آیه : (عربی) 1- نشانه، نشان، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ 2- اعجوبه، عجیبه. + ن.ک. آیت.
آیات: (عربی) جمع آیه، آیهها، نشانهها، علامتها.
آنیه : (عربی) 1- جمع اناء، ظرفها، ظروف؛ 2- از واژههای قرآنی.
آنِسه : (عربی) (مؤنث آنس)، 1- زن نیکو؛ 2- دختر خانم؛ 3- زن نیکو زبان.
آمنه : (عربی) (مؤنث آمن) 1- ایمن و بیخوف، در امن و امان؛ 2- (اَعلام) [حدود 46 پیش از هجرت] دختر وهب ابن عبد مناف ابن زهره و مادر پیامبر اسلام(ص).
آمال: (عربی) جمع امل، امیدها، آرزوها.
آلاء: (عربی) 1- نعمتها، نیکیها، نیکوییها؛ 2- از واژههای قرآنی.
آفاق: (عربی) 1- جمع افق، عالم، گیتی، جهان؛ کرانههای آسمان، اطراف؛ 2- (به مجاز) عالم ظاهر، جهان ماده؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) جهانیان، همهی مردم جهان.
آصفه : (عربی ـ فارسی) (آصف + ه (پسوند نسبت))، منسوب به آصف، ه آصف.
آسیه : (عربی) (مؤنث أسِیَ، أسَیً) 1- اندوهگین؛ 2- استوانه، ستون؛ 3- (اَعلام) نام زن فرعون [رامسس دوم 1304- 1237 پیش از میلاد] معاصر با موسی(ع) که در روایات اسلامی زنی صالح و متقی و نیکوکار معرفی شده است، و به حضرت موسی(ع) ایمان ...
آرنیکا : 1- (در گیاهی) همیشه بهار کوهی، تنباکوی کوهی؛ 2- (در عربی) دُخانُالفُوج، خانِقُ الفَهد؛ 3- (در انگلیسی، فرانسه و آلمانی) آرنیکا، Arnica.
بقیه در ادامه مطلب
ایناس: (عربی) (در قدیم) انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.
ایمانه: (عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان.
ایما: (عربی) 1- چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ 2- بیان موضوعی به طور رمز یا خلاصه.
ایلا: (عربی) 1- ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده؛ 2- (اَعلام) نام شهری در ساحل شرقی خلیج بحر قلزم.
اَنیسه : (عربی) (مؤنث انیس)، زن انس گیرنده و همدم، زن مصاحب و همنشین. + ( اَنیس.
اَنیسا: (عربی ـ فارسی) (اَنیس + ا (پسوند نسبت))، منسوب به اَنیس؛ ( اَنیس.
اَنیس : (عربی) 1- انس گیرنده، همدم، مصاحب، همنشین؛ 2-(به مجاز) محبوب و مطلوب.
اِنسیّه: (عربی) (اِنس= انسان، بشر+ ایه (پسوند نسبت))، مربوط به انس، منسوب به انس، انسانی، آدمی.
اِنسی : (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت))، 1- مربوط به انس، انسانی؛ 2- (در قدیم) فردی از انس، انسان.
اِنتصار : (عربی) 1- (در قدیم) یاری دادن، کمک کردن؛ 2- یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن.
امینه : (عربی) (مؤنث امین)، زن مورد اطمینان و درستکار. + ( امین. 1- و2-
اُمکلثوم : (عربی) 1- شیر ماده؛ 2- (اَعلام) 1) سومین دختر پیامبر اسلام(ص) [سال 9 هجری] و همسر عثمان خلیفه؛ 2) نام زینب صغری(س) دختر علی ابن ابیطالب(ع)؛ 3) نام دختر امام حسین(ع).
اُمفَروه : (عربی) (اَعلام) 1) مادر امام جعفر صادق(ع)؛ 2) نام دختر امام موسی بن جعفر(ع).
اُمسلمه : (عربی) (اَعلام) 1) [حدود سال 60 هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص)؛ 2) کنیهی چند تن از دختران امامان معصوم.
