ظ

راهنمای انتخاب اسم دختر نام پسر زیبای ایرانی جدید شیک با کلاس

انتخاب نام برای فرزند دختر و پسر - معنی اسم - اسم دوقلو ها - نام های اصیل فارسی ، ترکی و آذری ، کردی، لری، گیلکی و مازنی، بلوچی، عبری، عربی

تبلیغات

اسم پسر با حرف ه

اسم پسر با حرف ه

 

نام پسر حرف ه

             

         

        

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

هیوا

هیوا : (کردی، hiwā ) امید.

هیمن

هیمن : (کردی، hemin ) آرام.

هِیژا

هِیژا : (کردی، hêžā ) گرامی، شایسته، گران‌بها.

اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

چند اسم جدید و تازه و قشنگ پسر و دختر

لیست اسم های جدید برای دختر و پسر

محبوب ترین نام های پسر و دختر

اسم انگلیسی پسرانه

نظرسنجی خوشگلترین و زیباترین نام های پسرانه

اسم های مورد علاقه فرزند پسر و دختر تهرانیها

اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

هیرش

هیرش : (کردی، hêriš) 1- یورش، حمله، هجوم؛ 2- فشار؛ 3- اشک.

هیربَد

هیربَد : (اوستایی) 1- آموزگار، معلم؛ 2- شاگرد، آموزنده؛ 3- رئیس آتشکده؛ 4- (در ادیان) پیشوای دینی در دین زرتشتی؛ 5- (اَعلام) نام دانایی پاکدل که کلید دار سراپرده کاووس بود.

هیراد

هیراد : (دساتیر) 1- خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمود کردن؛ 2- بشیر.

هویدا

هویدا : روشن، آشکار، نمایان، خوب پیدا.

هومن

هومن : (هو = خوب + من/ مان = اندیشه و روح) 1- دارنده‌ی روح خوب و نیک اندیش؛ 2- (اَعلام) نام پسر ویسه و برادران پیران و یکی از سرداران افراسیاب.

هومان

هومان : (= هومن)،  هومن.

هوشیار

هوشیار : (پهلوی) (= هوشیار، هشیوار) 1- کسی که دارای هوش است، باهوش؛ 2- عاقل، بخرد؛ 3- آگاه، بیدار؛ 4- زیرک؛ 5- (اَعلام) شهرت محمّدباقر هوشیار [1283-1336 شمسی] روان شناس ایرانی، از پشگامان روان شناسی تربیتی و بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روان شناسی در ایران.

هوشنگ

هوشنگ:    1- به معنی کسی که منازل خوب فراهم سازد؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) دومین شاه پیشدادی، پسر سیامک. یافتن آتش، برپا کردن جشن سده و استخراج آهن را یادگار او می‌دانند.

هوشمند

هوشمند:    (هوش + مند (پسوند دارندگی و اتصاف)) 1- صاحب هوش، باهوش؛ 2- عاقل، بخرد.

هورام

هورام :    (عبری) 1- مرتفع؛ 2- (اَعلام) نام شهریار جازر که در هنگام افتتاح فلسطین بر جارزشهریار بود.

اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

اسم زیبای ارمنی پسر

اسم زیبای سانسکریت پسر

اسم زیبای بلوچی پسر

نام دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی

اسم پسرانه لری شیک و زیبا

اسم های پسرانه خارجی جدید و با کلاس

اسم کردی پسر شیک و جدید

انتخاب اسم های جدید ترکی پسرانه

اسم های خوشکل و شیک دوقلو پسر

بهترین و زیباترین نام های پسر

اسم های زیبا و شیک و تازه برای دختر و پسر

اسم دوقلو دختر و پسر

اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

هوتن

هوتن :    (هو = خوب + تن) 1- خوب تن، نیک اندام؛ 2- (به مجاز) تندرست و خوش قد و بالا؛ 3- (در پهلوی) به معنی خوب تنیده، خوب کشیده، برکشیده، خوش بالا؛ 4- (اَعلام) یکی از هم پیمانان داریوش بزرگ هخامنشی هنگام حمله ...

هِمت‌الله

هِمت‌الله:    (عربی) اراده و خواست خدا.

هِمت

هِمت:    (عربی) 1- اراده، انگیزه، و پشتکار قوی برای رسیدن به هدف؛ 2- بلند طبعی، بلند نظری، 3- جوانمردی؛ 4- (در قدیم) خواست، آرزو؛ 5- (در تصوف) توجه قلب با تمام نیروی روحی به خداوند، دعا از صمیم قلب؛ 6- (اَعلام) همت: شهرت محمّد ...

هُمایون

هُمایون:    1- دارای تأثیر خوب، خجسته، مبارک، فرخنده؛ 2- (در موسیقی ایرانی) یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی؛ 3- (در قدیم) از شبکه‌های بیست و چهارگانه‌ی موسیقی ایرانی؛ 4- (اَعلام) 1) نام دلاوری ایرانی مشهور به زرین کلاه؛ 2) همایون: دومین شاه سلسله‌ی تیموریان ...

هُژَبر

هُژَبر :    (عربی، هزبر) (در قدیم) 1- شیر؛ 2- (به مجاز) پهلوان، مرد

هژیر

هژیر:    (= هجیر) 1- خوب، پسندیده؛ 2- زیبا؛ 3- چابک، چالاک؛ 4- (در حالت قیدی) به خوبی؛ 5- (در پهلوی) خوب چهر، نیک نژاد؛ 6- (اَعلام) نام پسر گودرز.

هَژار

هَژار:    (کردی) 1- بینوا، فقیر، تنگدست؛ 2- (اعلام) عبدالرحمان ابن حاج ملامحمد شرفکندی متخلص به هَژار [1341-1411 قمری] از شاعران و نویسندگان کُرد. از آثار اوست: ترجمهی قانون در طب ابن سینا به فارسی، مم و زین خانی، بوکوردستان، ترجمهی شرفنامه به کردی، ترجمهی ...

هابیل

هابیل:    (عبری) 1- به معنی «نفس یا بخار»؛ 2- (اَعلام) (در تورات) دومین پسر حضرت آدم که داستان وی و برادرش (قابیل) نیز در قرآن سوره‌ی مائده، آیه 30 آمده است. او به دست برادرش (قابیل) کشته شد.

هرمز

هرمز :    (اوستایی) (= ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز و هورمزد)، 1-(در ادیان) اهورامزدا (د اهورا)؛ 2- (درنجوم) ستاره‌ی مشتری؛ 3- (در گاه شماری) روز اول از هر ماه شمسی؛ روز پنج شنبه. [ایرانیان قدیم به روزهای هفته چندان توجهی نداشته‌اند، بعدها به مناسبت انتساب ...

هدایت‌الله

هدایت‌الله :    (عربی) راهنمایی شده از سوی خدا، ارشاد شده‌ی خداوند.

هدایت

هدایت :    (عربی) 1- راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد؛ 2- (در تصوف) راهنمایی از سوی خداوند که باعث رسیدن انسان به کمال می‌شود، آنچه خداوند به دل سالک می‌افکند تا به سبب آن به کمال رسد؛ 3- (اَعلام) 1) تخلص رضاقلی‌ خان للـه ...

هَخامنش

هَخامنش :    1- دوست منش، دوست کردار، کسی که دارای کردار و اندیشه نیک است؛ 2- (اَعلام) هخامنش: [حدود 675 پیش از میلاد] سردودمان سلسله‌ی هخامنشی، نیای کوروش بزرگ و رهبر قوم پارس.

هجیر

هجیر :    (= هژیر) 1- (در قدیم) خوب، پسندیده؛ 2- (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر گودرز، که در جنگ یازده رخ پهلوان تورانی را از پای درآورد.

هانی

هانی :    (عربی) 1- مسرور؛ 2- میسر؛ 3- (اَعلام) 1) نام چند تن از مشاهیر عرب؛ 2) نام یکی از یاران امام حسین(ع) در کوفه.

هامان

هامان :      (اَعلام) 1) هامان (مشهور) وزیر اخشویروش [خشیارشا که او را با اردشیر خلط کرده‌اند] بود که بر مردخای یهودی غضبناک شد. [زیرا که وی را تعظیم ننموده بود]، بدین لحاظ پادشاه را بر آن داشت که فرمانی صادر کند که یهود را ...

هاشم

هاشم :    (عربی) 1- (در قدیم) شکننده، خرد کننده؛ 2- (اَعلام) 1) نام ابن عبد مناف از اجداد پیامبر اسلام(ص) معروف به هاشم ابن عبد مناف؛ 2) هاشم (= ابن عتبه ابن ابی وقاص): [قرن اول هجری] نام یکی از اصحاب پیامبر اسلام(ص) ملقب ...

