اسم دخترانه رستا
Rasta
اسم دخترانه رستا با ریشه فارسی به معنی رستگار شده، رهایی یافته، از بند جدا شده.
چه اسمی به رستا میاد؟
اسم دختر که به رستا بیاد: مهتا، آریستا،
اسم پسر که به رستا بیاد: آرتا،
________________________
ریحانه : (عربی) 1- (= ریحان)، ( ریحان؛ 2- (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع).
ریحان : (عربی) گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
رَها : نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی.
روهینا : (در قدیم) آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر آهن.
رونیکا : (رو + نیکا)، روی زیبا، زیباروی.
رُونیا : 1- مقلوب نیارو(ی)، آن که چهرهاش مثل نیاکان است؛ 2- (به مجاز) اصیل و نژاده.
روناک : (کردی) روشن، تابناک.
رُومینا : 1- زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ 2- پاک و پاکیزه کرده.
روشنک : (اوستایی) 1- روشن؛ 2- (در گیاهی) نام گیاهی است (شاتل)؛ 3- (اَعلام) در روایات ایرانی نام دختر دارا (داریوش سوم) که اسکندر با او ازدواج کرد. [دکتر معین معتقد است که در این نام خلطی شده، و آن این اینکه دختر داریوش ...
اسم های ترکیه ای استانبولی دختر همراه با معنی
چند اسم خوشگل و امروزی جدید دختر
روشندخت : (روشن + دخت = دختر)، 1- دختر تابنده و شاد؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
روشنا : 1- روشن، جای روشن، روشنایی؛ 2- (در کردی) روشن، آشنا.
روشن : 1- دارای نور، تابنده، درخشان؛ 2- (به مجاز) آگاهِ با بصیرت، بینا؛ 3- شاد، مسرور؛ 4- درستکار، معتمد.
روشان : (= روشن)، ( روشن.
روشا : (رو + شا = شاد) روشاد، دارای چهرهی شاد، شاداب.
روسانا : (رو + سان + الف اسم ساز) مانند روی و چهره.
روژین : (کردی ـ فارسی) (روژ = روز + ین (پسوند نسبت))، 1-منسوب به روز؛ 2- تابناک و درخشنده؛ 3-(به مجاز) زیبا.
نام های دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی
اسم های زیبای گیلانی و مازندرانی دخترانه
روژیار : (کردی) روزگار. + ن.ک. روجیار.
روژیا : (کردی ـ فارسی) (روژ + ی میانجی + ا (پسوند اسم ساز))، روز و روشنایی.
روژدا : [روژ = روز؛ (به مجاز) عمر، زندگی + دا (در کردی و لری) مادر]؛ (به مجاز) 1- عمر و زندگی مادر؛ 2- (به مجاز) فرزند عزیز و گرانمایه برای مادر.
روژبین : (کردی ـ فارسی) (روژ = روز + بین = جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب، به معنی بیننده و نشان دهنده) 1- بیننده ی روز؛ 2- نشان دهنده ی روز؛ 3- (به مجاز) راهنما و هدایت کننده به روز و روشنایی.
روژان : (کردی) روزها.
روژا : (کردی) روزها، آفتاب. + ن.ک. روجا.
روزیتا : (فرانسوی) (= رُزیتا)، ( رُزیتا.
روزانا : (روزان + الف اسم ساز ) 1- منسوب به روز؛ 2- روشنا؛ 3- (به مجاز) تابنده و زیبا.
روزا : (روز + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به روز؛ 2- (به مجاز) تابنده و زیبا. + ن.ک. روژا.
رودابه : (پهلوی) (اَعلام) (در شاهنامه) دختر مهراب پادشاه کابل، همسر زال و مادر رستم دستان.
روحبخش : (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحانگیز : (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحافزا : 1- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ 2- گوشهای در موسیقی ایرانی.
روحا : (عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان و روان.
روجیار : (کردی،rujyār)، 1- روزگار؛ 2- آفتاب. + ن.ک. روژیار.
روجا : (کردی ـ فارسی) [روج (کردی) = روز، آفتاب + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به روج؛ 2- (به مجاز) زیباروی و آفتاب چهره؛ 3- (اَعلام) روجا نام دهی در تنکابن، + ن.ک. روزا.
روبیتا : 1- مقلوب شدهی بیتارو، بینظیر؛ 2- (به مجاز) زیباروی.
رویا : ( عربی ) رؤیا،مجموعه ای از تصاویر، افکار، و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد ، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد.
رَنا : (عربی) 1- شادمان گردیدن، شاد شدن، چیزی که در وی نگرند از جهت خوبی و حسن آن؛ 2- جمال.
رُمَیصا : (عربی) 1- یکی از دو ستارهای است که برذراع است، شِعرهای شامیه، غموص؛ 2- (اَعلام) مادر اَنس بن مالک، خادم النّبی. وی در غزوات حُنَین و اُحد حضور داشت و در اُحد به جنگجویان آب می رسانید و خنجری در دست گرفته ...
رُکسانه : (= رکسانا)، ( رکسانا.
رُکسانا : (یونانی شده روشنک) 1- روشنک؛ 2- (اَعلام) نام دختر دارا [311 پیش از میلاد] که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به ازدواج خود در آورد. + ر روشنک.
رقیه : (عربی) 1- به معنی دعا، تعویذ؛ 2- (اَعلام) یکی از چهار دختر پیامبر اسلام(ص) [قرن اول هجری] از خدیجه و همسر عثمان؛ نام دختر امام حسین(ع)؛ [این واژه در عربی به صورت رُقَیَّه/roqayya(e)/ تلفظ میشود].