اَمانه : (عربی) 1- اطمینان و آرامش قلب.
اُمالبنین : (عربی) 1- مادر پسران؛ 2- (اَعلام) لقب فاطمهی کلابیه دومین همسر امیرالمؤمنین علی(ع) و مادر حضرت عباس(ع).
اِلینا : (عربی) (الی= نیکویی، نعمت + نا = ضمیر اول شخص جمع در عربی) نیکویی و نعمت برای ما.
اِلیکا : (سنسکریت) 1- هیل [= هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلیها]؛ 2- (در عربی) قاقلهی صغار؛ 3- (در هندی) لاچی.
الیا : (یونانی) 1- گل خطمی صحرایی؛ 2- (در عربی) شحمالمرج.
اِلهه : (عربی) (= الاهه) (مؤنث «اله»ربالنوع)؛ 1- پرستش کردن؛ 2- ماه نو؛ 3- آفتاب؛ 4- بتان؛ 5- (در ادیان) در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نمایندهی نوعی خاص بوده و به صورت زنی ظاهر میشده است.
الهام : (عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طریق فیض؛ 3- رسیدن فکر به ذهن و در معارف اسلامی القای امری از سوی خداوند به دل کسی؛ 4- (در قدیم) دریافت و شعور غریزی.
الوان : (عربی) 1- رنگها، نوعها، رنگارنگ، رنگین؛ 2- (در قدیم) گوناگون، گونهگون؛ 3- (در قدیم) اقسام، انواع؛ 4-(اَعلام) نام شهری در شهرستان شوش در استان خوزستان.
اُلگا : (ترکی) (= الکا) (در قدیم) سرزمین، ناحیه؛ (اَعلام) قدیسه الگا [حدود 890-969 میلادی] اولین قدیسهی روسی، همسر و نایب السلطنهی امیر کِیف [945-957 میلادی]، که مسیحی شد و مسیحیت را در روسیه رواج داد.
اُلفت : (عربی) خو گیری، انس، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همراه با دوست داشتن ِاو (آن).
اَکرم : (عربی) 1- گرامیتر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامی؛ 2- از نامهای خداوند.
اِکرام : (عربی) 1- بزرگداشت، گرامی داشتن، احترامکردن، حرمت، احسان؛ 2- از واژههای قرآنی.
اَقدس : (عربی) 1- پاکتر، پاکیزهتر، مقدستر؛ 2- عنوانی احترام آمیز برای بزرگان یا مکانهای مقدس.
اِفراح : (عربی) (در قدیم) شاد کردن.
اِفتخار : (عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.
اَعظم : (عربی) 1- بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ 2- از صفات خدوند.
اَطهره : (عربی ـ فارسی) (اطهر + ه (پسوند نسبت)) منسوب به اطهر، اطهر.
اَطهر : (عربی) (در قدیم) پاکیزهتر، پاک تر، طاهرتر.
اَشواق : (عربی) (جمع شَوق) (در قدیم) شوق ها، آرزومندی ها.
اَشرف: (عربی) 1- گرانمایه تر، شریفتر؛ شریفترین، والاترین؛ 2- (در قدیم) بالاتر؛ 3- (اَعلام) نام پیشین شهر بهشهر در استان مازندران.
اُسوه : (عربی) 1- پیشوا، رهبر، مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد؛ 2- از واژههای قرآنی.
اَسمر : (عربی) (در قدیم) گندمگون؛ سبزه.
اَسما : (عربی) 1- نامها، اسامی؛ 2- معارف، حقایق؛ 3- (در تفسیر قرآن) و (در تصوف) به معنای معارف، حقایق و علوم آمده است؛ 3- (اَعلام) 1) نام همسر پیامبر اسلام(ص)؛ 2) نام دختر امام موسی کاظم(ع)؛ 3) نام همسر حضرت علی(ع).
