پَشوتن : 1- فداکار؛ 2- (در اوستایی، pesho tanu) به معنی محکوم تن؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) نام پسر گشتاسب و از یاران سوشیانت در روز رستاخیز، بر اساس روایت های زرتشتی. زرتشت از اهورامزدا برایش عمر جاودانی خواست.
پِژواک : 1- (در فیزیک) صدایی که حاصل تکرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است؛ 2- (اَعلام) شهرتِ عبدالرّحمان پژواک شاعر، نویسنده و سیاستمدار معاصر افغانی.
پِژمان : 1- (در قدیم) غمگین، دلتنگ، نا امید؛ 2- (اَعلام) پژمان [حسین پژمان بختیاری] ادیب و شاعر معاصر.
نظرسنجی زیباترین نام های پسرانه
پَرهام : (صورت فارسی برهام، ابراهیم)، ( ابراهیم. 1- و 2- 2)
پرویز : (پهلوی، apayvej) 1- پیروز، پیروزگر، فاتح؛ 2- (اَعلام) نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به «خسرو پرویز» پسر هرمزد چهارم و نواده ی انوشیروان [590-627 میلادی].
پَرشان : (از اوستایی، paršāna)، رزمجو .
پدرام : 1- آراسته؛ 2- نیکو؛ 3- خوشدل، شاد؛ 4- سرسبز وخرم؛ 5- مبارک، فرخ، خجسته؛ 6- شادی، خوشحالی.
پایدار : 1- دارای ثبات، ثابت، همیشگی؛ 2- (در قدیم) مقاوم، مقاومت کننده؛ 3- (در حالت قیدی) به حالت همیشگی، پا برجا.
پایا : 1- آنچه دیر میپاید، ماندگار، ثابت؛ 2- (در گیاهی) ویژگی گیاهی که بیش از دو سال عمر داشته باشد یا چند ساله باشد.
پاشا : 1- (مخففِ پادشاه)، بزرگ؛ 2- (اَعلام) (منسوخ) در امپراتوری عثمانی، لقب و عنوانی برای مقامات لشکری و کشوری و بعضاً فرمانروا و حاکم هر یک از سرزمینهای وابسته.
پارسیا : منسوب به پارسی، (منسوب به قوم پارس)؛ پارسی، اهل پارس، از مردم پارس.
پارسا : 1- آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس؛ 2- عارف، دانشمند.
آینور (آینور): (ترکی ـ عربی) 1- روشنایی و فروغ ماه، نور ماه، نورانی مثل ماه؛ 2- (به مجاز) مهتاب؛ زیبارو.
آیناز : (ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + ناز)، 1- ماه قشنگ و زیبا؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آینا: 1- (ترکمنی) به معنی آیینه؛ 2- (ترکی) آیینه، آبگینه، شیشه، شفاف، صورت سفید و زیبا؛ 3- (به مجاز) زیبارو.
آیلین : (ترکی) هاله، اطراف ماه، هالهی ماه.
آیلی : (ترکی) مهتاب.
آیلر: (ترکی) 1- جمع ماه، ماه ها؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آیلار : (ترکی) 1- زیبا و پاک، جمع ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
بقیه در ادامه مطلب
آیلا : (ترکی) هالهی ماه، هاله.
آیگین : (ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + گین = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکّب به معنی دارنده، همراه) 1- دارنده و همراه ماه؛ 2- (به مجاز) زیباروی.
آیگل (آیگل) : (ترکی ـ فارسی) 1- گل ماه، ماه گل، گل زیبا چون ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف.
آیشین(آیشین): (ترکی) 1- به معنی مثل و مانند ماه و ماهوار، شبیه ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا.
آیشِن (آیشن) : (ترکی) 1- شبیه ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا رو.
آیسونا: (ترکمنی) 1- مرغابی ماه گونه، اردک وحشی چون ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آیسودا (آیسودا): (ترکی) 1- ماه در آب؛ 2- (به مجاز) زیبا رو و با طراوت.
آیسو : (ترکی) (آی = ماه + سو = آب) 1- ماه و آب؛ 2- (به مجاز) زیبارو، با طراوت و درخشنده.
