عُمر : (عربی) (اَعلام) 1) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجری] دومین خلیفهی مسلمانان [13-23 قمری] و صحابی پیامبر اسلام(ص)، که در زمان او ایران، شام، فلسطین و مصر به تصرف مسلمانان درآمد؛ 2) عمر ابن سهلان: [قرن 6 هجری] دانشمند و فیلسوف ایرانی، مؤلف ...
عَمار : (عربی) 1- مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار؛ 2- (اَعلام) 1) عمار یاسر: یکی از یاران پیامبر اسلام(ص)؛ 2) عمار موصلی: [قرن 5 هجری] چشم پزشک عراقی، مؤلف کتابی در عربی به نام المنتخب، در بیماریها، درمان و جراحی ...
نظرسنجی زیباترین نام های پسرانه
عِمادرضا : (عربی) از نامهای مرکب، ( عماد و رضا.
عِمادالدین : (عربی) 1- تکیه گاه کیش و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) عمادالدین باکالیجار: شاه [415-440 قمری] دیلمی فارس، که کرمان و بغداد را هم تصرف کرد. با طغرل صلح کرد و دختر خود را به او داد؛ 2) عمادالدین پهلوان: اتابک لر بزرگ [626-646 ...
عِماد : (عربی) 1- ستون؛ 2- (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه؛ 3- (اَعلام) عماد خراسانی: [عمادالدین حسن برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر.
علینقی : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و نقی.
علیمهدی : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و مهدی.
علیمرتضی : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و مرتضی.
علیمحمّد : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و محمّد.
عَلیم : (عربی) 1- دانا، آگاه، آن که عملش محیط بر جمیع اشیاء باشد؛ 2- یکی از نامهای باری تعالی.
علیصالح : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و صالح.
علیسینا : (عربی ـ فارسی) از نامهای مرکب، ی علی و سینا.
علیسا : (عربی ـ فارسی) (علی + سا (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.
علیحسن : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و حسن.
علیرضا(علیرضا) : (عربی) از نامهای مرکب، ( علی و رضا.
علیپاشا : (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، علی و پاشا.
علیاصغر : (عربی) 1- (علیِ اصغر به اضافه کسره) علیِ کوچک؛ 2- (اَعلام) فرزند حسین ابن علی ابن ابیطالب، فرزند شیرخوارهی امام حسین(ع) که در واقعهی کربلا شهید شد. [61 هجری].
علی عطا : (عربی) از نامهای مرکب، ، علی و عطا.
علی سان(علیسان) : (عربی ـ فارسی) (علی + سان (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.
علی حسین : (عربی) از نامهای مرکب، ، علی و حسین.
علی جواد : (عربی) از نامهای مرکب، ، علی و جواد.
علی احسان : (عربی) از نامهای مرکب، علی و احسان.
علی ابراهیم : (عربی ـ عبری) 1- از نامهای مرکب، علی و ابراهیم؛ 2- (اعلام) علی ابراهیم [1126-1208 قمری] امین الدوله عزیزالملک خان بهادر نصیر جنگ علی ابراهیم خان، محقق هندی، نخست در شیخ پوره، سپس بعد از سفری به ایران در عظیم آباد ...
علی : (عربی) 1- بلند، بلند بر آمده، بلند قدر؛ 2- بزرگ، شریف؛ 3- توانا؛ 4- کلان؛ 5- نامی از نامهای خدای تعالی؛ 6- (اَعلام) 1) حضرت علی(ع): (= حضرت امیر)، ابوالحسن علی ابن ابی طالب، [حدود 23 پیش از هجرت - 40 قمری] ...
علوان : (عربی) 1- بزرگان؛ 2- (اعلام) 1) نام پدر ضحاک که عجم ها به آن مرداس می گفتند. وی از پادشاهان عرب و برادر شداد ابن عماد بود؛ 2) علوان ابن حسین، دارای کنیه ی ابوالیسیر از محدثین؛ 3) علوان قیصر ابن یوسف ...
علاءالدین : (عربی) 1- موجب بلندی آیین و کیش؛ 2- (اَعلام) 1) قهرمان یکی از افسانههای هزار و یک شب، پسر فقیری که به چراغ جادو دست مییابد و به کمک غول چراغ به آرزوهایش میرسد؛ 2) علاءالدین بهمن شاه: لقب حسن گانگو، شاه هند ...
عَلا: (عربی) (در قدیم) بلندی مقام و مرتبه، بزرگی، رفعت.