اِسرا : (عربی) 1- به شب راه رفتن، در شب سیر کردن؛ 2- معراج پیامبر اسلام(ص)؛ 3- (اَعلام) نام هفدهمین سورهی قرآن کریم دارای صد و یازده آیه.
اَزهار : (عربی) (جمع زَهر) (در قدیم) گلها، شکوفهها.
بینظیر : (فارسی ـ عربی) بیمانند، بیهمتا.
بیان : (عربی) 1- سخن، گفتار؛ 2- شرح و توضیح؛ 3- زبانآوری، فصاحت و بلاغت؛ 4- (به مجاز) زبان؛ 5- (در اصطلاح علوم بلاغی) علمی است که به یاری آن میتوان یک معنا را به شیوه های گوناگون، با وضوح و خفای متفاوت ادا ...
بِهیه : (عربی) 1- تابان، روشن؛ 2- فاخر، شکوهمند.
بهجت : (عربی) شادمانی، نشاط.
بِنتالهدی : (عربی) دختر هدایت شده.
بُلور : (عربی، معرب از یونانیِ beryllos) 1- نوعی مادهی معدنی جامد و شفاف مانند شیشه؛ 2- آنچه از جنس شیشهی شفاف خوب است.
بِلقیس : (عربی) (اَعلام) ملکهی شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان(ع) است. [پیشینه و ریشهی نام بلقیس به درستی دانسته نیست، برخی آن را برگرفته از واژهی احتمالاً یونانیpallaxis، به معنای دختر باکره یا همخوابه دانستهاند و برای آن معادلهایی در زبانهای ...
بَصیرت : (عربی) 1- بینایی؛ 2- (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی؛ 3- (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابد.
بَصیرا : (عربی ـ فارسی) (بصیر + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بصیر؛ 2- منتسب به دانایی؛ 3- (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد. + ن.ک. بَصیر. 1- ، 2- ، 3- و 4-
بُشری (بشرا) : (عربی) 1- بشارت، مژده، مژدگانی؛ 2- از واژههای قرآنی (یونس: 64).
بِشارت : (عربی) 1- خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ 2- (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.
بَدیعه : (عربی) (مؤنث بدیع) ، بدیع 1- ، 2- ، 3- و 4- .
پریسیما : (فارسی ـ عربی) (= پری چهر)، ( پری چهر.
پرنگ : 1- فروغ و برق شمشیر؛ 2- (در عربی) فِرند؛ 3- پَرَند، رُبد، جوهر، گوهر؛ 4- رونق، جلد، تلألؤ و برق هر چیز؛ 5- نوعی فلز مرکب از مس و روی، برنج؛ 6- (به مجاز) زیبا و پُر فروغ.
تینا : 1- (در زند و پازند) گل سرخ ؛ 2- (در عربی) طین.
تَهانی : (عربی) (در قدیم) تهینت گفتن به یکدیگر.
تَمنا : (عربی) 1- آرزو؛ 2- خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع.
تِلما : (عربی) گندمگون.
تسنیم : (عربی) 1- از ریشهی «سنم» در لغت به معنای «بزرگ شدن کوهان شتر» و نیز «بزرگ و مهتر قوم گردیدن» است؛ 2- (اَعلام) طبق روایات چشمهای در بهشت، مذکور در قرآن کریم. و (به مجاز) آب آن چشمه.
حیات : (عربی) زندگی، زیست.
حوریه : (عربی) زن سفید پوست و زیباروی.
حوریا : (عربی ـ فارسی ـ فارسی) [حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به حور؛ 2- (به مجاز) زن یا دختر حورچهر، زن زیبارو و پریگونه.
حوری : (عربی ـ فارسی) 1- (در ادیان) حور؛ 2- (به مجاز)، زن زیبا.
حوروش : (عربی ـ فارسی) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حورالعین : (عربی) (در قدیم) زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم.
حورا : (عربی) 1- (در قدیم) (در ادیان) حور، زن زیبای بهشتی؛ 2- زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.