هارون

هارون :    (عبری ؟) 1- (در قدیم) قاصد و پیک شاه که زنگوله‌ای بر کمر می‌بست تا راه داران مانع او نشوند؛ 2- نگهبان، پاسبان؛ 3- (اَعلام) 1) (در تورات) نام برادر بزرگِ حضرت موسی(ع) که به پیغمبری با وی برگزیده شد و نخستین ...

هادی

هادی :    (عربی) 1- هدایت‌کننده، راهنما؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (در قدیم) دست آموز، آموخته؛ 4- (در عرفان) در ادب عرفانی قطب و مرشد را هادی گویند و گاه کنایه از فیض حق است؛ 5- (اَعلام) 1) هادی: [214 -254 قمری]، ...

هاتف

هافت :    (عربی) 1- ندا دهنده‌ای که صدایش شنیده شود اما خودش دیده نشود، مانند فرشته‌ی ندا دهنده‌ی غیبی، سروش؛ 2- (در عرفان) در اصطلاح، داعی و منادی حق که در دل سالک متجلی شود و او را توفیق سلوک عنایت کند؛ 3- (اَعلام) ...

هابیل

هابیل :    (عبری) 1- به معنی «نفس یا بخار»؛ 2- (اَعلام) (در تورات) دومین پسر حضرت آدم که داستان وی و برادرش (قابیل) نیز در قرآن سوره‌ی مائده، آیه 30 آمده است. او به دست برادرش (قابیل) کشته شد.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

             

         

        

  • ۰ لایک
  • ۱۵ نظر

    اسم پسر با حرف و

    اسم پسر با حرف و

    اسم با کلاس و جدید پسرانه

    نام پسر حرف و

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    وهاب

    وهاب : (عربی) 1- (در قدیم) بسیار بخشنده؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند.

    ونداد

    ونداد : (پهلوی) (= وندات)، نام خاص(؟).

    ولید

    ولید : (عربی) 1- (در قدیم) زاده، فرزند؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از خلیفه‌های اموی: ولید اول: خلیفه [86-96 قمری]. ولید دوم: خلیفه [125-126 قمری]؛ 2) ولیدابن عتبه: [قرن اول هجری] امیر اموی، والی مدینه در زمان امام حسین(ع)؛ 3) ولیدابن عقبه: [قرن ...

    ولی‌الله

    ولی‌الله : (عربی) 1- ولی خدا، دوست خدا؛ 2- (اَعلام) از القاب حضرت علی(ع).

    ولی

    ولی : (عربی) 1- پدر یا مادر یا کفیل خرج کودک؛ 2- (در فقه، در حقوق) آن که بر طبق قانون اختیار تصمیم گیری در مورد دیگری دارد؛ 3- (در ادیان) دارنده‌ی بالاترین مقام در دین پس از پیامبر اسلام(ص)؛ 4- (در قدیم) دوست؛ 5- ...

    وَفادار

    وَفادار : (عربی ـ فارسی) آن که یا آنچه به تعهد، دوستی و عشق پای بند باشد، با وفا.

    وَفا (اسم مشترک)

    وَفا : (عربی) 1- پایدار بودن در قول و قرار، تعهد دوستی یا عشق؛ 2- (در قدیم) دوستی، رفاقت؛ 3- (اَعلام) میرزا محمّد حسینی فراهانی متخلص به «وفا» از شعرای معروف اوائل قرن 13 هجری و عموی قائم مقام فراهانی.

    وصال

    وصال :    (عربی) 1- رسیدن به فرد مطلوب و هم آغوش شدن با او؛ 2- رسیدن به چیزی و به دست آوردن آن؛ 3- (در تصوف) پیوند با خداوند و رسیدن به مرتبه‌ی فناء فی الله. 4- (اَعلام) وصال شیرازی: (= محمّد شفیع) [1197-1262 ...

    وَسیم

    وَسیم :    (عربی) (در قدیم) دارای نشان (زیبایی)، زیبا.

    وسام

    وسام :    (عربی) مدال، نشان افتخار، نشان شایستگی.

    وَدود

    وَدود :    1- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 2- (در قدیم) بسیار مهربان.

    وحیدرضا

    وحیدرضا :    (عربی) از نام‌های مرکب، ( وحید و رضا.

    اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

    اسم های پسرانه با ریشه سریانی

    نام و اسم های زیبای پسر با ریشه فرانسه ای

    نام زیبای آشوری پسر

    اسم خوشگل یونانی پسرانه

    نام های خوشگل عبری پسرانه

    اسم زیبای لاتین پسرانه

    اسم زیبای ارمنی پسر

    اسم زیبای سانسکریت پسر

    اسم زیبای بلوچی پسر

    نام دخترانه و پسرانه اوستایی پهلوی

    اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

    وحید

    وحید :    (عربی) 1- یگانه، یکتا، بی‌نظیر؛ 2- (در حالت قیدی) (در قدیم) جدا از دیگران، تنها؛ 3- (اَعلام) 1) وحید تبریزی: [قرن 10 هجری] ادیب ایرانی، مؤلف مفتاح البدایع، در علم بدیع و رساله جمع مختصر؛ 2) وحید دستگردی: [1259-1321 شمسی] شهرت ادیب ...

    وَجیه‌الله

    وَجیه‌الله :    (عربی) ویژگی آن‌که در نزد خداوند دارای قدر و منزلت و محبوبیت است.

    والا

    والا :    (= بالا) 1- دارنده‌ی مقام و مرتبه‌ی مهم، به ویژه مقام و مرتبه‌ی دنیایی به صورت عنوان برای اشخاص؛ 2- عزیز، گرامی، محترم؛ 3- اصیل، نژاده؛ 4- هر یک از افراد طبقه مرفه از اعیان و اشراف؛ 5- دارای ارج و اهمیت؛ ...

    واقف

    واقف :    (عربی) 1- آگاه، با خبر، مطلع؛ 2- (در فقه، در حقوق) آن که مالش را برای استفاده در راه هدف عام المنفعه به موجب عقد خاصی اختصاص دهد؛ 3- (در قدیم) مراقب، مواظب.

    اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

    اسم پسر جدید، اسم پسر با حرف، نام پسر شیک و جدید esmha.blog.ir

    وارث

    وارث :    1- (در فقه و حقوق) آن که مال، مِلک یا مقامی را از کسی به ارث می بَرَد؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند، بدین معنی که پس از فنای خلایق او زنده می‌ماند و هر آن کس، هرچه را که در ...

    وادی

    وادی :    (عربی) 1- (به مجاز) سرزمین؛ 2- فضای ذهنی ای که برای چیزی تصور می شود؛ 3- بیابان؛ 4- فضا، مکان، جایگاه؛ 5- (در قدیم) زمین میان دو کوه؛ دره؛ 6- آب جاری فراوان، رود.

    واحد

    واحد :    (عربی) 1- آن‌که در نوع خود بی‌نظیر و منحصر به فرد است، یگانه، بی‌مثل، یکتا؛ 2- از نامهای خداوند؛ 3- (اعلام) 1) واحد تبریزی، مولانا رجبعلی [1008 میلادی] از شعرا و عرفای عصر شاه عباس بزرگ صفوی که بسیار مورد احترام و ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۱۲ نظر

    اسم پسر با حرف ن

    اسم پسر با حرف ن

    اسم پسر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    نیما

    نیما : 1- نام کوهی است حوالی نور؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از اسپهبدان تبرستان؛ 2) تخلص شعری علی اسفندیاری (نیما یوشیج) [1274-1338 شمسی] شاعر ایرانی و بنیانگذار شعر نو فارسی. دیوان شعر، مقاله ها و یادداشتها و نامه هایش چاپ شده است.

    نیکنام

    نیکنام : دارای آبرو و اعتبار اجتماعی، خوشنام.

    نیکزاد

    نیکزاد : پاک نژاد، پاک سرشت، پاک گوهر.

    نیک‌روز

    نیک‌روز : (در قدیم) (به مجاز) خوشبخت، سعادتمند.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    محبوب ترین نام های پسر و دختر

    اسم انگلیسی پسرانه

    نظرسنجی زیباترین نام های پسرانه

    اسم گیلانی و مازندرانی پسرانه

    اسم های پسرانه با ریشه سریانی

    نام پسر با ریشه فرانسه

    نام با ریشه آشوری پسر

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    نیکان

    نیکان : (نیک + ان (پسوند نسبت، علامت جمع))، منسوب به نیک، ن نیک؛ 2- نیک‌ها (اشخاص نیک).

    نیرومند

    نیرومند : دارای نیرو، قوی.