عقیل: (عربی) 1- خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] فرزند ابوطالب و فاطمهی بنت اسد و برادر امیرالمؤمنین علی(ع).
عظیم: (عربی) 1- بزرگ، کلان؛ 2- بسیار، فراوان؛ 3- با اهمیت، مهم؛ 4- از صفات و نامهای خداوند.
عطامحمّد: (عربی) از نامهای مرکب، ( عطا و محمّد.
عطاءالله: (عربی) 1- بخشش و هدیهی خدا؛ 2- در اصطلاح عبارت است از چیزی است که از ناحیه حق بر بندگان فائض شود.
عطا: (عربی) 1- بخشیدن چیزی به کسی، بخشش، دهش، انعام؛ هدیه یا هر چیزی که به کسی بخشیده میشود؛ 2- (اَعلام) عطا ابن یعقوب: (= عطایی رازی) [قرن 5 هجری] شاعر ایرانی دربار غزنوی، سرایندهی دو منظومهی حماسی برزونامه و بیژن نامه.
عِصام: (عربی) (در قدیم) 1- بند، ریسمان، طناب؛ 2- (به مجاز) حفظ، نگه داری؛ 3- (به مجاز) شرافت و شخصیت اکتسابی.
عسکر : (معرب از فارسیِ لشکر)، لشکر، سپاه.
عزیزالله: (عربی) گرامی و محبوب در نزد خدا.
عزیز : (عربی) 1- آن که او را بسیار دوست بدارند یا برای او ارزش و احترام زیادی قائل باشند، گرامی، محبوب، دارای رفاه، عزت و احترام در مقابلِ ذلیل؛ 2- از نامها و صفات خداوند؛ 3- (در قدیم) دارای عظمت و احترام؛ 4- ...
عزتالله : (عربی) عزت خدا، ارجمندی خداوندی.
عِزالدین : (عربی) 1- موجب کرامندی کیش و آیین، سبب عزت و ارجمندی دین؛ (اَعلام) 1) دومین سلطان مصر [648-655 قمری] از سلسلهی ممالیک بحری، همسر شجرةالدّر، که توسط غلامان همسرش کشته شد؛ 2) عزالدین حسین لر: نام دو تن از اتابکان لر کوچک. عزالدین ...
عرفان : (عربی) 1- (در تصوف) مکتبی که وصول به حقیقت معرفت خداوند را از طریق ریاضت و تهذیب نفس و تأمل جستجو میکند؛ یکی از مراحل سلوک، معرفت؛ شناخت بر مبنای اصول مکتب تصوف؛ 2- (در قدیم) شناخت، آشنایی.
عَرفات: (عربی) (اَعلام) (= عرفه) دشتی در حدود 21 کیلومتری شرق مکه، در جنوب کوهی به همین نام، که حاجیان از ظهر تا غروب روز 9 ذیحجه را در آن میگرانند.
عرشیا : (عربی ـ فارسی) [عرش + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)]، منسوب به عرش، ، عرش.
عُدَی : (عربی) جاهای بلند، جاهای مرتفع.
عَدنان : (عربی) (اَعلام) نام یکی از اجداد پیامبر اسلام(ص) است که به فصاحت شهرت داشته.
عثمان : (عربی) 1- جوجه هوبره؛ 2- (اَعلام) 1) عثمان ابن عفان [قرن اول هجری] سومین خلیفهی مسلمانان [23-35 قمری]، صحابی و داماد پیامبر اسلام(ص). در زمان او قرآن گردآوری شد. سرانجام در جریان یک شورش کشته شد. 2) عثمان نام سه تن از شاهان ...
عُبیدالله: (عربی) 1- بندهی کوچک خدا، بندهی خدا؛ (اَعلام) 1) عبیدالله ابن فاطمی: ملقب به مهدی، نخستین خلیفه [297-322 قمری] و بنیانگذار دولت فاطمی در مغرب آفریقا؛ 2) عبیدالله ازبک: فرمانروای ازبک [930-944 قمری]، که در زمان شاه تهماسب شش بار به خراسان تاخت ...
عَبید : (عربی) بنده، فرمانبردار، مطیع.
عبدالهادی : (عربی) 1- بندهی خدای هدایت کننده، بنده ی خدای راهنما؛ 2- (اَعلام) 1) حاج ملاهادی بن مهدی، حکیم سبزواری [1212-1289 قمری] از مشاهیر فلاسفه و حکما و متألهین اسلامی اواخر قرن سیزدهم، اهل سبزوار، دانش آموخته ی مشهد و اصفهان معروف به ...