حوا : (عربی)1- نخستین انسان ماده در مذاهب سامی؛ 2- (در نجوم) (= ماراَفسای) صورت فلکی بزرگی در آسمان نیمکرهی جنوبی، که آن را به صورت مارگیری مجسم می کنند که ماری را با دو دست گرفته است؛ 3- (اَعلام) به روایت تورات و ...
حنیفه : (عربی) (مؤنث حنیف) دختر درست و پاک، دختر راستین، زن ثابت قدم در دین.
حَنیسه : (عربی) زن شجاع.
حَنّانه : (عربی) 1- بسیار نوحه کننده، ناله کننده؛ 2- ستونی که قبل از ساختن منبر پیامبر اسلام(ص) هنگام وعظ به آن تکیه میفرمودند.
حنا : (عربی) گیاهی درختی که گلهای سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.
حمیرا : (عربی) 1- (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپید، زن سرخ؛ 2- (اَعلام) لقبی که پیامبر اسلام(ص) به عایشه داده بود.
حمیده : (عربی) 1- (مؤنث حمید) ستوده، پسندیده؛ 2- (اَعلام) مادر امام موسی کاظم(ع).
حمده : (عربی) سپاس و شکرگزاری.
حماسه : (عربی) 1- کاری افتخار آفرین؛ 2- نوعی شعر؛ 3- دلیری، شجاعت، بیباکی.
حِلیه : (عربی) 1- (در قدیم) زینت، پیرایه، زیور؛ 2- (به مجاز) مشخصات صورت و اندام.
حلیمه : (عربی) (مؤنث حلیم) زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار.
حَلیا : (عربی) زیور و آرایش.
حُلما : (عربی) (جمع حَلیم) بردباران، صبوران.
حکیمه : (عربی) (مؤنث حکیم)، زن حکیم و دانشمند.
حفیظه : (عربی) 1- موکّل به چیزی؛ 2- حافظ و محفوظ.
حَفصه : (عربی) 1- اسد، شیر؛ 2- (اَعلام) دختر عمر بن خطاب و همسر پیامبر اسلام(ص).
حشمت : (عربی) 1- بزرگی و احترام ناشی از داشتن قدرت و ثروت بسیار؛ 2- (در قدیم) شرم، حیا، پروا.
حَسیبه : (عربی) دارندهی نام و شرف و بزرگی، زنِ شریف در اصل و نسب.
حَسِیبا : (عربی ـ فارسی) (حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل.
حُسنیه : (عربی) نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو.
حَسنه : (عربی) خوب، نیک، پسندیده، عمل نیک و پسندیده؛ عمل پسندیده به ویژه عمل مطابق با شرع، کار نیک.
حُسنا(حُسنی) : (عربی) (در قدیم) نیک، پسندیده.
خیزران : (عربی) 1- نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ 2-(اَعلام) نام مادر امام محمّد تقی(ع).
خیرالنسا : (عربی) 1- بهترینِ زنان؛ 2- (اَعلام) عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص).
دنیا : (عربی) (در نجوم) کیهان؛ جهان، گیتی.
دلیله: (عربی) 1- راهنما، هدایت کننده، 2- (اَعلام) (در تورات) (به معنی معشوقه) معشوقهی شمشون، که راز نیرومندی او را یافت و با افشای آن به دشمنان وی، موجب گرفتاری او شد.
دُریه : (عربی ـ فارسی) (دُر + ایه (پسوند نسبت))، مانند دُر، درخشان، روشن.
ریحانه : (عربی) 1- (= ریحان)، ( ریحان؛ 2- (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع).
ریحان : (عربی) گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
روحبخش : (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحانگیز : (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحا : (عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان و روان.
رَنا : (عربی) 1- شادمان گردیدن، شاد شدن، چیزی که در وی نگرند از جهت خوبی و حسن آن؛ 2- جمال.
رُمَیصا : (عربی) 1- یکی از دو ستارهای است که برذراع است، شِعرهای شامیه، غموص؛ 2- (اَعلام) مادر اَنس بن مالک، خادم النّبی. وی در غزوات حُنَین و اُحد حضور داشت و در اُحد به جنگجویان آب می رسانید و خنجری در دست گرفته ...
