ظ

راهنمای انتخاب اسم دختر نام پسر زیبای ایرانی جدید شیک با کلاس

انتخاب نام برای فرزند دختر و پسر - معنی اسم - اسم دوقلو ها - نام های اصیل فارسی ، ترکی و آذری ، کردی، لری، گیلکی و مازنی، بلوچی، عبری، عربی

تبلیغات

۱۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسم فرزند دختر» ثبت شده است

اسم دختر با حرف ه

اسامی دخترانه با حرف ه

             

         

        

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

هیلا

هیلا :    نام پرنده‌ای است، باشه (پرنده‌ای شکاری کوچکتر از باز).

هَیفا

هَیفا :    (عربی) (مؤنث اهیف) زن کمر باریک (باریک میان).

هیرو

هیرو :    (هیر = آتش + او /-u/= (پسوند نسبت))، منسوب به آتش؛ 2- آتشی و سرخ گون؛ 3- (به مجاز) زیبارو.

هیدیکا

هیدیکا :    (کردی) به آهستگی.

هیدی

هیدی :    (کردی) آرام، آهسته، بردبار.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

اسم های ترکیه ای استانبولی دختر همراه با معنی

چند اسم خوشگل و امروزی جدید دختر

اسم های یونانی دخترانه

زیباترین اسم های دخترانه

اسم های کردی دختر

اسم های خارجی دخترونه

اسم های دخترانه مذهبی و قرآنی

اسم زیبا ترکی دخترونه

اسم دختر با ریشه سانسکریت

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

هِیام

هِیام :    (عربی) دوست داشتن، ویژگی یا حالت کسی که از فرط عشق و غیرعشق شوریده است و نمی‌داند به کجا میرود.

هونیا

هونیا :    (هو = خوب + نیا) 1- دارای نیای خوب، نیکوتبار، نیک نژاد؛ 2- (در پهلوی) (= هونیاک) به معنی خوب نیا، دارای اصل و نسب اصیل، منتسب به خانواده‌ای شریف؛ [مکنزی این واژه را در پهلوی مطبوع و لذت ‌بخش معنا کرده ...

هوری

هوری :    (هور = خورشید + ی (پسوند نسبت)) 1- منسوب به خورشید؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

هورا

هورا :    1- (در سانسکریت) سورا (هورا) یک قسم شربت است که در بند چهار آفرینگان گهنبار از آن یاد شده و توصیه شده که آن را به نیکان بدهند؛ 2- (در کردی) هورا به معنی غوغا است؛ 3- (در اوستایی) مستی آور، نوشیدنی ...

هنگامه

هنگامه :    1- شورش، فتنه، آشوب؛ 2- (در گفتگو) (به مجاز) شگفت انگیز، عالی، فوق العاده؛ 3- (در قدیم) هنگام، زمان، فصل.

هَنا

هَنا :    (عربی) شادمانی و خوشبختی.

همیلا

همیلا :    (اَعلام) نام یکی از ندیمه‌های شیرین در خسرو و شیرین نظامی.

همراز

همراز :    1- ویژگی هر یک از دو یا چند نفری که راز خود را به یکدیگر می‌گویند؛ 2- همدم، همنشین، مونس.

همدم

همدم :    (به مجاز) همنشین، مونس.

همتا

همتا :    1- آنچه یا آن‌که در صفتی با دیگری وجه اشتراک داشته یا کاملاً به او شبیه باشد، نظیر، مثل؛ 2- (در قدیم) همسر، جفت؛ 3- (در قدیم) همنشین، همدم، رفیق؛ 4- (در قدیم) متناسب، در خور.

هُمادخت

هُمادخت :    (هما+ دخت = دختر)، (به مجاز) دختر خوشبخت، دختر سعادتمند.

هُما

هُما :    1- (در پهلوی)، فرخنده؛ 2- پرنده‌ای با جثه‌ای نسبتاً درشت از خانواده‌ی لاشخورها، دارای بال‌های بلند، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار. [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می‌پنداشتند سایه‌اش بر سر ...

هلیا

هلیا :    (از یونانی، heliade) 1- صورت تخفیف یافته‌ی هلیاد، به معنی دختر خورشید؛ 2- (اَعلام) (در اساطیر یونان) دختر هلیوس.

هِلنا

هِلنا :    1- (= هلن)،   هلن؛ 2- (اَعلام) نام شهری در مرکز ایالت مونتانای آمریکا.