رفیعه : (عربی) (مؤنث رفیع)، ( رفیع.
رفعت : (عربی) (به مجاز) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی.
رعنا : (عربی) 1- زیبا و دلفریب؛ 2- زن خویشتن آرا؛ 3- (در قدیم) ویژگی آن که یا آنچه به سبب داشتن ظاهر زیبا، قدرت، یا ثروت بسیار، خودخواه و گستاخ شده است؛ 4- (به مجاز) بلند و کشیده؛ 5- گلی که از درون ...
رضیه : (عربی) (مؤنث رضی)، ( رضی. 1-
رضوانه : (عربی ـ فارسی) (رضوان + ه (پسوند نسبت)) 1- منسوب به رضوان؛ 2- بهشتی؛ 3- (به مجاز) زیبارو.
رضوان : (عربی) 1- بهشت؛ 2- (در ادیان) فرشتهای که نگهبان یا دربان بهشت است؛ 3- (در قدیم) رضایت، رضامندی.
رَشیده : (عربی) (مؤنث رشید)، ( رشید. 1- ، 2- و3-
رُستا : (در قدیم) روستا، دِه.
رَستا : (رَست = رَستن، رهیدن + ا (پسوند)) رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده.
رَسپینا : (پهلوی، pātec) فصل پاییز، پاییز.
رُزیتا : (فرانسوی) (= رُز و رُزا)، ( رُز و رُزا.
رُزی : (فرانسوی ـ فارسی) (رُز + ی (پسوند نسبت))، منسوب به رُز، رُز.
رَزان : 1- تاکستان، باغ انگور؛ 2- (در عربی) سنجیده شده، با وقار و آراسته.
رُزا : (فرانسوی) (= رُز)، ( رُز.
رُز : (فرانسوی، rose) (در گیاهی) گلی از خانواده گل سرخ دارای گلهایی به رنگهای متفاوت.
رَخشنده : (صفت فاعلی از رخشیدن)، 1- درخشنده؛ 2- (به مجاز) دارای عظمت و شکوه.
رَخشان : (= درخشان)، ( درخشان.
رخسانه : [رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)]، (= رخسانا)، ، رخسانا.
رخسانا : [(رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] 1- به معنی مانند رخ، مانند رو؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
رخساره : رخسار، رخ، چهره، صورت.
رحیمه : (عربی) (مؤنث رحیم)، ( رحیم.
رَجا : (عربی) 1- (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری، امید؛ 2-(در عرفان) امیدواری سالک به لطف خدا.
ربیعه : (عربی) 1- (مؤنث ربیع)، ( ربیع 1- و3- ؛ 2- (اَعلام) ربیعه از قبیله های بزرگ شمال عربستان در زمان ظهور اسلام که افرادش بیشتر مسیحی بودند.
ربابه : (عربی) (= رباب)، ( رباب.
رباب : (عربی) 1- ابرهای سفید؛ 2- (اَعلام) نام همسر امام حسین(ع)؛ 3- (در موسیقی) سازی با کاسهی طنینی.
رایحه : (عربی) بوی خوش، بو.
رایا : (رای = فکر، اندیشه، تأمل + الف (اسم ساز))؛ (به مجاز) فکر و اندیشه.
راویه : (عربی) (در قدیم) بسیار روایت کننده، راوی. + ( راوی.
رانیا : (عربی) 1- بیننده؛ 2- (اعلام) نام جایی در هندوستان.
رامینه : رام، رامین، طربناک.
رامینا : (رامین + الف (نسبت)) 1- منسوب به رامین؛ 2- دخترِ طربناک.
رامش : (در قدیم) 1- شادی و طرب؛ 2- عیش و خوشی؛ 3- سرود، نغمه؛ 4- امن، آسودگی.
راما : (سنسکریت) 1- (اَعلام) (در اسطورههای هندی) ششمین مظهر «ویشنو» /vichnou/ ، شاهزادهی آیوردهیا در هند شمالی، که سرگذشت او در حماسهی رامایانا بیان شده است؛ 2- (در فارسی) (رام + ا (پسوند نسبت))، منسوب به رام. د رام. 1- ، 2- و3-
رافعه : (عربی) (مؤنث رافع) 1- رفع کننده؛ 2- از میان برنده و نابود کننده؛ 3- دادخواه و شاکی؛ 4- برپا دارنده، بلند کننده؛ 5- آورنده و رساننده.
رأفت : (عربی) نرم خوئی، مهربانی، شفقت.
راغده : (عربی) (مؤنث راغد)، [راغد به معنی زندگی خوش و وسیع است]، راغده به معنی زنی که زندگانی خوش و فراخ دارد.
رابعه : (عربی) (اَعلام) رابعه ی بنت کعب (= رابعهی قزداری) [قرن 4 هجری] شاعرهی پارسی گوی از مردم بلخ، که شعرهایش از او و داستان عشقش به غلام برادرش و کشته شدنش به دست برادر در تذکره ها نقل شده است.
رابعه : (عربی) (اَعلام) رابعه ی بنت کعب (= رابعهی قزداری) [قرن 4 هجری] شاعرهی پارسی گوی از مردم بلخ، که شعرهایش از او و داستان عشقش به غلام برادرش و کشته شدنش به دست برادر در تذکره ها نقل شده است.