عبدالوهاب : (عربی) 1- بندهی خدای بسیار بخشنده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالوهاب البیاتی [1926-1999 میلادی] شاعر، ادیب و نویسنده ی عراقی و مشهورترین شاعر معاصر عرب، از پیشگامان شعر امروز به شمار می رود. در رشته ی زبان و ادبیات عرب تحصیل کرد سپس به ...
عبدالواحد: (عربی) 1- بندهی خدای یکتا و یگانه؛ 2- (اَعلام) نام بسیاری از اشخاص (سیاسی، علمی، ادبی و دینی) در تاریخ.
عبدالمهدی : (عربی) 1- بندهی هدایت شده؛ 2- بنده ی مهدی؛ 3-(به مجاز) دوستدار و ارادتمند امام زمان(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام مهدی (ع) انتخاب می شود].
عبدالمنان : (عربی) بندهی خدای نیکی کننده و نعمت دهنده.
عبدالمَلِک : (عربی) 1- بندهی مَلِک (پادشاه). [مَلِک از نامهای خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از امیران سامانی. عبدالملک اول: ششمین امیر سامانی [343-350 قمری]، پسر نوح اول؛ عبدالملک دوم: آخرین امیر سامانی [399 هجری]، پسر نوح دوم، که سلطان محمود خراسان را ...
عبدالمُعید: (عربی) بندهی خدای بازگشت دهنده، بنده ی خدای بازگرداننده.
عبدالمُطلِّب : (عربی) 1- بندهی مُطَلِب؛ 2- (اعلام) عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود 127-45 قبل از هجرت] نیای پیامبر اسلام(ص) و رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه. صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه. وی نزدیک به 60 سال رئیس و فرمانروای مکّه ...
عبدالمحمّد : (عربی) 1- بندهی محمّد؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ حضرت محمّد(ص). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با پیامبر اسلام(ص) انتخاب میشود].
عبدالمَجید: (عربی) 1- بندهی خدای دارای قدر و مرتبهی عالی و گرامی. [مجید از نامها و صفات خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از شاهان عثمانی. عبدالمجید اول: شاه [1255-1277 قمری] که در زمان او فرمان خط شریف گلخانه برای تأمین آزادیهای مدنی ...
عبدالمتین: (عربی) بندهی خدای خردمند و با وقار، بنده ی خدای دارای متانت. (متین از نام های خداوند).
عبدالماجد : (عربی) بندهی خدای بزرگوار، بنده ی خدای دارای مجد و بزرگی.
عبدالله : (عربی) 1- بندهی خدا؛ 2- (در تصوف) به معنی انسان کامل است؛ 3- (اَعلام) 1) عبدالله ابن عبدالمطلب: [حدود 554-579 میلادی] پدر حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام، که اندکی پیش از تولد وی بر اثر بیماری در مدینه وفات یافت؛ 2) عبدالله ابن ...
عبداللطیف : (عربی) 1- بندهی خدای نیکویی کننده؛ 2- (اَعلام) عبداللطیف: شاه [853-854 قمری] سلسلهی تیموریان، که پدرش الغ بیگ را کشت و جانشین او شد، ولی به زودی خود کشته شد.
عبدالکریم : (عربی) 1- بندهی خدای بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالکریم ریفی: [1882-1962 میلادی] میهن پرست و رهبر مراکشی، که با سلطهی خارجیان بر مراکش مبارزه کرد [1914-1926 میلادی]. سرانجام بوسیله نیروهای متحد فرانسه و اسپانیا شکست خورد و تبعید شد.
عبدالقادر : (عربی) 1- بندهی خدای توانا؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالقادر جزایری: [1223-1305 قمری] میهن پرست و رهبر الجزایری، که از سال 1248 تا 1264 با اشغالگران فرانسوی جنگید ولی سرانجام شکست خورد و تسلیم شد. او را به فرانسه بردند؛ 2) عبدالقادر گیلانی: ...
عبدالفتاح: (عربی) بندهی خدای گشاینده.
عبدالغفور: (عربی) بندهی خدای آمرزنده.
عبدالغفار: (عربی) بندهی خدای بسیار آمرزنده.
عبدالعلیم : (عربی) بندهی خدای دانا و آگاه.
عبدالعلی : (عربی) 1- بندهی علی؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام علی(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام علی(ع) انتخاب میشود].