هِلن

هِلن :    (اَعلام) هلن دختر ژوپیتر خدای خدایان یونان یکی از وسوسه‌انگیزترین زنان میتولوژی [اسطوره شناسی] یونان است که زندگی رؤیایی‌اش پیوسته الهام بخش شعرا، نویسندگان و صورت نگاران بوده و شاهکارهای بسیاری به نام او بوجود آمده است.

هَستی

هَستی:    1- وجود در مقابل نیستی؛ 2- زندگی، زندگانی؛ 3- (به مجاز) همه‌ی دارایی. مایملک؛ 4- (به مجاز) جهان، عالم وجود.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

اسامی لاتین دخترانه

اسم های زیبای ارمنی دختر

نام های انگلیسی دخترانه

اسم سریانی دخترانه

اسم های فرانسه ای دخترانه

نام های آشوری دخترانه

اسم های دخترانه با ریشه عبری

نام های دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی

اسم های زیبای گیلانی و مازندرانی دخترانه

اسم های لری دخترانه

اسم های خوشگل دوقلوی دختر

اسم عربی دخترونه

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

هَرانوش

هَرانوش :    1- دختر آتش؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

هدیه‌زهرا

هدیه‌زهرا :    از نام‌های مرکب، ا هدیه و زهرا.

هدیه

هدیه :    (عربی) 1- آنچه به مناسبتی یا به رسم یادگار به نشانه‌ی محبت به کسی داده می شود، پیش‌کش، ارمغان، کادو؛ 2- (احترام آمیز) قیمت خرید و فروش قرآن کریم؛ 3- (در قدیم) رونمای عروس؛ 4- (در قدیم) موهبت و عطای خداوند.

هُدی

هُدی :    (عربی) 1- (در قدیم) هدایت کردن، هدایت، راهنمایی؛ 2- رسیدن به حق و حقیقت؛ 3- راه راست، مسیر درست؛ 4- (به مجاز) دین هدایت، اسلام.

هجرت

هجرت :    (عربی) 1- از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن و در آنجا ساکن شدن؛ 2- (اَعلام) مهاجرت پیامبر اسلام(ص) و جمعی از یارانش (مهاجران) از مکه به یثرب (مدینه)، که رویدادی ویژه در تاریخ اسلام بود، بعدها مبدأ تاریخ هجری ...

هایده

هایده :    آشکار، نمایان، هویدا.

هانیه

هانیه :      (عربی) شادمان، خوشبخت.

هانیتا

هانیتا :    (هانی+ تا = نظیر، مانند)) 1- نظیر و مانند هانی؛ 2- مسرور و شاد.

هانیا

هانیا :    (هانی+ ا (پسوند نسبت)) 1- منسوب به هانی؛ 2- مسرور و شاد.

هانا

هانا :    (کردی) 1- زنهار، دادخواهی؛ 2- امید؛ 3- بینایی؛ 4- خواهش.

هاله

هاله :    1- (در نجوم) حلقه‌ی نورانی سفید یا رنگی که گاهی گِردِ قرص ماه یا خورشید دیده می شود؛ 2- حلقه یا حاشیه‌ی تابناکی که در اطراف چیزی به ویژه در اطراف سر مقدسین در نقاشی‌ها دیده می شود؛ 3- (به مجاز) آنچه ...

هادیه

هادیه :    (عربی) (مؤنث هادی)،   هادی. 1-

هاجر

هاجر :    (عبری) 1- به معنی «فرار»؛ 2- (اَعلام) همسر دوم حضرت ابراهیم خلیل(ع)، کنیز همسر اولش سارا، مادر اسماعیل(ع). به روایت تورات و قرآن. [هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه‌ی بندگی در شریعت است].

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

             

         

        

  • ۰ لایک
  • ۱۴۷ نظر

    اسم دختر با حرف و

    اسامی دختر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    اسم های جدید دختر با حرف و

    نازآفرین

    نازآفرین :    (= نازآفریننده) 1- (به مجاز) معشوقی که ناز بسیار به کار برد؛ 2- آن‌که نعمت و رفاه و خوشی پدید آورد؛ 3- نازآفریده؛ 4- پدید گشته از ناز و فخر و تکبر؛ 5- به لطف و نرمی آفریده شده.

    وَیُونا

    وَیُونا :   [وَیُو (در سنسکریت) = عروس و (در اوستایی) = ازدواج کردن + نا (پسوند نسبت)] 1- منسوب به وَیو؛ 2- (به مجاز) عروس؛ دختری که عروس شده(؟).

