ظ

راهنمای انتخاب اسم دختر نام پسر زیبای ایرانی جدید شیک با کلاس

انتخاب نام برای فرزند دختر و پسر - معنی اسم - اسم دوقلو ها - نام های اصیل فارسی ، ترکی و آذری ، کردی، لری، گیلکی و مازنی، بلوچی، عبری، عربی

تبلیغات

اسم پسر با حرف ف

اسم پسر با حرف ف

اسم پسر حرف ف

             

         

        

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فَهام

فَهام :    (عربی) (در قدیم) بسیار دانا و فهمیده.

فَلاح

فَلاح:    (عربی) رستگاری، نیک انجامی، سعادت.

فضل‌الله

فضل‌الله:    (عربی) 1- بخشش خدا؛ 2- (اَعلام) 1) (= فضل الله حروفی): [740-804 قمری] بنیانگذار آیین حروفیه؛ 2) فضل‌الله سربداری: امیر [748 هجری] سربداران برای هفت ماه.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

محبوب ترین نام های پسر و دختر

اسم انگلیسی پسرانه

نظرسنجی زیباترین نام های پسرانه

اسم گیلانی و مازندرانی پسرانه

اسم های پسرانه با ریشه سریانی

نام پسر با ریشه فرانسه

نام با ریشه آشوری پسر

اسم با ریشه یونانی پسرانه

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فَضل

فَضل:  (عربی) 1- برتری در دانش، اخلاق و هنر؛ 2- دانش و معلومات؛ 3- لطف و توجه و رحمت و احسان (که از خداوند می‌رسد)؛ 4- (در قدیم) افزونی، زیادتی؛ 5- سخاوت و بخشندگی؛ 6- (اَعلام) 1) فضل ابن سهل: [قرن 1 و2 هجری] وزیر ...

فصیح

فصیح:  (عربی)، 1- ویژگی سخن یا بیانی که روان، روشن و شیواست و شنونده و خواننده آن را به سهولت در می  یابد، دارای فصاحت؛ 2- ویژگی آن که سخنش روان، خالی از ابهام و دارای فصاحت باشد؛ 3- (در قدیم) به طور روشن و ...

فریور

فریور:    (دساتیر) راست، درست. [از برخاسته‌های فرقه آذرکیوان ـ برهان چ. معین].

فریمان

فریمان:    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + مان/من= اندیشه و فکر)؛ 1- دارای اندیشه‌ی خجسته، مبارک و با شکوه؛ 2- (به مجاز) خیراندیش و نیک اندیش؛ 3- (اَعلام) 1) رودخانه‌ای فصلی، در استان خراسان به طول 44 کیلومتر، ...

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

نام های عبری پسرانه

اسم لاتین پسرانه

اسم با ریشه ارمنی پسر

اسم با ریشه سانسکریت پسرانه

اسم بلوچی پسر

اسم لری پسرانه

اسم های پسرانه خارجی

اسم کردی پسر

اسم های ترکی پسرانه

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فریدون

فریدون:    1- به معنی «سه ایدون» یا «سه اینچنین»؛ 2- (اَعلام) در داستانهای ملی ایران، پسر آبتین از تبار جمشید یکی از بزرگان داستانی اقوام مشترک هند و ایرانی در روایات ایرانی که وی یکی از پادشاهان سلسله‌ی پیشدادی به شمار رفته است. کاوه ...

فریدرضا

فریدرضا:    (عربی) از نام‌های مرکب،   فرید و رضا.

فریدالدین

فریدالدین :    (عربی) 1- یگانه در دین، بی نظیر در دین داری و دین‌ورزی؛ 2- (اَعلام) 1) شیخ فریدالدین محمّد نیشابوری، متخلص به عطّار نیشابوری: [حدود 540-618 قمری] نویسنده، شاعر و عارف ایرانی، مؤلف تذکرةالاولیا، در شرح حال بزرگان صوفیه و منظومه‌های منطق‌الطیر، الهی ...

فَرید

فَرید :    (عربی) (در قدیم) یگانه، یکتا، بی نظیر.

فریبرز

فریبرز :    1- دارنده‌ی فرّ بزرگ، بزرگ فره، شکوه فره؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر کیکاووس و عموی کیخسرو، که با پادرمیانی رستم، فرنگیس مادر کیخسرو را به زنی گرفت.

فَرهود

فَرهود:  (عربی) 1- کودک پرگوشت و خوب صورت؛ 2- مرد درشت اندام.

فَریار

فَریار:    (فر = شکوه و جلال + یار (پسوند دارنگی))، فرهور.   فرهور.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فرهنگ

فرهنگ :    1- پدیده‌ی کلی پیچیده‌ای از آداب، رسوم، اندیشه، هنر، و شیوه‌ی زندگی که در طی تجربه‌ی تاریخی اقوام شکل می‌گیرد و قابل انتقال به نسل‌های بعدی؛ 2- قاموس و لغت‌نامه؛ 3- (در گفتگو) به معنی ادب، شعور یا تربیت اجتماعی؛ 4- (در ...

فَرهمند

فَرهمند:    1- دارای شکوه و وقار؛ 2- (به مجاز) خردمند و دانا، دارای فر، نورانی و با شکوه.

فَرِهان

فَرِهان:    (فره + ان (پسوند نسبت))، منسوب به فره، با شکوه و بزرگ.

فَرهام

فَرهام :    (اوستایی) نیک اندیش. [از واژه‌ی (اوستایی) «فرایوهومت»].