عبدالعظیم : (عربی) 1- بندهی خدای بزرگ؛ 2- (اَعلام) عبدالله ابن علی ابن حسین ابن زید ابن حسن ابن علی ابن ابیطالب از بزرگان آل علی معاصر امام محمّد تقی(ع) [قرن 2 هجری] معروف به حضرت عبدالعظیم یا شاه عبدالعظیم.
عبدالعزیز : (عربی) 1- بندهی خدای گرامی؛ [عزیز از صفات و نامهای خداوند تعالی؛ 2- (اَعلام) 1) سلطان عثمانی: [1277-1282 قمری]، که در زمان او شورش و استقلال خواهی در بسیاری از سرزمینهای تابع گسترش یافت. سرانجام صدر اعظم مدحت پاشا، او را وادار ...
عبدالصمد : (عربی) 1- بندهی خدای بی نیاز؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصمد بن ابراهیم، ابواحمد فارسی حُصری [762-765 میلادی] محدث . مُقری، معروف به قاریُ الحدیث اهل تبریز. وی در مکه دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و در همین شهر درگذشت. آثار ...
عبدالصاحب : (عربی) 1- بندهی صاحب، بنده ی دارنده و مالک؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصاحب دُجیلی (= ابن عمران) [1331-1362 قمری] ادیب و مورخ عراقی، اهل نجف. از آثار او: اَعلام العرب فی العلوم والفنون، شُعراء العُصُور، شُعراالعراق، الشُّعُربیَّة و شُعرائها، که همه چاپ شده ...
عبدالسمیع : (عربی) بندهی خدای شنوا. (سمیع از نام های خداوند).
عبدالسلام : (عربی) 1- بندهی خدای مبرا از نقص و فنا. [سلام از نامهای خداوند]؛ 2- (اَعلام) [1926-1996 میلادی] فیزیکدان پاکستانی، بنیانگذار و رئیس مرکز بین المللی فیزیک نظری در تریست [1964 میلادی]. برندهی بخشی از جایزه نوبل فیزیک سال 1979 ، به خاطر ...
عبدالرضا : (عربی) 1- بندهی رضا؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام رضا(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام رضا(ع) انتخاب میشود].
عبدالرشید: (عربی) 1- بندهی خدای هادی؛ 2- (اَعلام) عبدالرشید غزنوی: شاه سلسلهی غزنوی [441-444 قمری] پسر سلطان محمود. او پس از وفات برادر زاده اش مودود (پسر مسعود غزنوی) از زندان نجات یافت و به سلطنت نشست. پس از دو سال و نیم به ...
عبدالرزاق: (عربی) 1- بندهی خدای روزی دهنده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالرزاق باشتینی: نخستین امیر سربداران [737-738 قمری] از مردم باشتین، که به دست برادرش مسعود سربداری کشته شد؛ 2) عبدالرزاق دنبلی: متخلّص به مفتون [1176-1242 قمری] شاعر، ادیب و مورخ ایرانی از مردم خوی، ...
عبدالرحیم : (عربی) 1- بندهی خدای مهربان؛ 2- (اَعلام) نام چند تن از شخصیت های ادبی و سیاسی در تاریخ.
عبدالرحمان: (عربی) 1- بندهی خدای بخشاینده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالرحمان ابن عوف: [سال 44 پیش از هجرت -31 هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و از نخستین مسلمانان؛ 2) عبدالرحمان شیرازی: [زنده در 566 هجری] پزشک مقیم حلب، مؤلف کتابهایی به عربی در باب تعبیر خواب ...
عبدالحی : (عربی) 1- بندهی حی، که [حی] نامی است از نامهای خدای تعالی(هوالحی الذی لایموت)، بندهی خدای زنده؛ 2- (در عرفان) آن که مظهر و مجلای حیات سرمدیه حق و زنده به حیات ابدی حق باشد، که در حقیقت باقی به بقاءالله است ...
عبدالحمید : (عربی) 1- بندهی خدای ستوده؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از شاهان عثمانی. 1) عبدالحمید اول: سلطان عثمانی [1187-1203 قمری] که علیرغم انعقاد پیمان صلح با روسیه ، نتوانست مانع زیاده طلبی آن شود و بار دگر جنگ آغاز شد؛ 2) عبدالحمید ...
عبدالحلیم : (عربی) بندهی خدای بردبار.
عبدالحسین : (عربی) 1- بندهی حسین؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام حسین(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام حسین(ع) انتخاب میشود]؛ 3- (اَعلام) عبدالحسین شرف الدین ابن یوسف عاملی موسوی دانشمند و متکلم شیعه در قرن 13و 14 هجری.