رقیه : (عربی) 1- به معنی دعا، تعویذ؛ 2- (اَعلام) یکی از چهار دختر پیامبر اسلام(ص) [قرن اول هجری] از خدیجه و همسر عثمان؛ نام دختر امام حسین(ع)؛ [این واژه در عربی به صورت رُقَیَّه/roqayya(e)/ تلفظ میشود].
رفیعه : (عربی) (مؤنث رفیع)، ( رفیع.
رفعت : (عربی) (به مجاز) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی.
رعنا : (عربی) 1- زیبا و دلفریب؛ 2- زن خویشتن آرا؛ 3- (در قدیم) ویژگی آن که یا آنچه به سبب داشتن ظاهر زیبا، قدرت، یا ثروت بسیار، خودخواه و گستاخ شده است؛ 4- (به مجاز) بلند و کشیده؛ 5- گلی که از درون ...
رضیه : (عربی) (مؤنث رضی)، ( رضی. 1-
رضوانه : (عربی ـ فارسی) (رضوان + ه (پسوند نسبت)) 1- منسوب به رضوان؛ 2- بهشتی؛ 3- (به مجاز) زیبارو.
رضوان : (عربی) 1- بهشت؛ 2- (در ادیان) فرشتهای که نگهبان یا دربان بهشت است؛ 3- (در قدیم) رضایت، رضامندی.
رَشیده : (عربی) (مؤنث رشید)، ( رشید. 1- ، 2- و3-
رَزان : 1- تاکستان، باغ انگور؛ 2- (در عربی) سنجیده شده، با وقار و آراسته.
رحیمه : (عربی) (مؤنث رحیم)، ( رحیم.
رَجا : (عربی) 1- (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری، امید؛ 2-(در عرفان) امیدواری سالک به لطف خدا.
ربیعه : (عربی) 1- (مؤنث ربیع)، ( ربیع 1- و3- ؛ 2- (اَعلام) ربیعه از قبیله های بزرگ شمال عربستان در زمان ظهور اسلام که افرادش بیشتر مسیحی بودند.
ربابه : (عربی) (= رباب)، ( رباب.
رباب : (عربی) 1- ابرهای سفید؛ 2- (اَعلام) نام همسر امام حسین(ع)؛ 3- (در موسیقی) سازی با کاسهی طنینی.
راویه : (عربی) (در قدیم) بسیار روایت کننده، راوی. + ( راوی.
رانیا : (عربی) 1- بیننده؛ 2- (اعلام) نام جایی در هندوستان.
رافعه : (عربی) (مؤنث رافع) 1- رفع کننده؛ 2- از میان برنده و نابود کننده؛ 3- دادخواه و شاکی؛ 4- برپا دارنده، بلند کننده؛ 5- آورنده و رساننده.
رأفت : (عربی) نرم خوئی، مهربانی، شفقت.
راغده : (عربی) (مؤنث راغد)، [راغد به معنی زندگی خوش و وسیع است]، راغده به معنی زنی که زندگانی خوش و فراخ دارد.
زینب : (عربی) 1- پاکیزگی؛ 2- (در گیاهی) نام درختی خوشبو و خوش منظر؛ 3- (اَعلام) نام چند تن از زنان نامدار صدر اسلام، از جمله 1) زینب دخترخُزیمه [قرن اول هجری]، از همسران پیامبر اسلام(ص) که پس از کشته شدن شوهر دومش در ...
زینا : (عربی) نام دختر نوح نبی (ع).
زیتون : (عربی) (در گیاهی) 1- میوهی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازهی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند و از آن روغن نیز میگیرند؛ 2- درخت همیشه سبز این میوه که برگ ...