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فَرهاد

فَرهاد:  1- در بعضی منابع فرهاد را «یاری» معنی کرده‌اند؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پهلوان ایرانی دوران کیکاووس و کیخسرو، که رستم او را برای رهاندن بیژن از زندان افراسیاب با خود به توران برد؛ 2) عاشق ناکام شیرین همسر خسرو پرویز، در داستانهای ...

فروهر

فروهر:    1- نگهداری کردن؛ 2- پناه بخشیدن؛ 3- (در ادیان) در دین زرتشت، صورت غیر مادی هر یک از مخلوقات که برای محافظت از آسمان فرود می‌آید،

فُرود

فُرود:    1- (به مجاز) فرا رسیدن؛ 2- (در قدیم) پایین، نشیب، سرازیری، قرار گرفته در مرتبه‌ی پایین از جهت مقام؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر سیاوش از «جریره» دختر پیران ویسه، که بر اثر زخم شمشیر رهام کشته شد.

فروتن

فروتن:    آن که خود را از دیگران برتر نداند، آن که خودپسند نیست، متواضع.

فَرنود

فَرنود:  (دساتیر) برهان و دلیل. [از برساخته‌های دساتیر ـ برهان چ معین].

فَرنام

فَرنام:    بهترین نام، بالاترین نام.

فَرناد

فَرناد :    1- پایاب؛ 2- (در سنسکریت) پرانَدَ (آب)؛ 3- (در برهان) پایاب و پایان آمده.

فُرقان

فُرقان:    (عربی) 1- آنچه جدا کننده‌ی حق از باطل باشد؛ 2 - (اَعلام) 1) سوره بیست و پنجم از قرآن کریم دارای هفتاد و هفت آیه؛ 2) نام دیگری برای قرآن.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فرشید

فرشید:    1- (مخفف فرشیدورد)،   فرشیدورد؛ 2- شکوه و روشنایی، شکوه خورشید، شکوه درخشان.

فَرساد

فَرساد :    (دساتیر) 1- حکیم، دانشمند، دانا، عاقل؛ 2- نام درختی (توت)، [از برساخته‌های دساتیر ـ برهان چ. معین].

فرزین

فرزین:    1- (= فرزان)،   فروزان؛ 2- مهره‌ی وزیر در صفحه‌ شطرنج؛ 3- (اَعلام) نام مکانی در کرمان.

فرزان

فرزان:    1- (در قدیم) فرزانه، خردمند؛ 2- عاقل، حکیم؛ 3- دانش؛ 4- استواری.

فرزام

فرزام:    (در قدیم) لایق، در خور، شایسته، سزاوار.

فرزاد

فرزاد :    (در قدیم) با فر و شکوه زاده شده، زاده‌ی با فر و شکوه و عظمت.

فَردین

فَردین:    فروردین، فرودین.   فروردین.

فَرداد

فَرداد:    زاده‌ی با شأن و شکوه و شوکت، مولود با شکوه.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فرّخزاد

فرّخزاد:    1- (در قدیم) آن که با طالع خوب به دنیا آمده؛ 2- (به مجاز) نیک بخت؛ 3- (اَعلام) 1) نامی مستعار که «گشتاسپ» شاه ایران برای معرفی خود به کتایون و قیصر روم بر خود نهاد؛ 2) نام یکی از سرداران بهرام چوبین؛ ...

فرحان

فرحان:    (عربی) شاد، شادان، مسرور، خوشحال.

فَرجام

فَرجام:    سرانجام، عاقبت، پایان.

فَرَج‌الله

فَرَج‌الله:    (عربی) گشایش خدا، گشایش و فراوانی از سوی خدا.

فَرجاد

فَرجاد :  (دساتیر) فاضل و دانشمند. (از برساخته‌های فرقه‌ی آذرکیوان ـ حاشیه‌ی برهان چ. معین)

فَرَج

فَرَج:   (عربی) 1- به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار؛ 2- گشایش در کار و از میان رفتن غم و رنج.

فَرتاش

فَرتاش :    (دساتیر) وجود که در برابر عدم است. (از بر ساخته‌ی فرقه آذرکیوان ـ برهان. چ معین.)

فَربود

فَربود:    راست، درست.

فَربد

فَربد:    (فر = شکوه و جلال + بد/-bad/،/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، 1- نگهبان یا محافظِ شکوه و جلال؛ 2- (به مجاز) دارای شکوه و جلال.

فرامرز

فرامرز:    1- آمرزنده (دشمن)؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پسر رستم، که پس از کشته شدن پدرش به کین خواهی او برخاست، شاه کابل را کشت و شغاد را به آتش کشید. بهمن پسر اسفندیار او را کشت؛ 2) فرامرز: آخرین امیر [433-443 قمری] ...

فَراز

فَراز:  1- جای بلند، بلندترین بخش از جایی، بلندی، باز؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) خوبی و خوشیِ حال و وضع؛ 3-دارای وضع رو به بالا؛ 4- (به مجاز) خوب، خوش.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فُرات

فُرات:    (عربی) خوشترین آب، آب شیرین، آب بسیار گوارا، آبی که از فرط گوارایی عطش را بشکند.

فخرالدین

فخرالدین:    (عربی) 1- موجب نازش و افتخار آیین و کیش؛ 2-(اَعلام) 1) فخرالدین اسعد گرگانی: [زنده در 446 هجری] شاعر ایرانی، سراینده‌ی منظومه‌ی ویس و رامین؛ 2) پادشاه [695-706 قمری] آل کرت، که در جنگ با سپاه الجایتو درگذشت؛ 3) فخرالدین حوایجی: [زنده در ...