آیسن(آیسن): (ترکی) 1- به معنی مانند ماه هستی؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آیسل : (ترکی)1- به معنی ماه شفاف، 2- مترادف معنای ائلسئون به معنی وطن پرست؛ 3- (اَعلام) رود قابل کشتیرانی در هلند به طول 116 کیلومتر در دهانهی شمالی رود راین که به دریای آیسلمر میریزد.
آیسان: (ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + سان (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، همانند ماه، مهسا؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آیسا: (ترکی ـ فارسی) (آی= ماه + سا (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، شبیه به ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا رو.
آیرین : 1- (کردی) آگرین، آهرین؛ 2- (در فارسی) آتشین.
آیدا: (ترکی) گیاهی که کنار آب میروید.
آیتن: (ترکی ـ فارسی) 1- به معنی ماه بدن، ماه پیکر، برابر با ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آیتکین: (ترکی) مانند ماه.
آیتک: (ترکی ـ فارسی) 1- ماه تنها، ماه بی همتا؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
آنیل : (ترکی) 1- به خاطر آورده شدن؛ 2- مشهور، نامی.
آنالی: (ترکی) [از دو جزء آنا (مادر) + پسوند نسبت ساز (لی)] 1- دارندهی محبت؛ 2- برخوردار از محبت مادر؛ 3- مادر دار، دارای مادر.
آنا : (ترکی) 1- زن، مادر، والده، مام؛ 2- زن سالخورده؛ 3- اساسی، پایه؛ 4- (اَعلام) (در میتولوژی یونان) آناپرانا خواهر ملکه دیدون، Didon که افسانهی او به هنگام کوچ مردم تروا به سرزمین های لاتین رواج یافت.
آلما : 1- درخت سیب جنگلی؛ 2- (در ترکی) سیب؛ [درخت سیب جنگلی را در رودسر سیب، هسیب و هسی و در توالش سف و در ارسباران و آستارا «آلما» میخوانند].
ایلناز : (ترکی ـ فارسی) (ایل + ناز = افتخار، نوازش، زیبا)، 1- افتخار ایل؛ 2- مورد نوازش ایل؛ 3- نازنین ایل.
ایپک: (ترکی) ابریشم، حریر، ابریشمی.
اولدوز: (ترکی) ستاره، اختر، کوکب، نجم.
الین : (ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ ین (پسوند نسبت))، 1-منسوب به ایل؛ 2- (به مجاز) هم نژاد و هم خون (؟).
الیانا : (ترکی) 1- نیکی و هدیه؛ 2- (به مجاز) به معنی مأنوس؛ 3- دوست داشتن ایل، دوست مشوق ایل.
اِلناز : (ترکی ـ فارسی) 1- مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ 2- موجب نعمت و رفاه و آسایش.
المیرا : (ترکی ـ فارسی) (ال = ایل + میرا) (به مجاز) فدائی ایل.
اِلسانا : (ترکی ـ فارسی) [ال = آل، شهر و ولایت، خویشی + سان (پسوند شباهت) + ا (الف اسم ساز)]، مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان.
اِلسا : (ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل.
اُلدوز : (ترکی) (= اولدوز)، اولدوز.
اِلآی : (ترکی) 1- ماه ایل؛ 2- (به مجاز) زیباروی ایل.
ارمغان : (ترکی) تحفهای که از جایی دیگر برند، سوغات، ره آورد.
پینار : (ترکی) به معنی چشمه.
تِلّی : (ترکی) 1- موهای پر پشت و بلند، دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ 2- زباندار و سخنور.
جیران : (ترکی) 1- آهو؛ 2- (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) چشمِ زیبا.
دنیز : (ترکی) دریا، بحر.
سوینج : (ترکی) شادی.
سوین : (ترکی) شادباش.
سِویل : (ترکی) دوست داشته شده
سُونیا : (ترکی ـ فارسی) (سو = نور + نیا) 1- نورِ نیاکان(؟)؛ 2- (در یونانی) خرد و عقل.
سُونای : 1- (سونا = دعا کننده، ستاینده + ی)؛ 2- (در ترکی) آخرین ماه.
سُونا : 1- طلا؛ 2- (در ترکی) 1) مرغابی، 2) زیبا و قشنگ.
سولماز : (ترکی) 1- پژمرده نشدنی، 2- گلی که هرگز پژمرده نمی شود.
سوگل : (ترکی) (در گفتگو) مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب.