زُهره : (عربی) 1- (= ناهید= ونوس) 2- (اَعلام) 1) (در نجوم) دومین سیارهی منظومهی شمسی از لحاظ دوری از خورشید، میان عطارد و زمین، که از درخشندهترین اجرام آسمانی است. [در نزد قدما زهره نماد نوازندگی و خنیاگری است]؛ 2) زهره نام رودی ...
زهرا : (عربی) 1- (در قدیم) روشن و درخشان؛ 2- (اَعلام) از لقبهای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص). + ( فاطمه.
زمزم : (عربی) 1- «آهسته آهسته»؛ 2- (اَعلام) 1) چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی کعبه، که زائران آب آن را متبرک میدانند؛ 2) نام کتابی از مصنفات زرتشت؛ 3- (در ادیان) دعایی که پیروان زرتشت هنگام عبادت یا غذا خوردن آهسته زیر ...
زلیخا : (عربی) (مؤنث ازلخ)، 1- جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد)؛ 2- (اَعلام) در روایتهای اسلامی و یهودی، همسرعزیز مصر(وزیر یا پیشکار فرعون مصر) که عاشق یوسف(ع)شد و چون یوسف(ع) به عشق او سر فرود نیاورد، به او تهمت زد و ...
زُلفا : (زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، 1-منسوب به زلف؛ 2- (به مجاز) زیبایی زلف معشوق؛ 3- (در عربی، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت.
زلال : (عربی) 1- صاف و شفاف؛ 2- (به مجاز) آب صاف و گوارا.
سیما : (عربی) 1- چهره، صورت؛ 2- (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد.
سیاره : (عربی) 1- (در نجوم) هر جرم آسمانی که در منظومهای به دور ستارهای میگردد، به ویژه هر یک از نُه جِرم آسمانیِ غیر نورانی و بزرگ که به دور خورشید میگردند؛ 2- (در قدیم) کاروان، قافله.
سُهیلا : (عربی) 1- نرم، ملایم؛ 2- (مؤنث سهیل)، ( سهیل.
سُهی : (عربی) مُمالِ سُها (= سُها)،م سُها.
سُها : (عربی) (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوّت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند.
سوفیا : (عربی) 1- (= صوفیه)، پیروان تصوف؛ 2- عاقل، خردمند؛ 3- (اَعلام) (= صوفیه) پایتخت بلغارستان.
سوره : (عربی) هر یک از بخشهای صد و چهاردهگانهی قرآن که خود شامل چند آیه است، سورت.
سوده : (عربی) 1- ساییده، ساییده شده؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] نام دختر زمعه ابن قیس ابن عبد شمس، از همسران پیامبر اسلام(ص)، بیوهی یکی از مسلمانان نخستین به نام سکران.
سودا : (عربی) 1- (به مجاز) فکر، خیال، شور و شوق؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) علاقهی شدید به کسی یا چیزی، عشق.
سَنیه : (عربی) عالی، خوب.
سَنا: (عربی) 1- (در قدیم) روشنایی؛ 2- (در گیاهی) گروهی از گیاهان درخچهای یابوتهایِ گرمسیری و خودرو از خانواده گل ارغوان که برگچه و میوهی آنها مصرف دارویی دارد.
سمیعه : (عربی) گوش شنوا.
سَمیره : (عربی) (= سمیرا)، ( سمیرا. 1-
سَمیرا : (عربی) 1- زن گندمگون، شمیرا. [سمیرا ترجمهی «مهینبانو» است]؛ 2- (اَعلام) نام عمهی شیرین است در اشعار نظامی.
سَمرا : (عربی) زن گندمگون.
سَمر : (عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار و سخن.
سَما : (عربی) (در قدیم) آسمان.
سَلیمه : (عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم. 1- ، 2- و 3-
سَلیله : (عربی) (در قدیم) دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سِلوا : (عربی) 1- (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ 2- هر چیز که تسلّی دهد؛ 3- انگبین، عسل.
سَلمی : (عربی) (در گیاهی) نام گیاهی است؛ (اَعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز) هر معشوق را گویند.
سِلما : 1- نام درختی؛ 2- (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سَلامه : (عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).