    وینا

    وینا :    1- بینا. [از ریشه‌ی «وین»/vin/ به آرش دیدن در فرس هخامنشی «وئین» و در زند «ویتن» /vitan/ به آرش دیدن. (از فرهنگ پاشنگ)]؛ 2- (در کردی، wenā) شناخت، شناسایی.

    ویستا

    ویستا :    (اوستایی) یابنده، برخوردار.

    ویدا

    ویدا :    1- پیدا، هویدا، ظاهر، آشکار؛ 2- (در پهلوی) یابنده، جوینده.

    ویانا

    ویانا :    (اوستایی) فرزانگی، بخردی، دانایی.

    ونوشه

    ونوشه :    (در طبری) (= بنفشه)، ( بنفشه.

    ونوس

    ونوس :    (فرانسوی:venus ) 1- (= زهره)،   زهره؛ 2- (در میتولوژی) [اسطوره شناسی] ونوس یونانی یکی از نمادهای دیرینه‌ی آریایی و برداشت دوباره‌ای از ایزد بانوی آب های درخشان اردویسور آناهیتا یا مادر باکره است. که در روم باستان نیز به نام آفرودیت تجلی ...

    وَندا

    وَندا:    1- (در زند و پازند) خواهش و خواسته؛ 2- (در اوستا) ستایش کننده، نیایش کننده.

    وسیمه

    وسیمه :    (عربی) (مؤنثِ وسیم) زنِ زیبا و نیک روی.

    وُستا

    وُستا:    (اوستایی) 1- (= اوستا) اوستا؛ 2- (در ادیان) کتاب مقدس زردشتیان.

    وحیده

    وحیده :    (عربی) (مؤنث وحید)، ( وحید. 1- و2-

    وَجیهه

    وَجیهه :    (عربی) (مؤنث وجیه) زیبا، خوشگل (زن).

    وَجیه

    وَجیه :    (عربی) 1- زیبا، خوشگل، وجیهه؛ 2- دارای قدر و منزلت و محبوبیت نزد مردم.

    وانیا

    وانیا :    (عربی) ملایم، آهسته (نسیم).

    والیه

    والیه :    (عربی) (مؤنث والی) (در قدیم) حاکم و پادشاه و سلطان (زن).

    والِه

    والِه :    (عربی) 1- عاشق بی قرار، شیفته و مفتون؛ 2- حیران، سرگشته، مبهوت؛ 3- (در حالت  قیدی) در حال شیفتگی. (اَعلام) واله/vāle/، [فرانسوی] ایالتی در جنوب سویس، نزدیک مرز فرانسه و ایتالیا.

    واحده

    واحده :    (عربی) (مؤنث واحد)، ، واحد.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۲۲ نظر

    اسم دختر با حرف ق

    اسامی دختر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    قمرسیما

    (عربی) 1- ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه می‌باشد؛ 2-(به مجاز) زیبارو.

    قمرالزمان

    قمرالزمان :    (عربی) 1- ماه دوران؛ 2- (اَعلام) نام یکی از اشخاص هزار و یک شب (الف لیله ولیله).

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    قمر

    قمر :    (عربی) 1- (در نجوم) ماه؛ 2- جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ 3- (اَعلام) سوره‌ی پنجاه و چهارم از قرآن کریم دارای پنجاه و پنج آیه؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) زن زیباروی.

    قدیره

    قدیره :    (عربی) (مؤنث قدیر)، ( قدیر.

    قُدسی

    قُدسی :    (عربی ـ فارسی) (منسوب به قدس)، 1- مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) فرشته.

  • ۰ لایک
  • ۲ نظر

    اسم دختر با حرف ف

    اسامی دختر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    لیست اسم های جدید برای دختر و پسرجدید

    فیروزه

    فیروزه :    (معرب) 1- پیروزه؛ 2- نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا سبز که در جواهر سازی به کار می‌رود؛ 3- گُهری گران‌بها و آسمانی رنگ. [فیروزه در پهلوی، Pirojak و معرب آن «فیروزج» است. نام آن به فارسی ...

    فهیمه

    فهیمه :    (عربی) (مؤنث فهیم)،   فهیم.

    فهمیده

    فهمیده :    (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن)، 1- دارای فهم، دانا؛ 2- (در حالت قیدی) از روی فهم، آگاهانه.

    فَهامه

    فَهامه :    (عربی) (مؤنث فَهام)،   فَهام.

    فوژان

    فوژان :    فریاد، آه و بانگ بلند.

    فوزیه

    فوزیه :    (عربی) زن پیروز در هر کار و امری، رستگار و موفق.