سَلینا : (ترکی ـ فارسی) (سَلین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَلین، ، سَلین.
سَلین : (ترکی) 1- سیل مانند؛ 2- (اَعلام) نام رودخانهای در آذربایجان که از منطقه قره داغ سرچشمه میگیرد.
سُلدا : (ترکی) حامی، یاور.
سایا : (ترکی) 1- یکرنگ، بیریا؛ 2- (در فارسی) ساینده.
سانای : (ترکی) مهنام، بیقرار.
گویچک : (ترکی) زیبا، رعنا، قشنگ، خوشگل، دلپسند.
گوزل : (ترکی) 1- زیبا، خوشگل، قشنگ؛ 2- ظریف، برازنده، خوب، نیکو، نازنین.
گُلین : 1- (در قدیم) به رنگ گل سرخ؛ 2- (به مجاز) زیبا و شاداب؛ 3- (در ترکی)/galin/ عروس.
مهرآنا : (فارسی ـ ترکی) (مهر = محبت و دوستی، مهربانی + آنا = مادر) 1- مهربانی و محبت و دوستی مادر؛ 2- (به مجاز) مهربان و با محبت.
مرال : (ترکی) (= مارال)، ( مارال.
نازیلا : (فارسی ـ ترکی) با ناز و کرشمه، با ناز.
نازیک : (در ترکی) نازک، باریک، ظریف، لطیف.
نازلی : (ترکی) نازنین، نازنده، دارای ناز، نازدار.
نازلار : (فارسی ـ ترکی) (ناز + لار = پسوند جمع در ترکی)، 1- نازها؛ 2- زیبایی ها و قشنگی ها؛ 3- (به مجاز) ویژگی دختری که ناز دارد و زیبا و قشنگ است.
مارال : 1- (ترکی) مرال، گوزن، آهو؛ 2- (به مجاز) زیبا و خوش اندام.
لاچین : (ترکی) شاهین شکاری، شاهین سفید، باز شکاری.
شانلی : ( ترکی) 1- افتخار آمیز؛ 2- مشهور.
ساحل : (ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.
ساچلی : (ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.
تَرلان : 1- (در ترکی) مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ 2- (در کردی) 1) به معنی زیبا؛ 2) نام نوعی اسب است.
پارلا : ( ترکی ) به معنی درخشنده و نورانی.
ایلیار : (ترکی ـ فارسی) دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، کسی که همدم و مونس ایل و طایفه است.
ایلیاد : (ترکی ـ فارسی) 1- یاد ایل، به یاد ایل؛ 2- (در یونانی) منظومهی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا، معروفترین حماسهی دنیای قدیم و از شاهکارهای ادبیات جهان [قریب به 9 قرن پیش از میلاد].
ایلمان : (ترکی) سمبل ایل.
ایلقار : (ترکی) عهد و پیمان.
ایلشَن : (ترکی) (= الشن)، ( اِلشن.
اسم های جدید ترکی استانبولی پسرانه همراه با معنی
امیرپاشا : (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، ( امیر و پاشا.
امیربهادر : (عربی ـ ترکی) 1- پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع؛ 2- (اعلام) لقب حسین پاشاخان قراباغی [1336 هجری] از دولتمردان دربار مظفرالدین شاه محمّدعلی شاه و از دشمنان سرسخت مشروطه.
امیراصلان : (عربی ـ ترکی) پادشاه چون شیر، حاکم دلاور، فرمانده و سردار چون شیر.
امیرارسلان : (عربی ـ ترکی) 1- (به مجاز) امیر و پادشاه شجاع و دلیر؛ 2- (اَعلام) امیر ارسلان رومی پسر پادشاه روم و قهرمان داستان مشهور فارسی از نقیب الممالک، داستان سرای دربار ناصرالدین شاه.
الیار : (ترکی ـ فارسی) یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.
اِلشن : (ترکی) شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.
اُکتای : (ترکی) 1- (اَعلام) نام پسر چنگیز؛ 2- (در ترکمنی) نامدار، مشهور، بزرگ زاده، بزرگ منش.
اَفشار : (ترکی) 1- معاون و شریک؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آوازِ افشاری)؛ 3- (اَعلام) 1) ایل بزرگی از غُزها، که همراه سلجوقیان به ایران آمدند و بعدها طایفههای مختلف آن در خراسان، آذربایجان (مراغه و ارومیه)، خمسه، خوزستان، فارس و ...