سَلامت : (عربی) 1- سالم، تندرستی، صحت؛ 2- (در حالت قیدی) بطور سالم، در حال صحت؛ 3- (در قدیم) امنیت و آرامش، رستگاری.
سُلاله : (عربی) 1- نسل؛ 2- (در قدیم) فرزند، نطفه.
سَکینه : (عربی) 1- (= سکینت)، آرامش خاطر؛ 2- (اَعلام) [قرن 1و 2 هجری] دختر امام حسین(ع)، همسر مصعب ابن زّبیر. در مدینه وفات یافت.
سعیده : (عربی) 1- (مؤنث سعید)، ( سعید. 1- و 2- ؛ 2- (اَعلام) 1) رودی از رشته کوه اطلس، در شمال غربی الجزایر به ارتفاع 1180 متر؛ 2) نام استانی در شمال غربی الجزایر؛ 3) نام شهری در مرکز استان سعیده در الجزایر، ...
سَعدیه : (عربی) (سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب))، 1- منسوب به سعد، سعد. 1- ؛ 2- (به مجاز) سعادتمند و خوشبخت؛ 3- (اَعلام) آرمگاه سعدی در شمال شرقی شهر شیراز در استان فارس.
سعاده : (عربی) 1- نیک بختی، خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسان ها.
سَعادت : (عربی) 1- خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستارهها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها.
سُعاد : (عربی) (اَعلام) نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقهای در عرب.
سروراعظم : (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، سرور و اعظم.
سُرور : (عربی) خوشحالی، شادمانی.
سَحرناز : (عربی ـ فارسی) 1- زیبایی سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا.
سحرگل : (عربی ـ فارسی)، 1- گل سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت.
سَحر : (عربی) 1- زمان قبل از سپیدهدم؛ 2- زمانی است (در ماه رمضان) از نیمه شب تا اذان صبح؛ 3- (در قدیم) صبح.
سِتیلا : (عربی) (اَعلام) 1) نام دختر حضرت موسی کاظم(ع)؛ 2) نام حضرت مریم.
سِتی : (عربی) (از عربی ستّی = بانوی من) 1- (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای زنان؛ 2- (به مجاز) زن و دختر.
سبا : (عربی) 1- (اَعلام) 1) (= سباء) سورهی سی و چهارم از قرآن کریم؛ 2) نام شهر بلقیس؛ 3) مملکتی باستان در جنوب جزیره العرب در هزارهی اول پیش از میلاد 2- (در عبری) انسان.
ساهره : (عربی) 1- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدداً پیدا سازد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) (در ادیان) زمین روز رستاخیز؛ 3- چشمه روان؛ 4-ماه، غلاف ماه.
سامیه : (عربی) (مؤنث سامی)، (در قدیم) بلند. + ( سامی. 1-
سالومه : (عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.
ساقی : (عربی) 1- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) معشوق؛ 3- (در قدیم) در ادبیات عرفانی نمادِ «خداوند» یا پیر است.
ساغر : (معرب) 1- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)، شراب؛ 3- (در عرفان) دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.
ساعده : (عربی) 1- (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا میریزد؛ 2- مجاری شیر در پستان؛ 3- (اسم) ساعد بند آهنی یا طلایی.
شیما : 1- (عربی) زن خال دار؛ 2- (اَعلام) دختر حلیمهی سعدیه خواهر رضاعی پیامبر اسلام(ص).
شهلا : (عربی) 1- دارای چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش؛ 2- (به مجاز) زیبا و فریبنده (چشم)؛ 3- (در گیاهی) ویژگی نوعی نرگس که حلقهی وسط آن سرخ یا بنفش است؛ نرگس، نرگس شهلا.
شهره : (عربی) مشهور، نامور.
شهد : (عربی) 1- عصارهی میوه که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است؛ 2- مادهی قندی مذاب یا مایع؛ 3- (در قدیم) عسل؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) هر چیز دلپذیر و مطبوع.