فخرالدین

فخرالدین :    (عربی) 1- موجب نازش و افتخار آیین و کیش؛ 2-(اَعلام) 1) فخرالدین اسعد گرگانی: [زنده در 446 هجری] شاعر ایرانی، سراینده‌ی منظومه‌ی ویس و رامین؛ 2) پادشاه [695-706 قمری] آل کرت، که در جنگ با سپاه الجایتو درگذشت؛ 3) فخرالدین حوایجی: [زنده در ...

فتح الله

فتح الله :    (عربی) 1- پیروزی خدا؛ 2- (اَعلام) نام وزیرِ امیر مبارزالدین محمّد (معاصر حافظ).

فتاح

فتاح :    (عربی) 1- (در قدیم) گشاینده؛ 2- از صفات و نام‌های خداوند.

فائق

فائق :    (عربی) 1- دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیده؛ 2- (اَعلام) فائق، داستان نویس ترک، مؤلف مجموعه داستانهای سماور، شرکت، آدم بی مصرف و در کوه عالم ماری هست.

فائز

فائز :    (عربی) 1- (در قدیم) نایل؛ 2- رستگار، رستگار شونده؛ 3- پیروز، پیروزی یابنده.

فالِح

فالِح :   (عربی) 1- نیکوکار؛ 2- (اَعلام) نام فقیه حَنبلی مذهب از دواسِر نَجد.

فاضل

فاضل :    (عربی) 1- دارای فضیلت و برتری در علم به ویژه علوم ادبی؛ 2- (در قدیم) نیکو، پسندیده به ویژه آنچه دارای جنبه یا اجر معنوی است؛ 3- (اَعلام) 1) فاضل قمی: (= ابوالقاسم محمّدابن حسن) [1152-1231 قمری] فقیه شیعه‌ی ایرانی، مؤلف قوانینُ ...

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

فاروق

فاروق :    (عربی) 1- (در قدیم) تمیز دهنده و فرق گذارنده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب عمرابن خطاب (خلیفه‌ی دوم)، از صحابه‌ی پیامبر اسلام(ص)؛ 2) شاه مصر [1936-1952 میلادی]، که با کودتای نظامی به رهبری محمّد بخیت و جمال عبدالناصر برکنار شد و در ایتالیا ...

فارس

فارس :    (عربی) 1- (در قدیم) سوار بر اسب؛ 2- (به مجاز) دلاور، جنگجو.

فاران

فاران :    (عبری) (اَعلام) 1) موضع مغاره‌ها [جای غارها]؛ 2) بیابانی که بنی‌اسرائیل در آنجا گردش کردند؛ 3) کوهی است در شمال شرقی دشت فاران که آن را کوهِ مضرعه گویند.

فاخر

فاخر :    (عربی) 1- گران‌بها، با ارزش؛ 2- عالی؛ 3- نیکو.

فاتح

فاتح :    (عربی) 1- گشاینده و فتح کننده‌ی سرزمین‌ها در جنگ، پیروز؛ 2- (در حالت قیدی) با حالت برنده و پیروز.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

             

         

        

  • ۰ لایک
  • ۶۹ نظر

    اسم پسر با حرف غ

    اسم پسر حرف غ

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    غیاث‌الدین

    غیاث‌الدین :    (عربی) 1- پناه دین و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) لقب دو تن از امیران آل کرت. غیاث‌الدین اول: [707-729 قمری] امیر چوپان را که به وی پناهنده شده بود، کشت. غیاث‌الدین دوم: آخرین امیر [771-783 قمری] آل کرت، که به دست امیر ...

    غیاث

    غیاث :    (عربی) 1- (در قدیم) فریادرس؛ 2- فریادخواهی؛ 3- از صفات و نام‌های خداوند.

    غَنی

    غَنی :    (عربی) 1- ثروتمند؛ 2- آن که از کمک و هم کاری دیگران بینیاز است، بینیاز؛ 3- از صفات و نامهای خداوند؛ 4- (در فلسفهی قدیم) ویژگی آن که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد؛ 5- (اعلام) 1) غنی نام خانوادگی قاسم ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    غلام‌محمّد

    غلام‌محمّد :    (عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + محمّد]، ارادتمند و فرمان بردار محمّد [منظور حضرت محمّد(ص)].

    غلام‌علی (غلامعلی)

    غلام‌علی :    (عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + علی]، ارادتمند و فرمان بردار علی [منظور امام علی(ع)].

    غلام‌عباس (غلامعباس)

    غلام‌عباس :    (عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + عباس]، ارادتمند و فرمان بردار عباس [منظور حضرت عباس(ع)].

    غلام‌رضا (غلامرضا)

    غلام‌رضا :    (عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + رضا]، ارادتمند و فرمان بردار رضا [منظور امام رضا(ع)].

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    غلام‌حسین (غلامحسین)

    غلام‌حسین :    (عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسین]، ارادتمند و فرمان بردار حسین [منظور امام حسین(ع)].

    غلام‌حسن (غلامحسن)

    غلام‌حسن :   (عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسن]، ارادتمند و فرمان بردار حسن [منظور امام حسن(ع)].

    غَفور

    غَفور :   (عربی) 1- بخشاینده و آمرزنده‌ی گناهان(خداوند)؛ 2- از صفات و نام‌های خداوند که قریب نود بار در قرآن کریم آن را یادآور شده است.

    غَفّار

    غَفّار :   (عربی) 1- آمرزنده و بخشاینده‌ی گناهان(خداوند)؛ 2- از صفات و نام‌های خداوند.