    نهاد

    نهاد : 1- سرشت، طبیعت؛ 2- ضمیر، دل؛ 3- بنیاد، اساس؛ 4-(در قدیم) روش، طریقه؛ 5- آئین، آداب، قاعده؛ 6- مقام، جایگاه.

    نوین

    نوین : دارای حالت یا کیفیت نو، جدید.

    نویدرضا

    نویدرضا : (فارسی ـ عربی) از نام‌های مرکب، م نوید و رضا.

    نوید

    نوید : 1- خبر خوش، مژده؛ وعده‌ی نیک و خوش، سخن امیدوار کننده؛ 2- (در قدیم) وعده‌ی دعوت به مهمانی، مقابلِ خرام.

    نوشاد

    نوشاد : 1- (به مجاز) جوان نورسته‌ی شاداب؛ (اَعلام) نام شهر یا موضعی که خوبرویان در آن بسیار بوده‌اند.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    اسم با ریشه یونانی پسرانه

    نام های عبری پسرانه

    اسم لاتین پسرانه

    اسم با ریشه ارمنی پسر

    اسم با ریشه سانسکریت پسرانه

    اسم بلوچی پسر

    اسم لری پسرانه

    اسم های پسرانه خارجی

    اسم کردی پسر

    اسم های ترکی پسرانه

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    نوژَن

    نوژَن :    (در قدیم) نوعی کاج، صنوبر.

    نوری

    نوری:    (عربی ـ فارسی) (نور + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور، مربوط به نور؛ 2- روشن و درخشان؛ 3- (در گیاهی) نوعی زردآلوی درشت و کشیده به رنگ زرد؛ 4-(در قدیم) نوعی طوطی.

    نوروز

    نوروز:    1- بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظات سال نو آغاز می‌شود؛ 2- نام گلی (گل نوروز)؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) بهار؛ 4- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از الحان قدیم ایرانی.

    نورالله

    نورالله:    (عربی) نور الهی، نور خدا.

    نورالدین

    نورالدین :    (عربی)، 1- نورِ دین؛ 2- (اَعلام) 1) نورالدین (= محمّدابن حسن) رییس اسماعیلیان الموت [561-607 قمری] که قاتلان پدر را کشت و کار او را دنبال کرد. به دست مخالفانش مسموم شد؛ 2) نورالدین ارسلانشاه: نام دو تن از اتابکان موصل. نورالدین ...

    نوذر

    نوذر :    (اَعلام) (در شاهنامه) نام پسر منوچهر یکی از پادشاهان کیانی که پس از او به سلطنت رسید و به دست افراسیاب گرفتار شد و با بیشتر سران لشکر کشته شد.

    نوح

    نوح:    (عربی) 1- (در عبری) به معنی راحت است؛ 2- (اَعلام) 1) سوره‌ی هفتاد و یکم از قرآن کریم دارای بیست و نه آیه؛ 2) از پیامبران مذکور در عهد عتیق و قرآن، که بنا بر روایات چون مردم آموزشهای او را نپذیرفتند، خداوند ...

    نوبخت

    نوبخت:    1- (= جوان بخت) 2- (اَعلام) 1) از نام‌های دوران ساسانی؛ 2) نوبخت اهوازی نام ستاره شناس و مهندس نامور ایرانی در دربار منصور خلیفه‌ی عباسی، که در طراحی و نظارت بر ساختمان شهر بغداد شرکت داشت. او دو کتاب ریاضی را از ...

    نَوّاب

    نَوّاب:    (عربی) 1- (در قدیم) در دوره‌ی صفوی و قاجار عنوانی که به شاهزادگان و گاه به شاهان داده می‌شد؛ 2- (اَعلام) نواب صفوی (= سید مجتبی): [1334 شمسی] روحانی و فعال سیاسی مسلمان ایرانی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام. در سال 1334 همراه با ...

    نَقیب

    نَقیب:    (عربی) 1- مهتر قوم، سالار، سرپرست گروه؛ 2- در دوره‌ی صفوی تا قاجار آن که بر نقالان، معرکه‌گیران، مداحان و مانند آنها ریاست داشته است؛ 3- در دوره‌ی صفوی معاون یا نایب کلانتر؛ 4- (در قدیم) سرپرست و متصدی امور یک گروه خاص ...

    نَقی

    نَقی:    (عربی) 1- (در قدیم) پاکیزه، پاک؛ 2- برگزیده؛ 3- (اَعلام) لقب ابوالحسن علی ابن محمّد امام دهم شیعیان(ع).

    نَعیم

    نَعیم:    (عربی) 1- (در قدیم) نعمت؛ 2- پرنعمت (بهشت)؛ 3- نرم، لطیف؛ 4- از نامهای بهشت؛ 5- (اَعلام) نام چندین تن از افراد مشهور در تاریخ از جمله صحابه.

    نِعمت‌الله

    نِعمت‌الله:    (عربی) 1- احسان و بخشش خداوند؛ 2- (اَعلام) نعمت‌الله کرمانی (= شاه نعمت‌الله ولی): [731-834 قمری] صوفی و شاعر متولد حلب، بنیانگذار سلسله‌ی درویشان نعمت الهی، مؤلف رساله‌های متعدد به فارسی و عربی و دیوان شعری که چاپ شده است. او پس از ...

    نِعمت

    نِعمت :    (عربی) 1- هر چیزی که باعث شادکامی، آسایش زندگی و سعادت انسان می شود؛ 2- (در قدیم) مال، ثروت؛ 3- عطا، بخشش؛ 4- نیکی، خوبی؛ 5- محصول؛ 6- روزی، رزق؛ 7- هدیه، تحفه؛ 8- (در قدیم) (به مجاز) غذا.

    نُعمان

    نُعمان :    (عربی) 1- (در قدیم) خون، 2- (به مجاز) سرخ؛ 3- (اَعلام) 1) نعمان ابن منذر [602-580 میلادی] دارای کنیه  ی ابوقابوس یا ابوقبیس و مشهور به نعمان سوم، با اینکه مهمترین پادشاه از سلسله  ی لخمی نیست امّا به واسطه  ی آمدن ...

    نِظام‌الدین

    نِظام‌الدین :    (عربی) 1- نظم آورنده و نظام دهنده‌ی دین؛ 2- موجب آراستگی دین؛ 3- (اَعلام) 1) نظام‌الدین اعرج (= حسن ابن محمّد): [قرن 7و8 هجری) دانشمند ایرانی، مؤلف شرح تذکره‌ی طوسی، شرح مجسطی و تفسیر قرآن؛ 2) نظام‌الدین اولیا (= شیخ محمّد دهلوی): ...

    نَصیرالدین

    نَصیرالدین:    (عربی) 1- یاری دهنده و مددکار دین؛ 2- (اَعلام) نصیرالدین طوسی (= خواجه نصیر طوسی): [597-672 قمری] دانشمند ایرانی، وزیر هلاکوخان و بنیانگذار رصدخانه‌ی مراغه. مؤلف اثرهای علمی متعدد در ریاضیات، نجوم، منطق، فلسفه و اخلاق، از جمله: اساسُ‌الاقتباس، اخلاق ناصری، بیست باب، ...

    نَصیر

    نَصیر :    (عربی) 1- یاری دهنده، یاور؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (اَعلام) نصیر اصفهانی: [قرن 12 هجری] پزشک و شاعر ایرانی، معروف به میرزا نصیر حسینی، سراینده‌ی منظومه‌ی پیر و جوان.

    نَصیب

    نَصیب: (عربی) 1- سهم کسی از چیزی، بهره، حصه؛ 2- قسمت هرکس از سرنوشت.

    نَصرالله

    نَصرالله:    (عربی) 1- یاری خداوند؛ 2- (اَعلام) نصرالله منشی: [قرن6 هجری] (= ابوالمعالی نصرالله ابن محمّد ابن عبدالحمید) نویسنده‌ی ایرانی، منشی و وزیر دربار غزنوی و مترجم کلیله و دمنه از عربی به فارسی، معروف به کلیله و دمنه بهرامشاهی.

    نَصرالدین

    نَصرالدین :    (عربی) 1- موجب پیروزی دین، یاور و مدد کار دین و آئین؛ 2- (اَعلام) نام بسیاری از مشاهیر در تاریخ از جمله ملانصرالدین یا شیخ نصرالدین یا خواجه نصرالدین از مشاهیر ظرفا که در لطیفه‌گویی بی‌نظیر و گفتارهای وی در این باب ...

    نَصر

    نَصر:    (عربی) 1- یاری، مدد؛ 2- پیروزی، ظفر؛ 3- (اَعلام) 1) سوره‌ی صدو دهم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ 2) نام دو تن از امیران سلسله‌ی سامانی. نصر اول: نخستین امیر سامانی ماوراءالنهر [250-279 قمری]، که از سوی خلیفه‌ی عباسی منصوب شد. برادر ...