شوکت : (عربی) 1- جاه و جلال؛ 2- عظمت، بزرگی
شَمین : (عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو.
شمیمه : (عربی) (در قدیم) بوی خوش.
شمیم : (عربی) (در قدیم) بوی خوش.
شمه : (عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش.
شمسی : (عربی ـ فارسی) 1- (منسوب به شمس)، 2- دارای شمس (خورشید)؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) سرخ رنگ.
شمسه : (عربی ـ فارسی) 1- نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاشی کاری و مانند آنها به کار میرود؛ 2- نوعی پارچه؛ 3- (در قدیم) خورشید؛ 4- (به مجاز) عالیترین و بهترین فرد.
شمامه : (عربی) 1- (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ 2- گلولهی خوشبو، دستنبو؛ 3- (به مجاز) شخص یا چیز دوست داشتنی و خوشایند.
شَلاله : (عربی) 1- آبشار؛ 2- (در منابع عربی) شلال؛ 3- (در ترکی) آبشار، فوّاره.
شکیلا : (عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا.
شکرانه : (عربی ـ فارسی) 1- سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که برای سپاس انجام میشود، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده میشود؛ 2- (در قدیم) (در حالت قیدی) به عنوان سپاسگزاری برای تشکر؛ 3- شکرگزاری و حق ...
شقایق : (عربی) 1- (در گیاهی) گلی سرخ رنگ؛ 2- گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی این گل که بیشتر در مزارع، دشت ها و دامنههای کوهستان میروید؛ 3- کاسه بشکنک.
شفیعه : (عربی) (مؤنث شفیع)، شفیع.
آریسا - کامدل - سوینا - نیلدا - آیرا - سایرا - ساما - گلنور - مهنور - روژدا - ایلدا - هیلدا - حسنا - مهنا - ستیا - الیسا - نوردا - نورا - نورسا - فرناز - مانترا - ماهورا - مانیسا - ماهیدا - رادینا - رودینا - رودابه - مهرابه - صبیحا - منیلا - ستیلا - استلا - ایلاف - ارمغان - مهرآیین - آیمهر - النا - آلاء - آرنا - آرسا - گلفام - فایحه - مرحان - مرسا
سلام لطفا پنج اسم زیبا از بینشان انتخاب کنید.
سلام اسم دختر یا پسر که با ب و آ شروع بشه بهم معرفی کنین ممنون میشم تشکر
ناتا - یانا - رامیا - هایا - هانا - آنا - آیات - آلا - آیپارا - پریاس - یاسگل - دلژین - مهتیام - حسنا - یمنا - ضحا - بشرا
سلام لطفا سه اسم زیبا از بینشان انتخاب کتید.
سلام اسم دختر کدوم بیشتر به فرهان بیاد ؟
فرهناز - فرحسا - فریماه - فارهه - فریا - فرنگار - فرنیا - اطهر -
مهفام - افروز - فروز - فروزین - فهامه - فهیمه - - افرا - مهنا -
سلام برای اسم گلفروشی اسامی ک به معنای گل یا به معنای بهشت نزدیک باشن بگین..مثلا آراگل
اسم طاهره بهتره یا محدثه، اسم مهراوه و مهرانه، ثمین و یاسمین، آرمیتا و یکتا، نیایش و ستایش، آنیتا و آوینا، لیانا و دآیانا
سلام.
سونیا هم, نامی عربی ست و هم نامی یونانی و هم ترکی فارسی است.
سونیادر عربی به معنای دختر نور, کسی که در اجتماع رتبه بالایی داشته باشد.و در یونانی به معنای عقل و خرد است. لطفا نام سونیا را هم در نام های عربی اضافه کنید.
با تشکر^_^
مهرنگار: اسم بلوچی ،اسم دختر،به معنای مهربانی
گراناز :اسم بلوچی ، اسم دختر,به معنای باوقار
سازین: اسم بلوچی ، اسم دختر،به معنای خوش خلق
ماهین:اسم بلوچی ، اسم دختر،به معنای زیبا رخ