عبدالجلیل : (عربی) 1- بندهی خدای بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالجلیل نصیرالدین ابوالرشید رازی دانشمند شیعه در قرن 6 هجری.
عبدالجبار: (عربی) 1- بندهی خدای قاهر؛ 2- (دراعلام) عبدالجبار علوی محمودی (زینبی علوی) از شاعران عهد محمود و مسعود غزنوی.
عبدالباقی : (عربی) 1- بندهی خدای جاوید؛ 2- (اَعلام) عبدالباقی تبریزی خوشنویس معروف قرن 11 هجری.
عبدالباسط: (عربی) بندهی خدای بسط دهنده و گسترش دهنده. (باسط از نام های خداوند).
عبدالاحد: (عربی) بندهی خدای یکتا و یگانه.
عباسعلی: (عربی) از نامهای مرکب. ( عباس و علی.
عباس : (عربی) 1- (در قدیم) (صیغهی مبالغه)، اخمو، عبوس؛ 2- شیری که شیران از او بگریزند؛ 3- (به مجاز) بسیار شجاع و دلیر؛ 4- (اَعلام) 1) عباسِ بن علی، ابوالفضل: [قرن اول هجری] برادر ناتنی امام حسین(ع)، معروف به علمدار کربلا، قمر بنی ...
عِبادالله: (عربی) بندگان خداوند.
عِباد : (عربی) (جمع عَبد)، بندگان. [اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده میباشد].
عامِر : (عربی)1- (در قدیم) آباد کننده، معمور، آبادان؛ 2- بسیار عمر کننده [تفألاً فرزندان خود را به این نام موسوم مینمودند].
عبدالحق : (عربی) بندهی خدای راست.
عالی : (عربی) 1- بسیار خوب، دارای ارزش و اهمیت بسیار، مهم، والا، بزرگ؛ 2- (در قدیم) بلند، رفیع، مرتفع؛ 3-شاهانه، بزرگوارانه.
عاکِف : (عربی) 1- (در قدیم) آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف؛ 2- (به گونهای احترام آمیز) حاضر و مقیم.
عاقِل : (عربی) 1- آن که از سلامت عقل برخوردار است؛ 2- آن که عقلش خوب کار میکند؛ 3- دارای بهرهی هوشی بالا؛ 4- خردمند.
عاطِف : (عربی) 1- مهربان؛ 2- برگرداننده.
عاصِم : (عربی) 1- (در قدیم) نگهدارنده، محافظ؛ بازدارنده (از خطا)، منع کننده؛ 2- (اَعلام) 1) یکی از قُراء سبعهی [قاریان هفت گانه] قرآن؛ 2) نام یکی از یاران امام کاظم(ع).
عاصِف : (عربی) 1- (در قدیم) تند، سخت، شدید؛ 2- باد تند و شدید، تندباد.
عاشور : (عربی) 1- عاشورا؛ 2- روز دهم ماه محرم که روز شهادت امام حسین(ع) است.
عارف : (عربی) 1- (در تصوف) آن که از راه ریاضت و تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست مییابد؛ 2- آن که نسبت به چیزی آگاهی دارد، شناسنده؛ 3- دانا، آگاه، دانشمند؛ 4- (اَعلام) [1261-1312 قمری] تخلّص ابوالقاسم قزوینی، شاعر و موسیقیدان ...
عادل : (عربی) آن که اعمال و رفتارش مطابق با عدالت، انصاف و قانون است؛ دادگر.
عابِس : (عربی) 1- عبوس، اخمو، ترشروی؛ 2- (به مجاز) شجاع و بی باک؛ 3- (اعلام) 1) عابس مرادی [68 میلادی] از سرداران عصر اموی. در سال 49 به ریاست شرطة بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و باز در سال 57 به ...
عابدین : (عربی) (جمع عابد)، عابد.
عابد : (عربی) آن که بیشترین اوقات زندگیاش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او میگذرانَد، عبادت کننده.
سلام لطفاً اسمی که به اسم عماد بیاد به جز پریشاد
اسم های شیک و جدید
سلام
اسم پسر که به زهرا و علیرضا بیاد--------
اسم دختر که به زهرا و علیرضا بیاد---------
سلام
یک اسم پسرونه که به عمادرضا بیاد اگه لطف کنید بگید ممنون میشم.
سلام اسم دختری بگید که به عرفانه و ریحانه بیاد.من کودک هستم.
سلام اسمی دختر که به سعید و هدیه بیاد
و اسم پسر که به حانیه و علیرضا بیاد لطف کنید ممنون