    نصّار

    نصّار :    (عربی) بسیار یاری رسان به دیگران.

    نَذیر

    نَذیر :    (عربی) 1- (اَعلام) از القاب پیامبر اسلام(ص) برگرفته از قرآن کریم؛ 2- (در قدیم) ترساننده، بیم دهنده، در مقابلِ بَشیر.

    نَجیب‌الله

    نَجیب‌الله :   (عربی) 1- خصلت  های برجسته و ممتاز اخلاقی خداوند؛ 2- شرافت و نجات خداوند؛ 3- (اَعلام) محمد نجیب‌الله [1947-1996 میلادی] رئیس جمهور افغانستان [1987-1992 میلادی] که با میانجیگری سازمان ملل متحد، برای ایجاد صلح در افغانستان، از سمت خود کناره گرفت. نیروهای ...

    نَجیب

    نَجی :    (عربی) 1- دارای خصلت‌های برجسته و ممتاز اخلاقی؛ 2- شریف؛ 3- عفیف، پاکدامن؛ 4- با اصل و نسب، اصیل.

    نَجی‌الله

    نَجی‌الله :    (عربی) 1- نجات یافته از سوی خدا؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت نوح نبی(ع).

    نَجم‌الدین

    نَجم‌الدین :   (عربی) 1- ستاره دین؛ 2- آن که در دینداری و آگاهی به اصول و فروع دین چون ستاره‌ای درخشان و نمایان است؛ 3- (اَعلام) 1) نَجم‌الدین دایه (= نجم‌الدین رازی)، ابوبکر عبدالله ابن محمّد رازی: [قرن7 هجری] عارف و شاعر ایرانی، که ...

    نجم

    نجم:    (عربی) 1- سوره  ی پنجاه و سوم از قرآن کریم، دارای شصت و دو آیه؛ 2- (در قدیم) ستاره؛ 3- (در قدیم) قِسط.

    نِجات

    نِجات:    (عربی) 1- رهایی از خطر، وضع دشوار یا ناخوشایند؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) رستگاری.

    نَبیل

    نَبیل :    (عربی) 1- هوشیار، زیرک؛ 2- نجیب، بزرگ؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) عالی.

    نَبی‌الله

    نَبی‌الله:    (عربی) 1- رسول خدا؛ 2- (در ادیان) عنوانی برای پیغمران؛ 3- (اَعلام) از القاب پیامبر اسلام(ص).

    نَبی

    نَبی :    (عربی) 1- پیغمبر، رسول؛ 2- (به مجاز) حضرت محمّد(ص)؛ 3- (اَعلام) نبی تخلص ملا عبدالنبی فخرالزمانی: [قرن10 هجری] شاعر و نویسنده‌ی ایرانی متخلص به عزتی و نبی، از نوادگان دختری خواجه عبدالله انصاری مدتی در هند سکونت کرد و در آنجا تذکره‌ی ...

    نَبهان

    نَبهان:  (عربی) 1- آگاه، هوشیار؛ 2- (اعلام) 1) ابن عمرو، پدر قبیله  ای است قبیله  های طی در عرب؛ 2) نام کوهی و جایی در کشور یمن.

    نایف

    نایف :    (عربی) 1- مرتفع؛ 2- (اَعلام) نام یکی از دلیران مردم نجد از بزرگان و رؤسای بادیه نشین.

    نایب

    نایب :    (عربی) 1- آن که در غیاب کسی عهده‌دار مقام و مسئولیت اوست، جانشین، نماینده؛ 2- (در ادیان) در شیعه‌ی دوازده امامی هر یک از علمای دینی که در زمان غیبت حضرت مهدی(ع) ولایت امور مسلمین بر عهده‌ی اوست؛ 3- عنوان دولتی و ...

    نامی

    نامی :    (منسوب به نام)، 1- (به مجاز) مشهور، معروف؛ 2- (در قدیم) محبوب، گرامی؛ 3- (در عربی) (اسم فاعل از نموّ و نَماء) به معنی نمو کننده، بالنده، روینده.

    نامدار

    نامدار :    1- (به مجاز) دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور، معروف؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) بزرگ، بزرگوار، پهلوان؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) نفیس، قیمتی؛ 4- گزیده، گزین، بسیار خوب.

    نامجور

    نامجور :    1- (به مجاز) نامدار، مشهور؛ 2- (در قدیم) جویای آوازه و شهرت.

    نافع

    نافع :    (عربی) 1- سود رساننده، سودمند، مفید؛ 2- از صفات و نام‌های خداوند.

    ناطق

    ناطق :    (عربی) 1- سخنران؛ گوینده، سخن‌گو؛ دارای توانایی سخن گفتن، گویا؛ 2- (در قدیم) آشکارا، واضح، بیّن؛ 3-(در قدیم) آشکار کننده، بازگو کننده؛ 4- (در ادیان) در نزد شیعه‌ی اسماعیلی، پیامبر اسلام(ص).

    ناصرالدین

    ناصرالدین :    (عربی) 1- یاری کننده‌ دین؛ 2- (اَعلام) 1) ناصرالدین شاه: شاه ایران [1264-1313 قمری] از سلسله‌ی قاجار، که در 17 سالگی شاه شد. وزیرش امیرکبیر را پس از سه سال عزل کرد و کشت. استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. سه بار به ...

    ناصر

    ناصر :    (عربی) 1- (در قدیم) نصرت دهنده، یاری کننده؛ 2- (اَعلام) 1) ناصرخسرو: [394-481 قمری] حکیم، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، متولد قبادیان بلخ. پیشوای اسماعیلیان خراسان، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت ساله‌ی او به سرزمینهای اسلامی است، جامعُ‌الحکمتین، خوانُ‌الاخوان، گشایش و رهایش، ...

    ناصح

    ناصح :    (عربی) 1- نصیحت کننده، پند دهنده؛ 2- (در قدیم) دلسوز، خیرخواه.

    نادر

    نادر :    (عربی) 1- آنچه به ندرت یافت شود، کمیاب؛ آن که در نوع خود بی نظیر باشد، بی‌همتا؛ عجیب،  شگفت‌آور؛ 2-(در حالت قیدی) به ندرت؛ 3- (اَعلام) 1) نادر شاه افشار: شاه ایران [1148-1160 قمری]، بنیانگذار سلسله‌ی افشار، ملقب به شهاب قلی خان. ...

    ناجی

    ناجی :    (عربی) 1- نجات دهنده، منجی؛ 2- (در قدیم) نجات یابنده و 3- (به مجاز) رستگار.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۳۰ نظر

    اسم پسر با حرف م

    اسم پسر با حرف م

    اسم پسر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    میلاد

    میلاد : (عربی) 1- زمان تولد؛ 2- (در قدیم) تولد؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) پدر گرگین و از پهلوانان ایران باستان.

    میکائیل

    میکائیل : (عبری) 1- (= میکال) به معنی «کیست مثل یهوّه»؛ 2- (اَعلام) 1) نام فرشته‌ی روزی، فرشته‌ی روزی‌ها؛ 2) نام یکی از چهار مَلَک مقرب.

    میعاد

    میعاد : (عربی) 1- محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ 2- زمان قرار ملاقات، زمان وعده؛ 3- وعده، قرار.

    میران

    میران : (میر = امیر + ان (پسوند نسبت))، منسوب به امیر، امیرانه، شاهانه، + ( امیر.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    محبوب ترین نام های پسر و دختر

    اسم انگلیسی پسرانه

    نظرسنجی زیباترین نام های پسرانه

    اسم گیلانی و مازندرانی پسرانه

    اسم های پسرانه با ریشه سریانی

    نام پسر با ریشه فرانسه

    نام با ریشه آشوری پسر

    اسم با ریشه یونانی پسرانه

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    میثم

    میثم : (عربی) 1- پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ 2- (اَعلام) میثم ابن یحیی تمار (= میثم تمار): [قرن اول هجری] از موالی (غلامان) بنی اسد و از اجله (بزرگان) اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع)، که بوسیله‌ی ابن زیاد به دار آویخته ...

    میثاق

    میثاق:  (عربی) پیمان و عهد.

    مُهیمِن

    مُهیمِن : (معرب از عبری) 1- آگاه به حاضر و غایب؛ 2- از نام‌ها و صفات خدا.

    مَهیار

    مَهیار : 1- (= ماهیار)، ( ماهیار؛ 2- (اَعلام) 1) پیرمردی مهمان نواز در روزگار بهرام گور؛ 2) پهلوان ایرانی که نام او دو بار در گرشاسب نامه‌ی اسدی طوسی آمده، اول در جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو، دوم در جنگ دوم گرشاسب با ...