    غَدیر

    غَدیر :    (عربی) 1- آبگیری است بین مکه و مدینه در ناحیه‌ی جحفه؛ 2- روز یا واقعه غدیر که در میان مسلمانان حائز اهمیت است.

    غانِم

    غانِم :    (عربی) (در قدیم) غنیمت گرفته و بهره‌مند.

    غالب

    غالب :    (عربی) 1- غلبه کننده بر دیگری در جنگ، فاتح، پیروز؛ مسلط، چیره؛ 2- (اَعلام) 1) نام هشتمین جدّ پیامبر اسلام(ص)؛ 2)  نام یکی از صحابه؛ 3) غالب دهلوی: [1212-1285 قمری] شاعر فارسی زبان و اردو زبان هندی و از پیشگامان تحول در ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک

    اسم پسر با حرف ع

    نام پسر حرف ع

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عُمر

    عُمر :  (عربی) (اَعلام) 1) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجری] دومین خلیفه‌ی مسلمانان [13-23 قمری] و صحابی پیامبر اسلام(ص)، که در زمان او ایران، شام، فلسطین و مصر به تصرف مسلمانان درآمد؛ 2) عمر ابن سهلان: [قرن 6 هجری] دانشمند و فیلسوف ایرانی، مؤلف ...

    عَمار

    عَمار :  (عربی) 1- مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار؛ 2- (اَعلام) 1) عمار یاسر: یکی از یاران پیامبر اسلام(ص)؛ 2) عمار موصلی: [قرن 5 هجری] چشم پزشک عراقی، مؤلف کتابی در عربی به نام المنتخب، در بیماریها، درمان و جراحی ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    محبوب ترین نام های پسر و دختر

    اسم انگلیسی پسرانه

    نظرسنجی زیباترین نام های پسرانه

    اسم گیلانی و مازندرانی پسرانه

    اسم های پسرانه با ریشه سریانی

    نام پسر با ریشه فرانسه

    نام با ریشه آشوری پسر

    اسم با ریشه یونانی پسرانه

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عِمادرضا

    عِمادرضا :    (عربی) از نام‌های مرکب، ( عماد و رضا.

    عِمادالدین

    عِمادالدین :  (عربی) 1- تکیه گاه کیش و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) عمادالدین باکالیجار: شاه [415-440 قمری] دیلمی فارس، که کرمان و بغداد را هم تصرف کرد. با طغرل صلح کرد و دختر خود را به او داد؛ 2) عمادالدین پهلوان: اتابک لر بزرگ [626-646 ...

    عِماد

    عِماد : (عربی) 1- ستون؛ 2- (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه؛ 3- (اَعلام) عماد خراسانی: [عمادالدین حسن برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر.

    علی‌نقی

    علی‌نقی :    (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و نقی.

    علی‌مهدی

    علی‌مهدی : (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و مهدی.

    علی‌مرتضی

    علی‌مرتضی :   (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و مرتضی.

    علی‌محمّد

    علی‌محمّد :   (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و محمّد.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    نام های عبری پسرانه

    اسم لاتین پسرانه

    اسم با ریشه ارمنی پسر

    اسم با ریشه سانسکریت پسرانه

    اسم بلوچی پسر

    اسم لری پسرانه

    اسم های پسرانه خارجی

    اسم کردی پسر

    اسم های ترکی پسرانه

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عَلیم

    عَلیم :    (عربی) 1- دانا، آگاه، آن‌ که عملش محیط بر جمیع اشیاء باشد؛ 2- یکی از نام‌های باری تعالی.

    علی‌صالح

    علی‌صالح : (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و صالح.

    علی‌سینا

    علی‌سینا :   (عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ی علی و سینا.

    علیسا

    علیسا : (عربی ـ فارسی)  (علی + سا (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.

    علی‌حسن

    علی‌حسن :    (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و حسن.

    علی‌رضا (علیرضا)

    علی‌رضا(علیرضا) :    (عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و رضا.

    علی‌پاشا

    علی‌پاشا :    (عربی ـ ترکی) از نام‌های مرکب،   علی و پاشا.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    علی‌اصغر

    علی‌اصغر : (عربی) 1- (علیِ اصغر به اضافه کسره) علیِ کوچک؛ 2- (اَعلام) فرزند حسین ابن علی ابن ابی‌طالب، فرزند شیرخواره‌ی امام حسین(ع) که در واقعه‌ی کربلا شهید شد. [61 هجری].

    علی عطا

    علی عطا :    (عربی) از نام‌های مرکب، ، علی و عطا.

    علی سان(علیسان)

    علی سان(علیسان) :  (عربی ـ فارسی) (علی + سان (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.

    علی حسین

    علی حسین :  (عربی) از نام‌های مرکب، ، علی و حسین.

    علی جواد

    علی جواد :    (عربی) از نام‌های مرکب، ، علی و جواد.

    علی احسان

    علی احسان :    (عربی) از نام‌های مرکب،   علی و احسان.

    علی ابراهیم

    علی ابراهیم :    (عربی ـ عبری) 1- از نام‌های مرکب،   علی و ابراهیم؛ 2- (اعلام) علی ابراهیم [1126-1208 قمری] امین  الدوله عزیزالملک خان بهادر نصیر جنگ علی ابراهیم خان، محقق هندی، نخست در شیخ پوره، سپس بعد از سفری به ایران در عظیم آباد ...