    فضیله

    فضیله :    (عربی) (= فضیلت) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2- ارزش و اهمیت، شرف؛ 3- (در قدیم) در علم اخلاق، ویژگی  های ستوده  ی اخلاقی.

    فَضیلت

    فَضیلت :    (عربی) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2-ارزش و اهمیت؛ 3- (در قدیم) (در علم اخلاق) ویژگی‌های ستوده‌ی اخلاقی در مقابلِ زذیلت.

    فِضه

    فِضه :    (عربی) 1- (در قدیم) به معنای نقره و سیم؛ 2- (اَعلام) نام خادم حضرت فاطمه(س).

    فصیحه

    فصیحه :    (عربی) (مؤنث فصیح)، ، فصیح 1- ، 2- ،3-.

    فریوش

    فریوش :    (= فریوار)،   فریوار.

    فرینوش

    فرینوش :    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + نوش = جاوید) ویژگی آن که دارای خجستگی و شکوهمندی جاوید و ماندگار است.

    فریناز

    فریناز :   [فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ناز= کرشمه و غمزه (به مجاز) زیبا و قشنگ]  1- ویژگی آن که دارای خجستگی و شکوهمندی زیبا و قشنگ است؛ 2- کرشمه و غمزه‌ی با شکوه؛ 3- (به مجاز) ...

    فَرینا

    فَرینا :    1- مهرورز، مهربان؛ 2- دلبر، ستایش؛ 3- بخشش.

    فَری‌مهر

    فَری‌مهر :    (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + مهر = خورشید)، 1- خورشید با شکوه و خجسته، آفتاب شکوهمند و مبارک؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

    فَرین

    فَرین :    (فر= شکوه و جلال + ین (پسوند نسبت))، 1- (به مجاز) دارای شکوه و جلال؛ 2- تابه‌ای از سفال برای پختن نان.

    فریماه

    فریماه :    (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ماه) 1- ماه خجسته و مبارک، ماه شکوهمند و خجسته؛ 2- (به مجاز) زیباروی سعادتمند و باشکوه.

    فریما

    فریما :    (= فریبا)،   فریبا.

    فریسا

    فریسا :    (فری = شگفت انگیز، عجیب + سا (پسوند شباهت))، 1- مانند فری، شبیه به فری؛ 2- (به مجاز) عجیب و شگفت انگیز (از حیث زیبایی).

    فریده

    فریده :    (عربی) (مؤنث فرید)،   فرید.

    فریدخت

    فریدخت :    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + دخت = دختر)، 1- دختر خجسته و مبارک؛ 2- دختر باشکوه و شکوهمند.

    فَریدا

    فَریدا :    (عربی ـ فارسی) (فرید + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فرید،   فرید.

    فریبا

    فریبا :    1- (به مجاز) بسیار زیبا، دل پسند و خوشایند؛ 2- (در قدیم) به معنای فریفته.

    فریال

    فریال :    (عربی) 1- زیباروی؛ 2- خوش صدا؛ 3- نام پرنده  ای.

    فَریا

    فَریا :    [فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ا = (پسوند نسبت)]، 1- (به مجاز) خجسته، شکوهمند، مبارک، با شکوه؛ 2- (به مجاز) جذاب، دلپذیر و گیرا.

    فروغ‌اعظم

    فروغ‌اعظم :    (فارسی ـ عربی) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزرگ) 1- ویژگی آن که دارای درخشندگی و روشنایی زیاد است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

    فروغ

    فروغ :    1- روشنی‌‌ای که از آتش‌، خورشید و دیگر منابع نورانی می‌تابد؛ پرتو؛ شعله‌ی آتش؛ 2- (به مجاز) رونق، درخشندگی و جذابیت؛ 3- (به مجاز) امید به زندگی و شوق و اشتیاق؛ 4- (اَعلام) فروغ فرخزاد [1312-1345 شمسی] شاعره‌ی ایرانی از مردم تهران. ...

    فروزنده

    فروزنده :    (صفت فاعلی از فروختن و فروزیدن)، 1- نور و روشنی دهنده‌؛ روشن و تابان، افروخته و مشتعل؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) رونق دهنده و زینت بخش، آراینده.

    فروزان

    فروزان :    آنچه بر اثر سوختن روشنایی دهد، فروزنده، شعله‌ور، مشتعل، روشن، تابناک، درخشنده.

    فروز

    فروز :    1- افروختن، فروزیدن؛ 2- (در قدیم) به معنای روشنایی و نور.