اَصلان : (ترکی) (= اسلان) شیر، شیر بیشه.
اَرسلان : (ترکی) 1- شیر، شیر درنده، اسد؛ 2- از نامهای خاص ترکی؛ 3- (به مجاز) مرد شجاع و دلیر.
اتابک : (ترکی) 1- پدربزرگ؛ 2- (در قدیم) در دورهی قاجار, لقبی که به وزیران داده میشد؛ 3- لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومتهای محلی داشتند؛ کسی که پرورش فرزندان پادشاه و بزرگان را بر عهده داشت؛ 4- (اَعلام) 1) میرزاعلی اصغرخان اتابک: ...
آیدین : (ترکی) 1- به معنی روشنایی، روشن، آشکار، شفاف، نورانی، صاف، معلوم، واضح؛ 2- روشنفکر؛ 3- (اَعلام) 1) نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه؛ 2) نام سلسلهای از امرای ولایت لیدیا.
آیدن : (ترکی) (= آیدین)، ( آیدین. 1- و 2-
آران : (اَعلام) 1) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان؛ 2) نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان)؛ 3) نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است؛ 4) نام شهری در کاشان.
آراس : 1- (در ترکی) آراز، به معنی رود ارس؛ 2- (اَعلام) مرکز استان پادوکاله، در شمال فرانسه.
آراز : (ترکی) 1- ارس؛ 2- (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس. + ن.ک. آراس، 1-
آتیلا : 1- (ترکی) (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی، نامدار(؟)؛ 2- (اَعلام) پادشاه هونها [434-453 میلادی] که به روم شرقی تاخت و کشتار و ویرانی بسیار کرد، در جنگ با روم غربی شکست خورد، کشیشان به او تازیانهی ...
آتا : (ترکی) 1- پدر، جد، سرپرست، ریش سفید؛ 2- (اَعلام) نام پادشاهی در دامنههای شمالی جبال «نیشپو» که در جنوب آن «داگارا» واقع بود. و محتملاً در نقطهای [در جغرافیای قدیم] از ناحیهی صحنه (سنندج) که توسط لشکر آشوریان تار و مار شد.
بِهتاش : (فارسی ـ ترکی) [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش(ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک.] 1- به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو؛ 2- ویژگی امیری ...
بَکتاش : (ترکی) (در قدیم) 1- فرماندهی یگ گروه، بزرگ ایل؛ 2- هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه.
تایماز : (ترکی) پابرجا، استوار.
سَنجر : (ترکی) 1- یعنی مرغ شکاری؛ 2- (اَعلام) [511-552 قمری] شاه سلسلهی سلجوقی، که پس از چند جنگ پیروزمند بر ضد شاه غزنوی و اَتسِز خوارزمشاهی به دست غُزان اسیر شد و مدتی را در اسارت گذراند [548-551 قمری] و اندکی پس از آزادی ...
شهریار : 1- پادشاه، شاه؛ 2- (در قدیم) حاکم، فرمانروا؛ 3- (اَعلام) 1) پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی؛ 2) (در شاهنامه) پسر برزو، نوادهی رستم؛ 3) محمّدحسین شهریار [1285-1367 شمسی] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، سرایندهی شعر به فارسی و ...
علیپاشا : (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، علی و پاشا.
محمّدپاشا: (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، محمّد و پاشا.
یاشار : (ترکی) به معنی زنده باد!، آفرین!.
صوفی : (عربی) 1- (در تصوف) پیرو یکی از فرقههای تصوف، درویش؛ 2- (اَعلام) عبدالرحمان صوفی: [291-376 قمری] اخترشناس ایرانی از مردم ری، مؤلف کتاب صُورالکواکب و رسالهی اسطرلاب (هر دو ترجمه)، به عربی.
صَنعان: (عربی) 1- صَنعان به تخفیف یاء (ی) منسوب به صنعا (نام شهری در یمن) است، صنعانی، از مردم صنیعا؛ 2- (اَعلام) نام شیخی عارف در ادبیات ایران معروف به شیخ صنعان. [قرن 6 هجری].