    علی

    علی :   (عربی) 1- بلند، بلند بر آمده، بلند قدر؛ 2- بزرگ، شریف؛ 3- توانا؛ 4- کلان؛ 5- نامی از نام‌های خدای تعالی؛ 6- (اَعلام) 1) حضرت علی(ع): (= حضرت امیر)، ابوالحسن علی ابن ابی طالب، [حدود 23 پیش از هجرت - 40 قمری] ...

    علوان

    علوان :   (عربی) 1- بزرگان؛ 2- (اعلام) 1) نام پدر ضحاک که عجم  ها به آن مرداس می  گفتند. وی از پادشاهان عرب و برادر شداد ابن عماد بود؛ 2) علوان ابن حسین، دارای کنیه  ی ابوالیسیر از محدثین؛ 3) علوان قیصر ابن یوسف ...

    علاءالدین

    علاءالدین :  (عربی) 1- موجب بلندی آیین و کیش؛ 2- (اَعلام) 1) قهرمان یکی از افسانه‌های هزار و یک شب، پسر فقیری که به چراغ جادو دست می‌یابد و به کمک غول چراغ به آرزوهایش می‌رسد؛ 2) علاءالدین بهمن شاه: لقب حسن گانگو، شاه هند ...

    عَلا

    عَلا:    (عربی) (در قدیم) بلندی مقام و مرتبه، بزرگی، رفعت.

    عقیل

    عقیل:    (عربی) 1- خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] فرزند ابوطالب و فاطمه‌ی بنت اسد و برادر امیرالمؤمنین علی(ع).

    عظیم

    عظیم:    (عربی) 1- بزرگ، کلان؛ 2- بسیار، فراوان؛ 3- با اهمیت، مهم؛ 4- از صفات و نام‌های خداوند.

    عطامحمّد

    عطامحمّد:    (عربی) از نام‌های مرکب، ( عطا و محمّد.

    عطاءالله

    عطاءالله:    (عربی) 1- بخشش و هدیه‌ی خدا؛ 2- در اصطلاح عبارت است از چیزی است که از ناحیه حق بر بندگان فائض شود.

    عطا

    عطا:    (عربی) 1- بخشیدن چیزی به کسی، بخشش، دهش، انعام؛ هدیه یا هر چیزی که به کسی بخشیده می‌شود؛ 2- (اَعلام) عطا ابن یعقوب: (= عطایی رازی) [قرن 5 هجری] شاعر ایرانی دربار غزنوی، سراینده‌ی دو منظومه‌ی حماسی برزونامه و بیژن نامه.

    عِصام

    عِصام:    (عربی) (در قدیم) 1- بند، ریسمان، طناب؛ 2- (به مجاز) حفظ، نگه داری؛ 3- (به مجاز) شرافت و شخصیت اکتسابی.

    عسکر

    عسکر :    (معرب از فارسیِ لشکر)، لشکر، سپاه.

    عزیزالله

    عزیزالله:    (عربی) گرامی و محبوب در نزد خدا.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عزیز

    عزیز  :    (عربی) 1- آن که او را بسیار دوست بدارند یا برای او ارزش و احترام زیادی قائل باشند، گرامی، محبوب، دارای رفاه، عزت و احترام در مقابلِ ذلیل؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (در قدیم) دارای عظمت و احترام؛ 4- ...

    عزت‌الله

    عزت‌الله :    (عربی) عزت خدا، ارجمندی خداوندی.

    عِزالدین

    عِزالدین : (عربی) 1- موجب کرامندی کیش و آیین، سبب عزت و ارجمندی دین؛ (اَعلام) 1) دومین سلطان مصر [648-655 قمری] از سلسله‌ی ممالیک بحری، همسر شجرةالدّر، که توسط غلامان همسرش کشته شد؛ 2) عزالدین حسین لر: نام دو تن از اتابکان لر کوچک. عزالدین ...

    عرفان

    عرفان :    (عربی) 1- (در تصوف) مکتبی که وصول به حقیقت معرفت خداوند را از طریق ریاضت و تهذیب نفس و تأمل جستجو می‌کند؛ یکی از مراحل سلوک، معرفت؛ شناخت بر مبنای اصول مکتب تصوف؛ 2- (در قدیم) شناخت، آشنایی.

    عَرفات

    عَرفات:   (عربی) (اَعلام) (= عرفه) دشتی در حدود 21 کیلومتری شرق مکه، در جنوب کوهی به همین نام، که حاجیان از ظهر تا غروب روز 9 ذیحجه را در آن می‌گرانند.

    عرشیا

    عرشیا :   (عربی ـ فارسی) [عرش + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)]، منسوب به عرش، ، عرش.

    عُدَی

    عُدَی :    (عربی) جاهای بلند، جاهای مرتفع.

    عَدنان

    عَدنان :    (عربی) (اَعلام) نام یکی از اجداد پیامبر اسلام(ص) است که به فصاحت شهرت داشته.

    عثمان

    عثمان :  (عربی) 1- جوجه هوبره؛ 2- (اَعلام) 1) عثمان ابن عفان [قرن اول هجری] سومین خلیفه‌ی مسلمانان [23-35 قمری]، صحابی و داماد پیامبر اسلام(ص). در زمان او قرآن گردآوری شد. سرانجام در جریان یک شورش کشته شد. 2) عثمان نام سه تن از شاهان ...

    عُبیدالله

    عُبیدالله:    (عربی) 1- بنده‌ی کوچک خدا، بنده‌ی خدا؛ (اَعلام) 1) عبیدالله ابن فاطمی: ملقب به مهدی، نخستین خلیفه [297-322 قمری] و بنیانگذار دولت فاطمی در مغرب آفریقا؛ 2) عبیدالله ازبک: فرمانروای ازبک [930-944 قمری]، که در زمان شاه تهماسب شش بار به خراسان تاخت ...