    فروردین

    فروردین :    1- فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان؛ 2- در آیین زرتشتی یکی از فرشتگان موکل به روز نوزدهم هر ماه شمسی (فروردین روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسی (فروردین ماه).

    فَرنیا

    فَرنیا :    (فر = (در قدیم) (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه + نیا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ویژگی آن که مایه‌ی جلال و شکوه نیایش می‌باشد.

    فَرنوش

    فَرنوش :    (دساتیر) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند. [از برساخته‌های دساتیر می‌باشد].

    فَرنگیس

    فَرنگیس :    (اَعلام) نام دختر افراسیاب تورانی و زن سیاوش.

    فَرناز

    فَرناز :    [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، زیبایی و برازندگی + ناز = حالت یا رفتاری خوشایند و جذاب همراه با خودنمایی و اِکراه ظاهری، معمولاً برای جلب توجه دیگری، کرشمه و غمزه] 1-روی هم به ...

    فَرگُل

    فَرگُل :    نوعی پیراهن [برخاسته از فرنگ] که خوشایند و زیبنده و شکوه افزا بوده (است).

    فُرصت

    فُرصت :    (عربی) 1- وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ 2- (اَعلام) فرصت شیرازی: [1271-1339 قمری]، متخلص به فرصت، ادیب، شاعر، موسیقیدان و نقاش ایرانی عصر قاجار، مؤلف اشکال المیزان در منطق، آثار عجم در تاریخ، بحورالالحان در موسیقی آوازی و دیوان ...

    فرشیده

    فرشیده :    (فرشید + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشید،   فرشید.

    فرشته

    فرشته :    1- (در ادیان) موجودی آسمانی، عاقل، برتر از انسان و غیر قابل رؤیت که مأمور اجرای اوامر خداوند است و مرتکب گناه نمی‌شود، مَلَک؛ 2- (به مجاز) شخص دارای اخلاق یا رفتار بسیار نیک و پسندیده؛ 3- (به مجاز) دختر یا زن ...

    فرزانه

    فرزانه :    دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند، دانا.

    فردیس

    فردیس :    پردیس، فردوس، بهشت.

    فِردوس

    فِردوس :    (در عربی فردَوس) 1- (معرب از فارسیِ پردیس)، بهشت؛ 2- (اَعلام) شهرستانی در جنوب غربی استان خراسان رضوی.

    فردخت

    فردخت :    [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورَد؛ (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه؛ زیبایی و برازندگی + دخت = دختر] 1- روی هم به معنی دختری که شکوه و جلال آن در بیننده شگفتی و تحسین ...

    فرخنده

    فرخنده :    1- موجب رویداد یا پیامدهای خوشایند و خوب، مبارک، خجسته؛ 2- (در قدیم) نیک بخت و کامروا.

    فرّخ‌ناز

    فرّخ‌ناز :    1- ویژگی آن‌که خوشبخت و کامیاب است و دارای ناز و کرشمه است؛ 2- دارای ناز و غمزه و کرشمه‌ی خوب، خوش و موزون.

    فرّخ‌لقا

    فرّخ‌لقا :    (فارسی ـ عربی) 1- خوش صورت، زیبا چهر، زیباروی، نیکو دیدار، خوش برخورد؛ 2- (اَعلام) قهرمان داستان امیر ارسلان رومی، دختر پترس شاه فرنگی، که امیر ارسلان با دیدن تصویرش، عاشق او شد و در صدد یافتن او برآمد.

    فَرّخ

    فَرّخ :    1- خجسته و مبارک و فرخنده؛ 2- (در قدیم) خوشبخت و کامیاب؛ 3- بزرگوار و ارجمند؛ 4- موزون و دلپذیر؛ 5- خوش و خوب؛ 6- (در حالت شبه جمله) خوشا، نیکا.

    فرح‌نوش

    فرح‌نوش :    (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش)، 1- شادمانی و سُرور جاوید؛ 2- (به مجاز) آن که همیشه شادمان است، همیشه شاد.

    فرح‌نِسا

    فرح‌نِسا :    (عربی) (فرح + نسا)، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی آور، شادمان کننده.

    فرحناز

    فرحناز :    (عربی ـ فارسی) 1- آن که مسرور و شادمان است و دارای ناز و عشوه است؛ 2- (به مجاز) زیبا روی مسرور و شادمان.