    مِهیاد

    مِهیاد : (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، 1- تداعی‌گر مِهتری و بزرگی؛ 2- (به مجاز) مِهتر و بزرگتر.

    مُهنّد

    مُهنّد : (عربی) (در قدیم) ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شمشیر هندی.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    نام های عبری پسرانه

    اسم لاتین پسرانه

    اسم با ریشه ارمنی پسر

    اسم با ریشه سانسکریت پسرانه

    اسم بلوچی پسر

    اسم لری پسرانه

    اسم های پسرانه خارجی

    اسم کردی پسر

    اسم های ترکی پسرانه

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    مَهزیار

    مَهزیار : 1- (= مازیار)، ( مازیار؛ 2- (اَعلام) نام پدر علی اهوازی [علی ابن مهزیار اهوازی دورقی شیعی، مکنی (کنیه‌ی او) به ابوالحسن مشهور به پسر مهزیار، وی فقیه و مفسر بود].

    مهرشاد

    مهرشاد : (= خورشاد)، ( خورشاد.

    مِهرزاد

    مِهرزاد : (= زاده‌ی مهر) (اَعلام) بنا بر بعضی از نسخه‌های شاهنامه نام یکی از پسران اسفندیار است (مهرنوش).

    مِهرداد

    مِهرداد: 1- داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ 2- (اَعلام) 1) نام چهار تن از شاهان اشکانی. مهرداد اول: شاه [حدود 171-138 پیش از میلاد] و نخستین فرمانروای بزرگ اشکانی، که سلوکیان را یکسره از قلمرو ایران بیرون راند؛ مهرداد دوم (= مهرداد بزرگ): شاه [حدود ...

    مِهرتاش

    مِهرتاش : (فارسی ـ ترکی) [مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی) (= داش) این کلمه به آخر اسم‌ها اضافه می‌شود و شرکت، مصاحبت یا همراهی را می‌‌رساند و معادل پیشوند «هم» است]؛ 1- روی هم به معنای هم ‌مهر؛ 2- (به مجاز) با محبت ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    مِهربُد

    مِهربُد : (مهر = مهربانی و محبت + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، 1- محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ 2-(به مجاز) شخصِ مهربان.

    مِهران

    مِهران : 1- به معنی دارنده‌ی مهر؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از خاندان‌های هفتگانه‌ی عصر ساسانی (ویس پوهر) مقر افراد این خاندان پارس بوده است؛ 2) نام پدرِ اورند سردار ایرانی در عهد انوشیروان و نیز نام چند تن اشخاص در ایران باستان؛ 3) ...

    مَهرام

    مَهرام : (مَه + رام) 1- آن که ماه رام اوست؛ 2- (به مجاز) خوشبخت.

    مِهراس

    مِهراس : (عبری) (اَعلام) 1) نام پدر الیاس پیغمبر(ع)؛ 2) موبدی رومی که قیصر او را به ریاست شصت موبد به نزد انوشیروان فرستاد تا هدیه‌ها نزد او برد و با او پیمان دوستی ببندد و باژو ساو را بپذیرد.

    مِهراد

    مِهراد : (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، 1- جوانمرد مِهتر و بزرگتر؛ 2- (اَعلام) از نویسندگان دوره‌ی ساسانی که کتابی به نام بزرگمهر ابن بختگان نوشته است.

    مهراج

    مهراج : (سنسکریت) (در قدیم) مهاراجه، عنوان هر یک از افراد طبقه ای ممتاز در هند، شاه، امیر.

    مِهراب

    مِهراب : 1- دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد؛ 2- (اَعلام) پادشاه کابل بود، همسر او سیندخت نام داشت، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و مادر رستم می‌باشد.

    مهدی‌یار

    مهدی‌یار : (عربی ـ فارسی‌) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد(ع).

    مهدی‌رضا

    مهدی‌رضا : (عربی) از نام‌های مرکب، ( مهدی و رضا.

    مَهدیار

    مَهدیار : (عربی ـ فارسی) (مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول))، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن.

    مهدی

    مهدی:در لغت به فتح میم به معنای هدایت کرده شده ، جمع آن« مهدیون » است  مهدی منتظر صاحب الامر بقیه الله همنام پیامبر اسلام (ص) دوازدهمین امام معصوم که اکنون از نظر ها غایب است. بزرگترین آرمان جهان اسلام ظهور آن منجی یگانه عالم ...

    مِهداد

    مِهداد : (مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگ‌زاده.

    مَهبد

    مَهبد : (= مهبود)، ( مهبود.

    مُهاجر

    مُهاجر : (عربی) 1- آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر می‌کند؛ 2- هر یک از یاران پیامبر اسلام(ص) که به همراه او از مکه به مدینه هجرت کردند.

    موعود

    موعود : (عربی) وعده داده شده یا از پیش تعیین شده.

    موسی

    موسی : (عبری) 1- به معنی از آب کشیده؛ 2- (اَعلام) 1) موسی ابن عمران(ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون و رهبر اسیران یهودی در مصر، که آنان را به سوی فلسطین رهبری کرد، ولی پیش از رسیدن بدانجا در اردن درگذشت؛ 2) ...

    موحد

    موحد : (عربی) آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    مُنیب

    مُنیب : (عربی) (درقدیم) بازگشت کننده به سوی حق.

    منوچهر

    منوچهر : 1- به معنی «از نژاد و پشت منوش» [منوش یکی از ناموران قدیم]؛ 2-(اَعلام) منوچهر شاه اساطیری ایران، از خاندان ایرج یکی از پادشاهان پیشدادی است. او پسر پشنگ و نوه‌ی ایرج است که به کین خواهی ایرج برخاست و سلم و تور ...

    مُنعم

    مُنعم : (عربی) 1- (در قدیم) دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ 2- آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده.

    منصور

    منصور : (عربی) 1- (در قدیم ) یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق؛ 2- (درحالت قیدی) به صورت غلبه یافته، پیروزمندانه؛ 3- (اَعلام) 1) نام دو تن از امیران سامانی. منصور اول: امیر [350-366 قمری]، محمّد بلعمی وزیر او بود. منصور دوم: امیر ...

    مُنتَظِر

    مُنتَظِر : (عربی) 1- آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه؛ 2- (در حالت قیدی) در حال انتظار.

    مُلک‌آرا

    مُلک‌آرا : (عربی ـ فارسی) 1- (در قدیم) (به مجاز) مایه‌ی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت؛ 2- (اَعلام) ملک آرا: [1255-1316 قمری]، لقب عباس میرزا نایب السلطنه، شاهزاده‌ی ایرانی، برادر ناصرالدین شاه، مؤلف کتابی در شرح حال خود.

    مُکَرم

    مُکَرم : (عربی) 1- گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم؛ 2- (در حالت قیدی) (در قدیم) با عزت و بزرگی.

    مقصود

    مقصود : (عربی) آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد.

    مِقداد

    مِقداد : (عربی) 1- بسیار قطع کننده‌ی چیز؛ 2- (اَعلام) نام یکی از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام(ص) که مردی فاضل و دانشمند و شجاع بود و یکی از هفت نفری است که در آغاز بعثت اسلام آوردند.

    مقتدا

    مقتدا : (عربی، مقتدی) 1- آن که مردم از او پیروی می  کنند، پیشوا؛ 2- (در ادیان) پیش نماز؛ 3- (اعلام) لقب ابوالقاسم عبدالله، خلیفه  ی عباسی [467-487 قمری] داماد ملکشاه سلجوقی.

    مُفید

    مُفید : (عربی) 1- دارای فایده، سودمند، رساننده؛ 2- (در منطق) دارای معنی در مقابلِ مهمل.

    مُعین

    مُعین : (عربی) یاریگر، کمک کننده، یاور.

    مُعید

    مُعید : (عربی)1- بازگشت دهنده، بازگرداننده؛ 2- ماهر، زبردست، کارآزموده؛ 3- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 4- (در قدیم) آن که در مدرسه‌های قدیم بعد از استاد درس را برای شاگردان دوباره شرح می‌داده و یا در غیاب استاد جلسه‌ی درس را اداره می‌کرده است.

    مُعظم

    مُعظم : (عربی) بزرگ داشته شده، بزرگوار.

    معصوم

    معصوم : (عربی) 1- بی‌گناه و پاک؛ 2- (در ادیان) پیامبر اسلام(ص)، دخترش فاطمه(س) و هریک از دوازده امام شیعه؛ 3- (در قدیم) در امان، محفوظ.

    مُعِز

    مُعِز : (عربی) 1- (در قدیم) گرامی دارنده؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (اَعلام) معز فاطمی لقب ابوتمیم مَعَد ابن اسماعیل، خلیفه‌ی فاطمی [341-365 شمسی] که شمال آفریقا و مصر را تسخیر کرد و شهر قاهره را بنیاد نهاد.

    معروف

    معروف : (عربی) 1- آنچه در نزد دیگران یا در نزد همه شناخته شده است؛ 2- موسوم و شناخته شده؛ 3-(در علم حدیث) حدیثی مقبول که راوی آن ضعیف است؛ 4- (در تصوف) خداوند؛ 5- (در قدیم) (به مجاز) مهم، اصلی؛ 6- (در قدیم) (به ...

    معرفت

    معرفت :  (عربی) 1- شناخت کسی یا چیزی در آشنا شدن به ویژگی او یا آن از طریق مطالعه، تحقیق یا تجربه؛ 2- دانش، علم؛ 3- شناخت آداب و رسوم رایج در جامعه و رعایت آنها در معاشرت و ارتباط با دیگران به ویژه آداب ...

    مِعراج

    مِعراج: (عربی) 1- (در ادیان) رفتن به سوی آسمان، به ویژه در مورد پیامبر اسلام(ص)؛ 2- به بالا رفتن، عروج؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) تکامل؛ 4- (در قدیم) وسیله‌ای برای بالا رفتن، به ویژه نردبان.

    مُعتصم

    مُعتصم : (عربی) 1- (در قدیم) چنگ در زننده، پناه برنده؛ 2- چنگ زننده در چیزی برای استعانت و نجات، پناه گیرنده؛ 3- (اَعلام) لقب ابو اسحاق محمّد ابن هارون‌الرشید، هشتمین خلیفه‌ی عباسی [218-227 قمری] که در زمان او سرداران ترک در دربار قدرت یافتند، ...

    مَعاذ

    مَعاذ : (عربی) 1- (در قدیم) پناهگاه؛ 2- (اَعلام) معاذ ابن جبل: [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص)، که برای دعوت مردم به دین اسلام به یمن فرستاده شد. در فتح شام شرکت داشت و در آنجا درگذشت.

    مَعاد

    مَعاد : (عربی) 1- (در ادیان) زنده شدن دوباره  ی انسان بعد از مرگ تا در روز قیامت به اعمال او رسیدگی شود؛ 2- (در ادیان) اعتقاد به زندگی دوباره، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمان؛ 3- (در ادیان) جهان آخرت؛ 4- (در ادبیات) در ...

    مَظهر

    مَظهر : (عربی) 1- نماد، نشانه؛ 2- محل تجلی، تجلی‌گاه؛ 3- (در تصوف) شخص دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت و چهره‌ی نافذ.

    مُظفر

    مُظفر : (عربی) 1- پیروز، غالب، موفق؛ 2- (در حالت قیدی) با پیروزی و موفقیت.

    مَظاهر

    مَظاهر : (عربی) (جمعِ مَظهَر)، جلوه‌ها، نشانه‌ها.

    مُصیب

    مُصیب : (عربی) 1- (در قدیم) آن که حقیقت امری را دریافته است؛ 2- درستکار، صواب کار، در مقابلِ مخطی.

    مُصلح

    مُصلح : (عربی) آن‌که با خیر اندیشی و نیکوکاری به مردم کمک می‌کند و مشکلات آنها را برطرف می‌سازد، در مقابلِ مفسد.

    مصطفی

    مصطفی : (عربی) 1- (در قدیم) برگزیده، صاف کرده شده؛ 2- (اَعلام) 1) از القاب حضرت رسول اکرم محمّد ابن عبدالله(ص)؛ 2) نام چهارتن از شاهان عثمانی. مصطفای اول: شاه [1026-1027 ؛ 1031-1032 قمری]، که به علت عقب ماندگی ذهنی از سلطنت خلع شد [1027 ...

    مصدّق

    مصدّق : (عربی) 1- گواهی دهنده به درستی کسی یا چیزی؛ 2- (در حقوق) آن که از طرف اصحاب دعوا انتخاب می‌شود تا اظهار نظر یا شهادت او از ماوقع برای طرفین حجت باشد؛ 3- (در فقه) مأمور وصول زکات؛ 4- (اَعلام) مصدق: شهرت محمّد ...

    مِصباح

    مِصباح : (عربی) (درقدیم ) چراغ.

    مُشیر

    مُشیر : (عربی) (در قدیم) آن که در کارها با او مشورت می‌کنند، مشورت کننده، رای زننده.

    مشهود

    مشهود :  (عربی) 1- آشکار، نمایان؛ 2- دیده شده، مشاهده شده.

    مشتاق

    مشتاق : (عربی) 1- دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند؛ 2- (به مجاز) عاشق؛ 3- (در عرفان) مشتاق کسی است که به نهایت عشق و شیفتگی رسیده است و در نزد ایشان اشتیاق یعنی شوق به لقاء حق می‌باشد؛ 4- (اَعلام) میرسیدعلی حسینی اصفهانی معروف به ...

    مسیحا

    مسیحا : 1- (= مسیح)، ( مسیح. 1) [در قرآن مجید کلمه «مسیح» آمده و الحاق حرف «ا» در پایان کلمه مسیح از تصرف فارسی زبانان است که بعضی گویند آن (الف) علامت تعظیم است].

    مسیح

    مسیح : (= عیسی) (اَعلام) 1) لقب حضرت عیسی(ع) که به قولی به معنی «دوست و بسیار پیمایش کننده‌ی زمین» است؛ [در قاموس کتاب مقدس آمده عیسی ملقب به مسیح است زیرا که از برای خدمت به خدا معین و قرار داده شده است] + ...

    مُسَیّب

    مُسَیّب : (عربی) 1- رها کننده‌ی آب یا ستور که به هر کجا خواهد رود؛ 2- آزاد کننده‌ی بنده؛ 3- (اَعلام) نام یکی از تابعین که از سرداران امیرالمؤمنین علی(ع) بود.

    مُسلِم

    مُسلِم :  (عربی) 1- پیرو دین اسلام، مسلمان؛ 2- (اَعلام) 1) مسلم ابن عقیل ابن ابی‌طالب: [قرن اول هجری] پسرعموی امام حسین(ع) و فرستاده‌ی او به کوفه، که از مردم آنجا برای امام حسین(ع) بیعت گرفت. ابن زیاد والی او را دستگیر کرد و به ...

    مسعودرضا

    مسعودرضا : (عربی) از نام  های مرکب، ه مسعود و رضا.

    مسعود

    مسعود : (عربی) 1- مبارک، خجسته؛ 2- (در قدیم) نیک بخت، سعادتمند؛ 3- (اَعلام) 1) نام سه تن از شاهان سلسله‌ی غزنوی. مسعود غزنوی: شاه [421-432 قمری]، که برادرش محمّد ابن محمود را زندانی کرد. در زمان او سلجوقیان به خراسان تاختند و طغرل او ...

    مُستعان

    مُستعان : (عربی) 1- (در قدیم) آن که از او یاری می‌خواهند؛ 2- (به مجاز) از نام‌ها و صفات خداوند.

    مَزید

    مَزید :  (عربی) 1- افزونی، زیادی، بسیاری، فراوانی؛ 2- زیاد شونده، زیاد، افزون؛ 3- (به مجاز) باعث افزونی.

    مَزدک

    مَزدک : (اوستایی)(= مژدک) (اَعلام) مزدک: [قرن 6 میلادی] پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین«دریست دین»، را که قبلاً توسط زردشت بونده (بوندس) پسر خرگان پی افکنده شده بود رواج داد، و در زمان پادشاهی قباد [حدود 490 میلادی] دعوت ...

    مَزدا

    مَزدا :  (اوستایی) 1- به معنی دانا ؛ 2- (در ادیان) در آیین زرتشتی به خدا اطلاق می‌گردد، اهورامزدا.

    مُروت

    مُروت :   (عربی) 1- جوانمردی، مردانگی؛ 2- (در فقه) ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات مکروه و داشتن بزرگ منشی و بلند همتی.

    مِرصاد

    مِرصاد : (عربی) (در قدیم) کمین‌گاه، گذرگاه.

    مُرسَل

    مُرسَل : (عربی) 1- (در ادیان) فرستاده شده (از سوی خدا)، رسول صاحب کتاب؛ 2- (در حدیث) ویژگی روایتی که تمام یا بعضی از راویان آن حذف شده باشد، یا بدون ذکر راویان به امام معصوم نسبت داده شود؛ 3- (در خوش‌نویسی) یکی از انواع ...