    عَبید

    عَبید :    (عربی) بنده‌، فرمانبردار، مطیع.

    عبدالهادی

    عبدالهادی :   (عربی) 1- بنده‌ی خدای هدایت کننده، بنده  ی خدای راهنما؛ 2- (اَعلام) 1) حاج ملاهادی بن مهدی، حکیم سبزواری [1212-1289 قمری] از مشاهیر فلاسفه و حکما و متألهین اسلامی اواخر قرن سیزدهم، اهل سبزوار، دانش آموخته  ی مشهد و اصفهان معروف به ...

    عبدالوهاب

    عبدالوهاب : (عربی) 1- بنده‌ی خدای بسیار بخشنده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالوهاب البیاتی [1926-1999 میلادی] شاعر، ادیب و نویسنده  ی عراقی و مشهورترین شاعر معاصر عرب، از پیشگامان شعر امروز به شمار می  رود. در رشته  ی زبان و ادبیات عرب تحصیل کرد سپس به ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عبدالواحد

    عبدالواحد:    (عربی) 1- بنده‌ی خدای یکتا و یگانه؛ 2- (اَعلام) نام بسیاری از اشخاص (سیاسی، علمی، ادبی و دینی) در تاریخ.

    عبدالمهدی

    عبدالمهدی  :    (عربی) 1- بنده‌ی هدایت شده؛ 2- بنده  ی مهدی؛ 3-(به مجاز) دوستدار و ارادتمند امام زمان(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام مهدی (ع) انتخاب می  شود].

    عبدالمنان

    عبدالمنان :    (عربی) بنده‌ی خدای نیکی کننده و نعمت دهنده.

    عبدالمَلِک

    عبدالمَلِک :  (عربی) 1- بنده‌ی مَلِک (پادشاه). [مَلِک از نام‌های خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از امیران سامانی. عبدالملک اول: ششمین امیر سامانی [343-350 قمری]، پسر نوح اول؛ عبدالملک دوم: آخرین امیر سامانی [399 هجری]، پسر نوح دوم، که سلطان محمود خراسان را ...

    عبدالمُعید

    عبدالمُعید:    (عربی) بنده‌ی خدای بازگشت دهنده، بنده  ی خدای بازگرداننده.

    عبدالمُطلِّب

    عبدالمُطلِّب :    (عربی) 1- بنده‌ی مُطَلِب؛ 2- (اعلام) عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود 127-45 قبل از هجرت] نیای پیامبر اسلام(ص) و رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه. صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه. وی نزدیک به 60 سال رئیس و فرمانروای مکّه ...

    عبدالمحمّد

    عبدالمحمّد :    (عربی) 1- بنده‌ی محمّد؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ حضرت محمّد(ص). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با پیامبر اسلام(ص) انتخاب می‌شود].

    عبدالمَجید

    عبدالمَجید:    (عربی) 1- بنده‌ی خدای دارای قدر و مرتبه‌ی عالی و گرامی. [مجید از نام‌ها و صفات خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از شاهان عثمانی. عبدالمجید اول: شاه [1255-1277 قمری] که در زمان او فرمان خط شریف گلخانه برای تأمین آزادیهای مدنی ...

    عبدالمتین

    عبدالمتین:    (عربی) بنده‌ی خدای خردمند و با وقار، بنده  ی خدای دارای متانت. (متین از نام  های خداوند).

    عبدالماجد

    عبدالماجد :    (عربی) بنده‌ی خدای بزرگوار، بنده  ی خدای دارای مجد و بزرگی.

    عبدالله

    عبدالله :    (عربی) 1- بنده‌ی خدا؛ 2- (در تصوف) به معنی انسان کامل است؛ 3- (اَعلام) 1) عبدالله ابن عبدالمطلب: [حدود 554-579 میلادی] پدر حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام، که اندکی پیش از تولد وی بر اثر بیماری در مدینه وفات یافت؛ 2) عبدالله ابن ...

    عبداللطیف

    عبداللطیف :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای نیکویی کننده؛ 2- (اَعلام) عبداللطیف: شاه [853-854 قمری] سلسله‌ی تیموریان، که پدرش الغ بیگ را کشت و جانشین او شد، ولی به زودی خود کشته شد.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عبدالکریم

    عبدالکریم :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالکریم ریفی: [1882-1962 میلادی] میهن پرست و رهبر مراکشی، که با سلطه‌ی خارجیان بر مراکش مبارزه کرد [1914-1926 میلادی]. سرانجام بوسیله نیروهای متحد فرانسه و اسپانیا شکست خورد و تبعید شد.

    عبدالقادر

    عبدالقادر :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای توانا؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالقادر جزایری: [1223-1305 قمری] میهن پرست و رهبر الجزایری، که از سال 1248 تا 1264 با اشغالگران فرانسوی جنگید ولی سرانجام شکست خورد و تسلیم شد. او را به فرانسه بردند؛ 2) عبدالقادر گیلانی: ...

    عبدالفتاح

    عبدالفتاح:    (عربی) بنده‌ی خدای گشاینده.

    عبدالغفور

    عبدالغفور:    (عربی) بنده‌ی خدای آمرزنده.

    عبدالغفار

    عبدالغفار:    (عربی) بنده‌ی خدای بسیار آمرزنده.

    عبدالعلیم

    عبدالعلیم :   (عربی) بنده‌ی خدای دانا و آگاه.

    عبدالعلی

    عبدالعلی  :  (عربی) 1- بنده‌ی علی؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام علی(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام علی(ع) انتخاب می‌شود].

    عبدالعظیم

    عبدالعظیم :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای بزرگ؛ 2- (اَعلام) عبدالله ابن علی ابن حسین ابن زید ابن حسن ابن علی ابن ابی‌طالب از بزرگان آل علی معاصر امام محمّد تقی(ع) [قرن 2 هجری] معروف به حضرت عبدالعظیم یا شاه عبدالعظیم.

    عبدالعزیز

    عبدالعزیز :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای گرامی؛ [عزیز از صفات و نام‌های خداوند تعالی؛ 2- (اَعلام) 1) سلطان عثمانی: [1277-1282 قمری]، که در زمان او شورش و استقلال خواهی در بسیاری از سرزمینهای تابع گسترش یافت. سرانجام صدر اعظم مدحت پاشا، او را وادار ...

    عبدالصمد

    عبدالصمد :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای بی  نیاز؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصمد بن ابراهیم، ابواحمد فارسی حُصری [762-765 میلادی] محدث . مُقری، معروف به قاریُ الحدیث اهل تبریز. وی در مکه دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و در همین شهر درگذشت. آثار ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عبدالصاحب

    عبدالصاحب :  (عربی) 1- بنده‌ی صاحب، بنده  ی دارنده و مالک؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصاحب دُجیلی (= ابن عمران) [1331-1362 قمری] ادیب و مورخ عراقی، اهل نجف. از آثار او: اَعلام العرب فی العلوم والفنون، شُعراء العُصُور، شُعراالعراق، الشُّعُربیَّة و شُعرائها، که همه چاپ شده ...

    عبدالسمیع

    عبدالسمیع :    (عربی) بنده‌ی خدای شنوا. (سمیع از نام  های خداوند).

    عبدالسلام

    عبدالسلام :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای مبرا از نقص و فنا. [سلام از نام‌های خداوند]؛ 2- (اَعلام) [1926-1996 میلادی] فیزیکدان پاکستانی، بنیانگذار و رئیس مرکز بین المللی فیزیک نظری در تریست [1964 میلادی]. برنده‌ی بخشی از جایزه نوبل فیزیک سال 1979 ، به خاطر ...

    عبدالرضا

    عبدالرضا :    (عربی) 1- بنده‌ی رضا؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام رضا(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام رضا(ع) انتخاب می‌شود].

    عبدالرشید

    عبدالرشید:    (عربی) 1- بنده‌ی خدای هادی؛ 2- (اَعلام) عبدالرشید غزنوی: شاه سلسله‌ی غزنوی [441-444 قمری] پسر سلطان محمود. او پس از وفات برادر زاده اش مودود (پسر مسعود غزنوی) از زندان نجات یافت و به سلطنت نشست. پس از دو سال و نیم به ...

    عبدالرزاق

    عبدالرزاق:    (عربی) 1- بنده‌ی خدای روزی دهنده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالرزاق باشتینی: نخستین امیر سربداران [737-738 قمری] از مردم باشتین، که به دست برادرش مسعود سربداری کشته شد؛ 2) عبدالرزاق دنبلی: متخلّص به مفتون [1176-1242 قمری] شاعر، ادیب و مورخ ایرانی از مردم خوی، ...

    عبدالرحیم

    عبدالرحیم :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای مهربان؛ 2- (اَعلام) نام چند تن از شخصیت های ادبی و سیاسی در تاریخ.

    عبدالرحمان

    عبدالرحمان:   (عربی) 1- بنده‌ی خدای بخشاینده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالرحمان ابن عوف: [سال 44 پیش از هجرت -31 هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و از نخستین مسلمانان؛ 2) عبدالرحمان شیرازی: [زنده در 566 هجری] پزشک مقیم حلب، مؤلف کتابهایی به عربی در باب تعبیر خواب ...

    عبدالحی

    عبدالحی :    (عربی) 1- بنده‌ی حی، که [حی] نامی است از نام‌های خدای تعالی(هوالحی الذی لایموت)، بنده‌ی خدای زنده؛ 2- (در عرفان) آن که مظهر و مجلای حیات سرمدیه حق و زنده به حیات ابدی حق باشد، که در حقیقت باقی به بقاءالله است ...

    عبدالحمید

    عبدالحمید :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای ستوده؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از شاهان عثمانی. 1) عبدالحمید اول: سلطان عثمانی [1187-1203 قمری] که علیرغم انعقاد پیمان صلح با روسیه ، نتوانست مانع زیاده طلبی آن شود و بار دگر جنگ آغاز شد؛ 2) عبدالحمید ...

    عبدالحلیم

    عبدالحلیم :  (عربی) بنده‌ی خدای بردبار.

    عبدالحسین

    عبدالحسین :    (عربی) 1- بنده‌ی حسین؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام حسین(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام حسین(ع) انتخاب می‌شود]؛ 3- (اَعلام) عبدالحسین شرف الدین ابن یوسف عاملی موسوی دانشمند و متکلم شیعه در قرن 13و 14 هجری.

    عبدالجلیل

    عبدالجلیل :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالجلیل نصیرالدین ابوالرشید رازی دانشمند شیعه در قرن 6 هجری.

    عبدالجبار

    عبدالجبار:    (عربی) 1- بنده‌ی خدای قاهر؛ 2- (دراعلام) عبدالجبار علوی محمودی (زینبی علوی) از شاعران عهد محمود و مسعود غزنوی.