    فرحزاد

    فرحزاد :    (فرح = شادمانی و سرور + زاد = زاده)، 1- زاده  ی شادمانی و سرور؛ 2- ویژگی کسی که تولدش موجب شادمانی و سرور است؛ 3- (به مجاز) نوزاد خوشقدم و خوش یمن.

    فرح‌روز

    فرح‌روز :    (عربی ـ فارسی) 1- آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ 2- (به مجاز) خوشبخت و کامیاب.

    فرح‌دخت

    فرح‌دخت :    (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال.

    فرحانه

    فرحانه :    (عربی) (مؤنث فرحان)،   فرحان.

    فرح‌انگیز

    فرح‌انگیز :    (عربی ـ فارسی) برانگیزنده‌ی شادی، شادی بخش، مفرح.

    فَرح

    فَرح :    (عربی) شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن.

    فَرانه

    فَرانه :    پروانه، فرانک، فرانق.

    فرانک

    فرانک :    (= فرانگ) 1- به معنی پروانه؛ 2- (اَعلام) 1) نام دختر برزین و زن بهرام گور؛ 2) (در شاهنامه) نام مادر فریدون پادشاه کیانی در داستان‌های ملی.

    فخریه

    فخریه :    (عربی) (فخر + ایّه (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. 1- ، 2- و 3-

    فخری

    فخری :    (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. 1- ، 2- و 3-

    فخرجهان

    فخرجهان :    (عربی ـ معرب) موجب نازش و افتخار دنیا.

    فخرالزمان

    فخرالزمان :    (عربی) شخص برجسته، گزیده، و مایه‌ی مباهات در زمان خود.

    فَجر

    فَجر :    (عربی) 1- نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می  تابد، سپیده  ی صبح، فلق؛ 2- سوره  ی هشتادو نهم از قرآن کریم ، دارای سی آیه.

    فتانه

    فتانه :    (عربی) 1- (به مجاز) فتان، بسیار زیبا و دل‌فریب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) با زیبایی و دل‌فریبی.

    فایضه (فائضه)

    فایضه (فائضه) :    (عربی) (مؤنث فایض، فائض) فیض رسان، فایده بخش (زن).

    فاطیما

    فاطیما :    (= فاطمه) (اعلام) دهکده  ای در غرب پرتغال، نزدیکی لیریا. در نزدیکی آن در سال 1917 میلادی چند چوپان بچه مدعی دیدار حضرت مریم شدند. از آن پس، آن محل زیارتگاه شد و امروز یکی از مراکز بزرگ زیارتی کاتولیکان رومی است.

    فاطمه‌نِسا

    فاطمه‌نِسا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و نسا.

    فاطمه‌معصومه

    فاطمه‌معصومه :    (عربی) 1- از نام‌های مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمه‌ی بی‌گناه و پاک.

    فاطمه‌محیا

    فاطمه‌محیا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و محیا.

    فاطمه عَذرا

    فاطمه عَذرا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و عَذرا.

    فاطمه‌سیما

    فاطمه‌سیما :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و سیما.

    فاطمه‌سما

    فاطمه‌سما :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و سما.

    فاطمه‌زهرا

    فاطمه‌زهرا :    (عربی) (اَعلام) ام ابیها و ام الائمه و ام الحَسنین، صدیقه کبری دختر پیامبر اسلام(ص) و خدیجه دختر خویلد.

    فاطمه‌حورا

    فاطمه‌حورا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و حورا.

    فاطمه

    فاطمه :    (عربی) (مؤنث فاطم)، 1- زنی که بچه‌ی دوساله را از شیر گرفته؛ 2- (اَعلام) 1) دختر پیامبر اسلام(ص) ملقب به زهرا(س). [پیامبر اسلام(ص) فرمود: فاطمه حوریه‌ای است آدمی زاد، حیض نبیند و چون دیگر زنان آلوده نگردد و اینکه خداوند او را ...

    فاطِره

    فاطِره :    (عربی) (مؤنث فاطر)، ( فاطر.

    فاضله

    فاضله :    (عربی) (مؤنث فاضل)،   فاضل. 1- و 2-

    فادیا

    فادیا :    (عربی) نجات بخش، منجی.

    فاخره

    فاخره :    (عربی) (مؤنث فاخر)،   فاخر.

    فاخته

    فاخته :    (عربی) 1- پرنده‌ای از خانواده‌ی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از اصول موسیقی قدیم، فاخته ضرب؛ 3- (اَعلام) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین(ع) مکنی [کنیه‌ی او] به ام هانی.

    لیست اسم های جدید برای دختر و پسرجدید

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۹۹ نظر