    مرزبان

    مرزبان :  1- آن که از مرز کشور پاسداری می‌کند، سرحد دار؛ 2-(در قدیم) (به مجاز) آن که حکومت قسمتی از یک کشور با اوست، حاکم ناحیه‌ای از کشور؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) جنگجو و مبارز و پهلوان، نگهبان.

    مرتضی علی

    مرتضی علی :  (عربی) ترکیبی از لقب و نامِ امیرالمؤمنین علی (ع)، ( مرتضی و علی.

    مرتضی

    مرتضی : (عربی) 1- (در قدیم) پسندیده شده، مورد رضایت و پسند قرار گرفته؛ 2- (اَعلام) 1) از لقبهای امیرالمؤمنین علی(ع)، امام اول شیعیان؛ 2) مرتضی زبیدی [1145-1205قمری] محدث و لغت شناس عرب، اهل عراق و ساکن زبید یمن و مصر، مؤلف فرهنگ عربی تاج ...

    مُراد

    مُراد : (عربی) 1- خواست، آرزو، مقصود، منظور، قصد؛ 2- (در تصوف) پیر؛ 3- (در قدیم) عزم، اراده، مایه‌ی کامرانی و موفقیت؛ 4- (در عرفان) کسی است که قوت ولایت در او به مرتبه‌ی تکمیل نقصان رسیده باشد؛ 5- (اَعلام) 1) نام پنج تن از ...

    مرآت

    مرآت : (عربی) (در قدیم) آینه، ( آینه و آئینه.

    مدد

    مدد : (عربی)1- یاری‏ کمک؛ 2- (در قدیم) یار‏ یاور‏ مددکار؛ 3- آنچه به چیزی افزوده می‌شود تا قدرت آن را بیفزاید.

    مُدَثِر

    مُدَثِر : (عربی) 1- جامه در سر کشیده؛ 2- (اَعلام) سوره‌ی هفتاد و چهام از قرآن کریم دارای پنجاه و پنج آیه.

    مختار

    مختار : (عربی) 1- آن که در انجام دادن یا انجام ندادنِ کاری آزاد است، صاحب اختیار در مقابل مجبور؛ 2- (در قدیم) انتخاب شده، برگزیده شده؛ 3- (در قدیم) گزیده، ممتاز، عالی؛ 4- (اَعلام) مختار ابن ابی عبید ثقفی: [1-67 قمری] سردار عرب، که ...

    محیی‌الدین

    محیی‌الدین : (عربی) 1- زنده کننده و حیات بخش دین؛ 2- (اَعلام) 1) محیی‌الدین (= ابوسعید محمّد نیشابوری) [476-550 قمری] فقیه و مؤلف ایرانی، که در حمله‌ی ترکان غز کشته شد. از آثار اوست : الانتصاف فی مسایل الخلاف والمحیط فی شرح الوسیط، هر دو ...

    محمود

    محمود :  (عربی) 1- (در قدیم) آن که یا آنچه ستایش شده است، ستوده شده و مورد پسند، نیک، خوش؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (اَعلام) 1) نام دو تن از شاهان عثمانی. محمود اول: شاه [143-181 قمری]. در زمان او ایرانیان به ...

    کاموس

    کاموس :    (اَعلام) نام مبارزی کشانی که پادشاه سنجاب بود وی از بهادران توران و از امرای زیردست افراسیاب بود.

    محمّدسهیل

    محمّدسهیل:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سهیل.

    محمّدسمیع

    محمّدسمیع :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سمیع.

    محمّدسلیم

    محمّدسلیم:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سلیم.

    محمّدسلمان

    محمّدسلمان:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سلمان.

    محمّدسعید

    محمّدسعید:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سعید.

    محمّدسروش

    محمّدسروش:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سروش.

    محمّدسرور

    محمّدسرور:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سرور.

    محمّدسجاد

    محمّدسجاد:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سجاد.

    محمّدستار

    محمّدستار:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ستار.

    محمّدسپهر

    محمّدسپهر:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سپهر.

    محمّدسبحان

     محمّدسبحان:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سبحان.

    محمّدسامان

    محمّدسامان:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سامان.

    محمّدساجد

    محمّدساجد :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ساجد.

    محمّدسام

    محمّدسام :    (عربی ـ اوستایی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سام.

    محمّدسالار

    محمّدسالار :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سالار.

    محمّدزمان

    محمّدزمان :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و زمان.

    محمّدزکریا

    محمّدزکریا:    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و زکریا.

    محمّدزاهد

    محمّدزاهد :    (عربی) از نام‌های مرکب،   محمّد و زاهد.

    محمّدرفیع

    محمّدرفیع :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رفیع.

    محمّدرضا

    محمّدرضا : (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رضا.

    محمّدرشید

    محمّدرشید :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رشید.

    محمّدرشاد

    محمّدرشاد :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رشاد.

    محمّدرسول

    محمّدرسول:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رسول.

    محمّدرحیم

    محمّدرحیم:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رحیم.

    محمّدرحمان

    محمّدرحمان:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رحمان.

    محمّدرامین

    محمّدرامین:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رامین.

    محمّدراشد

    محمّدراشد : (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و راشد.

    محمّدرئوف

    محمّدرئوف:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رئوف.

    محمّدذاکر

    محمّدذاکر:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ذاکر.

    محمّدداوود

    محمّدداوود:    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و داوود.

    محمّددانیال

    محمّددانیال :    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و دانیال.

    محمّدخلیل

    محمّدخلیل :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و خلیل.

    محمّدخالِد

    محمّدخالِد:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و خالد.

    محمّدحیدر

    محمّدحیدر:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حیدر.

    محمّدحنیف

    محمّدحنیف:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حنیف.

    محمّدحمید

    محمّدحمید:    (عربی) از نام‌های مرکب، م محمّد و حمید.

    محمّدحمزه

    محمّدحمزه:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حمزه.

    محمّدحکیم

    محمّدحکیم:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حکیم.

    محمّدحسین

    محمّدحسین:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حسین.

    محمّدحسام

    محمّدحسام:    از نام‌های مرکب، ا محمّد و حسام.

    محمّدحبیب

    محمّدحبیب :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حبیب.

    محمّدحامد

    محمّدحامد:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حامد.

    محمّدحافظ

    محمّدحافظ :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و حافظ.

    محمّدجواد

    محمّدجواد :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جواد.

    محمّدجمیل

    محمّدجمیل :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جمیل.

    محمّدجمال

    محمّدجمال :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جمال.

    محمّدجلیل

    محمّدجلیل:  (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جلیل.

    محمّدجعفر

    محمّدجعفر:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جعفر.

    محمّدجلال

    محمّدجلال :    (عربی) از نام‌های مرکب، ز محمّد و جلال.

    محمّدجاوید

    محمّدجاوید :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جاوید.

    محمّدجابر

    محمّدجابر:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جابر.

    محمّدتوفیق

    محمّدتوفیق :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و توفیق.

    محمّدتقی

    محمّدتقی: (عربی) 1- از نام‌های مرکب، ا محمّد و تقی؛ 2-(اَعلام) 1) محمّد تقی اصفهانی (= آقا نجفی): [1262-1322 قمری] مجتهد با نفوذ اصفهان، دارای کتابهای متعدد در موضوعهای دینی؛ 2) محمّدتقی مجلسی [قرن 11 هجری] پدر محمّدباقر مجلسی، روحانی شیعه‌ی ایرانی، مؤلف کتابهایی در اخبار ...

    محمّدپیمان

    محمّدپیمان:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و پیمان.

    محمّدپویا

    محمّدپویا :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و پویا.

    محمّدپوریا

    محمّدپوریا:    (عربی ـ فارسی ) از نام‌های مرکب، ا محمّد و پوریا.

    محمّدپرهام

    محمّدپرهام:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ‌ محمّد و پرهام.

    محمّدپاشا

    محمّدپاشا:    (عربی ـ ترکی) از نام‌های مرکب،   محمّد و پاشا.

    محمّدپارسا

    محمّدپارسا:    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و پارسا.

    محمّدبهنام

    محمّدبهنام :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و بهنام.

    محمّدبشیر

    محمّدبشیر:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و بشیر.

    محمّدباقر

    محمّدباقر:    (عربی) 1- از نام‌های مرکب، ا محمّد و باقر؛ 2-(اَعلام) محمّدباقر مجلسی [1037-1110 قمری] روحانی شیعه‌ی ایرانی، معروف به علّامه، شیخ الاسلام اصفهان، مؤلف بحارالانوار، حلیةالمتقین و حق‌الیقین.

    محمّدایوب

    محمّدایوب :    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ایوب.

    محمّدایمان

    محمّدایمان :   (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ایمان.

    محمّدایلیا

    محمّدایلیا :    (عربی ـ فارسی ) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ایلیا.

    محمّداویس

    محمّداویس:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و اویس.

    محمّدانور

    محمّدانور:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و انور.

    محمّدامین

    محمّدامین :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و امین.

    محمّدامیر

    محمّدامیر:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و امیر.

    محمّدامید

    محمّدامید :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و امید.

    محمّدالیاس

    محمّدالیاس:    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و الیاس.

    محمّداقبال

    محمّداقبال:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و اقبال.

    محمّدافضل

    محمّدافضل:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و افضل.

    محمّداسماعیل

    محمّداسماعیل:    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و اسماعیل.

    محمّداسلام

    محمّداسلام:    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و اسلام.

    محمّداسحاق

    محمّداسحاق :    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و اسحاق.

    محمّدارشیا

    محمّدارشیا :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ارشیا.

    محمّدادیب

    محمّدادیب:  (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ادیب.

    محمّدادریس

    محمّدادریس :    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ادریس.

    محمّداِحسان

    محمّداِحسان :    (عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و اِحسان.

    محمّدابراهیم

    محمّدابراهیم:    (عربی ـ عبری) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ابراهیم.

    محمّدآرین

    محمّدآرین :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و آرین.

    محمّدآریا

    محمّدآریا :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و آریا.

    محمّدآرمین

    محمّدآرمین :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و آرمین.

    محمّدآرمان

    محمّدآرمان :    (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ‌ محمّد و آرمان.

    محمّد

    محمّد :    (عربی) 1- ستوده، بسیار تحسین شده؛ 2- آن‌که خصال پسندیده‌اش بسیار است؛ 3- (اَعلام) 1) حضرت محمّد (=حضرت رسول): [571 میلادی- 11 هجری] پیامبر اسلام(ص). ملقب به مصطفی، از قبیله‌ی قریش و طایفه‌ی بنی هاشم در مکه‌ی عربستان. پس از وفات پدرش ...

    محسن

    محسن:    (عربی) 1- (در قدیم) نیکوکار، احسان کننده؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (اَعلام) 1) نام فرزند علی ابن ابی‌طالب(ع)؛ 2) نام فرزند امام هفتم شیعیان امام موسی‌الکاظم(ع).

    محراب

    محراب :    (عربی) 1- جایی از مسجد (معمولاً با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا می‌ایستد؛ بخشی از یک عبادت‌گاه که هنگام عبادت در آنجا می‌ایستند یا رو به آن قرار می‌گیرند؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    محتشم

    محتشم:    (عربی) 1- دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ 2- (در قدیم) دارای خَدَم و حَشَم زیاد؛ 3- (به مجاز) بزرگ و توانگر و ثروتمند؛ 4- (اَعلام) محتشم: (= محتشم کاشانی) [قرن10 هجری] شاعر مرثیه سرای ایرانی، که به ویژه 12 بند او در ...

    محبوب

    محبوب :    (عربی) 1- آن‌که یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، دوست داشتنی، مورد محبت؛ 2- (در تصوف) خداوند، چنانچه به طور مطلق حق را محبوب گویند.

    محب ‌الله

    محب ‌الله:    (عربی) دوستدار و دوست دارنده‌ی خدا.

    مُحب

    مُحب:  (عربی) 1- (در قدیم) محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار؛ 2- (در تصوف) دوستدار خداوند، سالک.

    مُجیر

    مُجیر:    (عربی) 1- (در قدیم) پناه دهنده، فریادرس؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (اَعلام) مجیر بیلقانی: [قرن 6 هجری] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، که دیوان شعرش در دست است و به خاطر شعری که در هجو مردم اصفهان گفت و آنان ...

    مَجیدرضا

    مَجیدرضا:    (عربی) از نام  های مرکب، ، مجید و رضا.

    مَجید

    مَجید :    (عربی) 1- دارای قدر و مرتبه‌ی عالی، گرامی؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند.

    مَجدالدین

    مَجدالدین :  (عربی) 1- سبب عزت و بزرگی دین؛ 2- مایه‌ی شوکت و بزرگی دین.

    مجتبی

    مجتبی:    (عربی) 1- (در قدیم) برگزیده شده، انتخاب شده؛ 2-(اَعلام) لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیان (امام حسن مجتبی)(ع)،    حسن. 3- 1)

    مجاهد

    مجاهد :    (عربی) 1- ویژگی آن که به خاطر وصول به هدف‌های غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه می‌پردازد؛ 2- (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده.

    متین

    متین:    (عربی) 1- دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ 2- استوار، محکم؛ 3- از نام‌ها و صفات خداوند.

    مبین

    مبین:    (عربی) 1- روشنگر، آشکار کننده؛ 2- (درقدیم) آشکار، هویدا، روشن؛ 3- (در قدیم) نورانی، روشن.

    مُبشر

    مُبشر:    (عربی) آن که خبر خوش و مژده می‌دهد، نوید دهنده.

    مبارک

    مبارک :    (عربی) دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خجسته، فرخنده.

    ماهیار

    ماهیار:    (اَعلام) (در شاهنامه) 1) یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او هم به فرمان اسکندر کشته شد؛ 2) پدر آرزو و پدر زن بهرام گور، که گوهر فروش بود؛ 3) ماهیار نوابی: [1291-1379 شمسی] زبان شناس ایرانی، پژوهشگر ...

    ماهور

    ماهور :   1- (در علوم زمین) هریک از برآمدگی  های دامنه  ی کوه یا برآمدگی  هایی که در دشت پدید می  آید؛ 2- (در موسیقی ایرانی) یکی از هفت دستگاه؛ 3- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از شعبه  های بیست و چهارگانه  ی موسیقی ایرانی.

    مُجیب

    مُجیب:    (عربی) 1- (در قدیم) جواب دهنده؛ 2- پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ 3- از نام‌ها و صفات خداوند.

    ماهر

    ماهر :    (عربی) آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست.

    ماهِد

    ماهِد :    1- گسترنده، گستراننده؛ 2- نامی از نامهای باری تعالی.

    ماهان

    ماهان :    (اَعلام) 1) نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد؛ 2) نام یکی از شهرهای استان کرمان؛ 3) نام دشت بزرگی در مغربِ تبریز.

    مانی

    مانی :    1- مانی (در لغت) به معنی «اندیشمند» است؛ 2- (اَعلام) [215-276 میلادی] بنیان‌گذار آئین مانوی، وی پسر «فاتک» بود و در ایام جوانی به آموختن علوم و حکمت و غور و مطالعه در ادیان زرتشتی و عیسوی و سایر دین‌های زمان خویش ...

    مالِک

    مالِک :    (عربی) 1- آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ 2- آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ 3- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 4- (در ادیان) ملک الموت گیرنده‌ی جان؛ 5- (اَعلام) 1) مالکِ اشتر: [قرن اول هجری] صحابی پیامبر ...

    ماکان

    ماکان :    (عربی) 1- (در قدیم) آنچه بوده است؛ 2- (اَعلام) نام پسر کاکی از سران دیالمه [قرن 3و 4 هجری] که در آغاز نزد ابوالحسین ناصر در گرگان بسر می‌برد و از سران با نفوذ او بود و مدتی از جانب وی بر ...

    ماشاءالله

    ماشاءالله :    (عربی) 1- (شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم) 2- (به مجاز) هنگام تعجب و تحسین برای دفع چشم بد گفته می‌شود، چشمِ بد دور؛ 3- (اَعلام) ماشاءالله: [حدود 200 هجری] دانشمند یهودی ایرانی، مؤلف کتابهایی در احکام نجوم، که ...

    مازیار

    مازیار :    (= ماه ایزدیار، مازدیار) 1- صاحبِ کوه ماز؛ 2- (اَعلام) پسر ونداد هرمز از فرزندان سوخرای بزرگ، وی از سال 208 هجری قمری از جانب مأمون حاکم طبرستان، رویان و دماوند شد و در اندک مدتی سراسر طبرستان را به تصرف درآورد ...

    ماردین

    ماردین :    1- نام یکی از شهرهای کردستان ترکیه است که در دامنه‌ی جنوبی قراجه داغ واقع است؛ 2- (اَعلام) جزیره مشرف بر دُنیسرودارا.

    مارتیا

    مارتیا :    (پهلوی) 1- آدمی، انسان؛ 2- (اَعلام) نام پیشوای شورش عیلام در کتیبه‌ی بیستون، منسوب به داریوش اوّل.

    مادیار

    مادیار :    (ماد = مادر + یار = کمک کننده، یاور، مددکار) یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر.

    ماجد

    ماجد :    (عربی) دارای مجد و بزرگی، بزرگوار.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۱۳۲ نظر