    عبدالباقی

    عبدالباقی :    (عربی) 1- بنده‌ی خدای جاوید؛ 2- (اَعلام) عبدالباقی تبریزی خوشنویس معروف قرن 11 هجری.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عبدالباسط

    عبدالباسط:    (عربی) بنده‌ی خدای بسط دهنده و گسترش دهنده. (باسط از نام  های خداوند).

    عبدالاحد

    عبدالاحد:  (عربی) بنده‌ی خدای یکتا و یگانه.

    عباسعلی

    عباسعلی:    (عربی) از نام‌های مرکب. ( عباس و علی.

    عباس

    عباس :    (عربی) 1- (در قدیم) (صیغه‌ی مبالغه)، اخمو، عبوس؛ 2- شیری که شیران از او بگریزند؛ 3- (به مجاز) بسیار شجاع و دلیر؛ 4- (اَعلام) 1) عباسِ بن علی، ابوالفضل:  [قرن اول هجری] برادر ناتنی امام حسین(ع)، معروف به علمدار کربلا، قمر بنی ...

    عِبادالله

    عِبادالله:    (عربی) بندگان خداوند.

    عِباد

    عِباد :  (عربی) (جمع عَبد)، بندگان. [اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده می‌باشد].

    عامِر

    عامِر :    (عربی)1- (در قدیم) آباد کننده، معمور، آبادان؛ 2- بسیار عمر کننده [تفألاً فرزندان خود را به این نام موسوم می‌نمودند].

    عبدالحق

    عبدالحق :   (عربی) بنده‌ی خدای راست.

    عالی

    عالی :    (عربی) 1- بسیار خوب، دارای ارزش و اهمیت بسیار، مهم، والا، بزرگ؛ 2- (در قدیم) بلند، رفیع، مرتفع؛ 3-شاهانه، بزرگوارانه.

    عاکِف

    عاکِف :   (عربی) 1- (در قدیم) آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف؛ 2- (به گونه‌ای احترام آمیز) حاضر و مقیم.

    عاقِل

    عاقِل :   (عربی) 1- آن که از سلامت عقل برخوردار است؛ 2- آن که عقلش خوب کار می‌کند؛ 3- دارای بهره‌ی هوشی بالا؛ 4- خردمند.

    عاطِف

    عاطِف :   (عربی) 1- مهربان؛ 2- برگرداننده.

    عاصِم

    عاصِم :    (عربی) 1- (در قدیم) نگه‌دارنده، محافظ؛ بازدارنده (از خطا)، منع کننده؛ 2- (اَعلام) 1) یکی از قُراء سبعه‌ی [قاریان هفت گانه] قرآن؛ 2) نام یکی از یاران امام کاظم(ع).

    عاصِف

    عاصِف :    (عربی) 1- (در قدیم) تند، سخت، شدید؛ 2- باد تند و شدید، تندباد.

    عاشور

    عاشور :    (عربی) 1- عاشورا؛ 2- روز دهم ماه محرم که روز شهادت امام حسین(ع) است.

    عارف

    عارف :     (عربی) 1- (در تصوف) آن که از راه ریاضت و تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد؛ 2- آن که نسبت به چیزی آگاهی دارد، شناسنده؛ 3- دانا، آگاه، دانشمند؛ 4- (اَعلام) [1261-1312 قمری] تخلّص ابوالقاسم قزوینی، شاعر و موسیقیدان ...

    عادل

    عادل :    (عربی) آن که اعمال و رفتارش مطابق با عدالت، انصاف و قانون است؛ دادگر.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    عابِس

     عابِس :  (عربی) 1- عبوس، اخمو، ترشروی؛ 2- (به مجاز) شجاع و بی  باک؛ 3- (اعلام) 1) عابس مرادی [68 میلادی] از سرداران عصر اموی. در سال 49 به ریاست شرطة بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و باز در سال 57 به ...

    عابدین

    عابدین :    (عربی) (جمع عابد)،    عابد.

    عابد

    عابد :    (عربی) آن که بیشترین اوقات زندگی‌اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می‌گذرانَد، عبادت کننده.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۶۴ نظر

    اسم پسر با حرف ظ

    د

    خ

    ح

    چ

    ج

    ث

    ت

    پ

    ب

    ا

    آ

    ع

    ظ

    ط

    ض

    ص

    ش

    س

    ژ

    ز

    ر

    ذ

    ی

    هـ

    و

    ن

    م

    ل

    گ

    ک

    ق

    ف

    غ

    برای مشاهده ی اسم های پسرانه روی حروف شروع شونده شان در جدول کلیک نمایید.

    ---------------------------------------------------

    اسم پسر با حرف ظ

    ظهیر

    ظهیر :   (عربی) 1- (در قدیم) پشتیبان، یاور؛ 2- (اَعلام) ظهیر فاریابی: [قرنِ 6 هجری] مشهور به ظهیرالدین طاهر ابن محمّد شاعر معروفِ ایرانی، که پس از سفر به خراسان، تبرستان و اصفهان، در تبریز اقامت گزید و در همانجا درگذشت.

    ظفر

    ظفر :    (عربی) پیروزی، نصرت.

    ظاهر

    ظاهر :    (عربی) 1- آشکار، نمایان؛ بخش آشکار، هویدا، یا بیرونی از هر چیز یا هر شخص در مقابلِ باطن؛ 2- (اَعلام) 1) ظاهر: ابونصر محمّد ابن ناصر خلیفه‌ی عباسی [622-623 قمری]؛ 2) ظاهر: علی ابن منصور خلیفه‌ی فاطمی مصر [411-427 قمری].

  • ۰ لایک