتادو نهم از قرآن کریم ، دارای سی آیه.

فتانه

فتانه :    (عربی) 1- (به مجاز) فتان، بسیار زیبا و دل‌فریب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) با زیبایی و دل‌فریبی.

فایضه (فائضه)

فایضه (فائضه) :    (عربی) (مؤنث فایض، فائض) فیض رسان، فایده بخش (زن).

فاطیما

فاطیما :    (= فاطمه) (اعلام) دهکده  ای در غرب پرتغال، نزدیکی لیریا. در نزدیکی آن در سال 1917 میلادی چند چوپان بچه مدعی دیدار حضرت مریم شدند. از آن پس، آن محل زیارتگاه شد و امروز یکی از مراکز بزرگ زیارتی کاتولیکان رومی است.

فاطمه‌نِسا

فاطمه‌نِسا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و نسا.

فاطمه‌معصومه

فاطمه‌معصومه :    (عربی) 1- از نام‌های مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمه‌ی بی‌گناه و پاک.

فاطمه‌محیا

فاطمه‌محیا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و محیا.

فاطمه عَذرا

فاطمه عَذرا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و عَذرا.

فاطمه‌سیما

فاطمه‌سیما :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و سیما.

فاطمه‌سما

فاطمه‌سما :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و سما.

فاطمه‌زهرا

فاطمه‌زهرا :    (عربی) (اَعلام) ام ابیها و ام الائمه و ام الحَسنین، صدیقه کبری دختر پیامبر اسلام(ص) و خدیجه دختر خویلد.

فاطمه‌حورا

فاطمه‌حورا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و حورا.

فاطمه

فاطمه :    (عربی) (مؤنث فاطم)، 1- زنی که بچه‌ی دوساله را از شیر گرفته؛ 2- (اَعلام) 1) دختر پیامبر اسلام(ص) ملقب به زهرا(س). [پیامبر اسلام(ص) فرمود: فاطمه حوریه‌ای است آدمی زاد، حیض نبیند و چون دیگر زنان آلوده نگردد و اینکه خداوند او را ...

فاطِره

فاطِره :    (عربی) (مؤنث فاطر)، ( فاطر.

فاضله

فاضله :    (عربی) (مؤنث فاضل)،   فاضل. 1- و 2-

فادیا

فادیا :    (عربی) نجات بخش، منجی.

فاخره

فاخره :    (عربی) (مؤنث فاخر)،   فاخر.

فاخته

فاخته :    (عربی) 1- پرنده‌ای از خانواده‌ی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از اصول موسیقی قدیم، فاخته ضرب؛ 3- (اَعلام) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین(ع) مکنی [کنیه‌ی او] به ام هانی.

لیست اسم های جدید برای دختر و پسرجدید

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir