سلنا، الیانا، مایا، آرامیس، آنیا، سایا، سلدا، آیلا، نینا، تینا، دیبا، نادیا، مانلی، سوفیا، تارا، آنا، الیانا، ویانا، آنیسا
پیوند : (بن مضارعِ پیوستن)، 1- پیوستن؛ 2- پیوسته بودن دو یا چند کس؛ 3- ازدواج؛ 4- عهد و پیمان؛ 5- (در قدیم) خویشی، بستگی؛ 6- (در قدیم) آن که نسبتی دارد یا خویشاوند است؛ 7- (در قدیم) عهد و پیمان.
پینار : (ترکی) به معنی چشمه.
پیمانه : 1- هر ظرف یا مقیاسی دیگر از آن برای اندازهگیری مقدار معینی از هر چیز استفاده شود؛ 2- (در قدیم) جام شراب؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) شراب.
پیروزه : (= فیروزه)، ( فیروزه.
پیرایه : 1- زیور و زینت؛ 2- طلا، جواهر و مانند آنها که به عنوان زیور و زینت به کسی یا چیزی میافزایند؛ 3- (در قدیم) ظرف، پیاله، پیمانه.
پویه : 1- فرایند؛ 2- (در قدیم) حرکت یا رفتن نه به تندی نه به آهستگی، دویدن.
نام های دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی
اسم های زیبای گیلانی و مازندرانی دخترانه
پونه : (در گیاهی) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانوادهی نعناع که برگها وگلهای آن مصرف دارویی دارد؛ پودنه.
پونا : 1- (= پودنه و پونه) (در گیاهی) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانوادهی نعناع که برگها و گلهای آن مصرف دارویی دارد؛ 2- (اَعلام) (= پونه، شهر پونا) ولایت و شهری در جنوب هند در فلات دکن، این شهر صنعتی ...
پوراندخت : (پوران + دخت = دختر)، 1- دختر سرخ و گلگون؛ 2- (به مجاز) زیبارو؛ 3- (اَعلام) (= بوراندخت) دختر خسروپرویز ملکهی ساسانی و بیست و هشتمین فرد از ساسانیان که یک سال و چهار ماه در ایران سلطنت کرد. [دکتر معین در ...
پوران : (پهلوی) 1- (= بوران) سرخ، گلگون؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی؛ 2) بانوی ایرانی دختر حسن ابن سهل و همسر مأمون عباسی [192-271 قمری]. + ن.ک. پوران دخت.
پوپک : (در قدیم) هدهد، پوپوک.
پگاه : 1- صبح زود، سحر؛ 2- (در قدیم) هنگام صبح زود.
پَریوش : (پری + وش (پسوند شباهت))، مانند پری در زیبایی.
پرینوش : [پری = موجود زیبا و نیکوکار نامرئی؛ (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظریف + نوش = بی مرگی، جاوید] 1- پری روی جاوید و بی مرگ؛ 2- زیباروی و پری پیکر همیشگی.
پریناز : 1- آن که چون پری ناز و کرشمه دارد؛ 2- کنایه از زیبا و خوش کرشمه و ناز.
پَرینا : (واژه مرکب از پر = نرمی و لطافت + ین نسبت + الف اسم ساز) به معنای «به نرمی و لطافت پر».
پریماه : زیباروی ماه مانند.
پریگل : گل رویی چون پری و فرشته.
پریشاد : زیبا روی شاد و خرم.
پریسیما : (فارسی ـ عربی) (= پری چهر)، ( پری چهر.
پَریسان : (پری + سان ( پسوند شباهت))، 1- چون پری؛ 2- کنایه از زیبا روی است.
پَریسا : (پری + سا (پسوند شباهت))، 1- زیبا مانند پری؛ 2- (در قدیم) (در فرهنگ عوام) پری خوان.
پریزاد : (در قدیم) 1- پریزاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
پریرخ : (= پری چهر)، ( پری چهر.
پریدخت : (پری + دخت = دختر)، 1- دختر پری چهره؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
پریچهره : (= پری چهر)، ( پریچهر.
پریچهر : 1- فرشته رو، زیبا مثل پری؛ 2- (به مجاز) زیبارو (ی).
پریان : 1- منسوب به پری؛ 2- فرشتگان؛ 3- (به مجاز) زیبا.
پری : 1- (فرهنگ عوام) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفتهی خود میکند؛ 2- (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظریف؛ 3- (در ادب فارسی) پری گاه به معنای ...
پریا : (پری + الف اسم ساز)؛ همانند پری.
پرویندخت : 1- دختری که صاحب چهرهای مانند پروین است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
پروین : (اوستایی) 1- (در نجوم) دستهای از شش ستارهی درخشان در صورت فلکیِ ثور؛ ثریا، هفت خواهران، خوشهی پروین؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) اشک؛ 3- (اَعلام) پروین اعتصامی [1285-1320 شمسی] مشهورترین زن شاعر ایران.
پُروشات : (= پروشاتو= پاروساتیس) 1- (در پارسی باستان puršātu) به معنی پُرشاد؛ 2- (در یونانی prysates) 3- (اَعلام) 1) ملکهی ایران، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول هخامنشی (درازدست) از زنِ بابلی او به نام آندیا /āndiā/ یا آندریا/āndriā/؛ 2) دختر اردشیر ...
پَرور : 1- رشد دادنِ کسی یا چیزی، پرورش دادن؛ 2- (به مجاز) مطلب یا موضوعی را روشن و رسا بیان کردن یا نوشتن، یا در ذهن سنجیدن و تنظیم کردن؛ 3- تربیت کردن؛ 4- به عمل آوردن و آماده کردن دارو، گیاه، میوه، ...
پروانه : 1- حشرهای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ؛ 2- حکم، فرمان، جواز و نشان؛ 3- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه راست پنجگاه و نوعی تحریر.
پَروا : 1- هراس، فرصت و زمان پرداختن به کاری؛ 2- (در قدیم) فراغت و آسایش؛ 3-(در قدیم) (به مجاز) توجه خاطر، توجه.
پَرنیان : 1- (در قدیم) پارچهای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ 2-نوعی پارچهی حریر که برای نوشتن به کار میبردند؛ 3- پردهی نقاشی.
پَرنیا : (= پرنیان)، ( پرنیان.
اسم های ترکیه ای استانبولی دختر همراه با معنی
چند اسم خوشگل و امروزی جدید دختر
پُرنوش : (در قدیم) (به مجاز) 1- شیرین؛ 2- زیبا؛ 3- دوست داشتنی.
پرنگ : 1- فروغ و برق شمشیر؛ 2- (در عربی) فِرند؛ 3- پَرَند، رُبد، جوهر، گوهر؛ 4- رونق، جلد، تلألؤ و برق هر چیز؛ 5- نوعی فلز مرکب از مس و روی، برنج؛ 6- (به مجاز) زیبا و پُر فروغ.
پَرَنسا : (پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت))، 1- شبیه ستاره پروین؛ 2- همانند ابریشم و دیبا؛ 3- (به مجاز) زیبا و لطیف.
پَرَندیس : (پَرَن + دیس (پسوند شباهت))، 1- شبیه به پَرَن ش پَرَن؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
پَرَند : (= پرن، پروین) 1- (در قدیم) نوعی پارچهی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، حریر ساده؛ 2- (در گیاهی) گروهی از گیاهان درختچهای از خانواده علف هفت بند که در نواحی بیابانی و نیمه بیابانی میرویند. + ن.ک. پرن و پروین. ...
پَرنا : (در قدیم) پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار. + پرنیان 1- و 2-
پُرگل : دارای گلهای بسیار.
پرستو : (در پهلوی، parastuk) پرندهای با جثهای کمی بزرگتر از گنجشک و سیاه و سفید، چلچله.
پرستش : 1- (اسم مصدر از پرستیدن)، پرستیدن؛ 2- (در قدیم) خدمتکاری.
پُرسا : پرسنده، جستجوگر، پرسشگر.
پَرژین : (کردی) پرچین، حصار، پرچینی از گلهای ریز به دور باغات.
پَردیس : 1- (= فردوس)، بهشت؛ 2- (در قدیم) (در ساختمان) فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان.
پَرتو : 1- شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع میشود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ 2- (به مجاز) اثر، تأثیر.
پدیده : 1- (در فلسفه) آنچه اتفاق میافتد یا وجود دارد و میتوان آن را تجربه کرد؛ 2- پدیدار؛ 3- (به مجاز) شخص، چیز یا حادثهی چشمگیر.
پانیذ : (= پانید)، پانید.
پانیا : به معنی محافظ و نگهدارنده.
پانتهآ : (اَعلام) 1- زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار میرفت؛ 2- از اسامی باستانی.
پارمین : (پار + مین ) 1- تکه یا قطعهای از بلور ؛ 2- (اَعلام) نام زنِ داریوش.
پارمیس : (اَعلام) نام دختر بردیا که زنِ داریوش (اول) بود.
پارمیدا : (اَعلام) نام دختر بردیا.
پارلا : ( ترکی ) به معنی درخشنده و نورانی.
اسم دختر با حرف ک
کِیهانه : (کیهان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به کیهان، ( کیهان.
کیواندخت : 1- دختری منسوب به کیوان، یا دختر کیوان؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
کیمیا : 1- مادهای فرضی که به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل میکند، اکسیر؛ 2- (به مجاز) هر چیز نایاب و دست نیافتنی؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) افسون، مکر و حیله؛ 4- (در تصوف) (به ...
کیاندخت : دختر بزرگان و سروران، دختری که نژاد و تبار او به بزرگان و سروران میرسد.
کیاناز : (کیا+ ناز (افتخار، فخر، تفاخر)) 1- موجب افتخار پادشاهان و سروران و بزرگان؛ 2- (به مجاز) بزرگزاده.
کیانا : (سریانی، kyānā) 1- طبیعت، جوهر؛ 2- (در اصطلاح فلاسفه) طبایع.
کیارا : تاسه، میل و خواهش به خوردن چیزهای بیقاعده (ناباب) چنانکه این حالت در زنان آبستن پدید میآید. [دکتر معین در جلد پنجم برهان (ص239) آورده است بنا بر قاعدهی تبدیل «و» به «گ» به نظر میرسد اصل کلمه «گیار» بوده (= ویار) ...
کوکب : (عربی) 1- (در نجوم) ستاره؛ 2- (در گیاهی) گل زینتی درشتِ پُر پَر به رنگهای ارغوانی، سفید، زرد، قرمز یا بنفش.
کوثر : (عربی) (اَعلام) 1) سورهی صد و هشتم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ 2) (در ادیان) جویبار، چشمه یا حوضی در بهشت؛ 3) نام شهرستانی در جنوب شرقی استان اردبیل.
کَمند : 1- (به مجاز) آنچه به وسیلهی آن کسی را گرفتار میکنند، دام؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) گیسو.
کلثوم : (عربی) 1- پرگوشت رخسار بیترشرویی، دارای گونه و چهرهی پر گوشت؛ 2- (به مجاز) زیبا چهره؛ 3- (اَعلام) ام کلثوم نام دختر پیامبر اسلام(ص).
کعبه : (عربی) 1- مرتفع، جای چهارگوش، مکعب؛ 2- (اعلام) (= بیتالله الحرام): بنایی به شکل مکعب مستطیل در ابعاد حدود 12×10×15 متر در شهر مکه، در کشور عربستان سعودی، قبله گاه مسلمانان جهان و مقدسترین مکان مذهبی در اسلام.
کَژال : (کردی) در بعضی از نامنامهها زیباروی سیاه چشم معنا شده است(؟).
کریمه : (عربی) 1- گرانبها، ارزشمند؛ 2- صفت هر یک از آیههای قرآن؛ 3- (در قدیم) هر یک از آیههای قرآن؛ 4- زن بزرگوار، زن شریف نیکو و خوب.
کتایون : (اَعلام) دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفتهاند.
کُبری : (عربی) 1- (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، + ( اکبر؛ 2- (اَعلام) لقب زینب کبری(س) دختر حضرت علی(ع).
کانی : در کردی به معنی چشمه است - (کان + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به کان، مربوط به کان، معدنی، استخراج شده از کان؛ 2- (به مجاز) دارای ارزش و قیمت.
کتایون : (اَعلام) دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفتهاند.
کتانه : (کتان = نام گیاهی + ه (پسوند نسبت))، 1- منسوب به کتان؛ 2- (به مجاز) زیبا و باطراوت.
کُبری : (عربی) 1- (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، + ( اکبر؛ 2- (اَعلام) لقب زینب کبری(س) دختر حضرت علی(ع).
کانیاو : (کردی) 1- آب چشمه؛ 2- زمینی که با آب چشمه آبیاری شود؛ 3- گیاهی که با آب چشمه سیراب شود.
کانیا : [کان (به مجاز) سرچشمه، منشأ + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به کان؛ 2- ویژگیِ کسی که سرچشمه و منشأ است؛ 3- کسی که زایا و بارور است.
کانی : (کان + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به کان، مربوط به کان، معدنی، استخراج شده از کان؛ 2- (به مجاز) دارای ارزش و قیمت.
کاملیا : (فرانسوی، kamelia) 1- (در گیاهی) گلهای درشت و زیبا به رنگهای سفید و صورتی که در بهار ظاهر میشوند؛ 2- درختچهی زینتی و همیشه سبز این گل که از خانوادهی چای است و برگهای براق و بیضی شکل دارد.
کامله : (عربی) (مؤنث کامل)، 1- زن کامل؛ 2- (در تصوف) کامل (زن)، ( کامل. 1- ، 2- ، 3- و 4-
کاظمه : (عربی) (مؤنث کاظم)، ( کاظم. 1-
کازیوه : (کردی) سپیدی صبح که همه افق را فرا گیرد.
کارینا : (اَعلام) چهارمین سرزمین از سرزمینهای تابعهی پارت که به واسطهی ولات [جمعِ والی] اداره میشدهاند.
دور و بعید.