صَمیم : (عربی) 1- (در قدیم) صمیمی؛ 2- اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی؛ 3- (در نجوم) ویژگی ستارهای که فاصلهاش تا خورشید شانزده دقیقه یا کمتر باشد.
صَمصام : (عربی) (در قدیم) شمشیر تیز و محکم.
صلاحالدین : (عربی)1- موجب نیکی دین و آیین؛ 2- (اَعلام) صلاحالدین ایوبی: (= یوسف ابن ایوب) [532-589 قمری] سلطان مصر و شام [566-589 قمری]، بنیانگذار سلسلهی ایوبیان. او پس از عمویش شیرکوه، وزیر آخرین خلیفهی فاطمی مصر شد. سپس او را برکنار کرد و ...
صلاح : (عربی) 1- شایسته و مناسب بودن امری با در نظر گرفتن پیامدهای آن، مصلحت؛ درست کاری، نیکوکاری؛ 2- (در قدیم) سودمند بودن، فایده داشتن.
صَفیالله: (عربی) 1- (در قدیم) برگزیدهی خداوند؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت آدم(ع).
صَفیالدین: (عربی) 1- خالص و پاک در دین، برگزیدهی دین؛ 2- (اَعلام) 1) صفیالدین اردبیلی: (= شیخ صفی)، شیخ اسحاق [650-735 قمری] صوفی و عارف ایرانی، که نفوذ و احترام زیادی کسب کرد و فرزندانش به تدریج قدرت سیاسی به دست آوردند و سلسلهی شاهان ...
صَفی : (عربی) 1- (در قدیم) خالص و یگانه (دوست)؛ 2- برگزیده؛ صاف، پاک، روشن؛ 3- (به مجاز) صفیالله؛ 4- (اَعلام) صَفی، فخرالدین علی: [قرن 8 و9 هجری] شاعر، نویسنده و واعظ ایرانی، پسر ملاحسین کاشفی سبزواری، مؤلف لَطایفُ الطّوایف، رَشَحات عین اَلحَیات، در شرح ...
صفدر: (عربی ـ فارسی)1- صفشکن؛ 2- (به مجاز) شجاع و دلیر؛ 3- (اَعلام) از القاب حضرت علی(ع).
صِدیق : (عربی) 1- (در تصوف) بندهی خاص خداوند؛ 2- (در قدیم) بسیار راستگو و درستکار؛ 3- (در عرفان) صدیق کسی را میگویند که در گفتار و کردار و دانشها و احوال و روش و نیات و خوی و اخلاق خود راست باشد و ...
صدرالله : (عربی) 1- (به مجاز) کسی که برتری و مهتری او از سوی خداست؛ 2- (به تعبیر عرفانی) دارای باطن و روح خدایی.
صدرالدین : (عربی) 1- پیشوای دین (اسلام)؛ 2- لقبی است که به بعضی از علمای اسلام دادهاند؛ 3- (اَعلام) 1) صدرالدین محمّد شیرازی: (ملاصدرا)، صَدرا. 2- ؛ 2) صدرالدین قونیوی: [قرن 7 هجری] صوفی مسلمان، ناپسری و شاگرد ابن عربی، معلم مولوی که در ...
صدرا : (عربی ـ فارسی) (صدر + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صدر، ( صدر؛ 2- (اَعلام) فیلسوف و متکلم ایرانی [حدود 979- 1050 قمری] معروف به صدرا، ملاصدرا و ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین. مؤلف اسفار در فلسفه و شرح چندین اثر ...
صَبیح : (عربی) 1- (در قدیم) (به مجاز) زیبا و شاد؛ 2- خندان و خوشحال.
صائب : 1- (در قدیم) راست و درست؛ 2- (اَعلام) صائب تبریزی: [قرن 11هجری] شاعر ایرانی که مدتی را در کابل و هند گذراند. او از بنیانگذاران سبک تازه ای در شعر فارسی، معرف به سبک هندی است. به هر دو زبان فارسی و ...
صانع : (عربی) 1- سازنده، آفریننده؛ 2- (در قدیم) صنعتگر؛ 3- آفریدگار، خداوند.
صامت : (عربی) 1- خاموش، بی صدا، ساکت؛ 2- (در حالت قیدی) در حال سکوت؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) طلا و نقره.
صالح : (عربی) 1- شایسته و درستکار، نیک، خوب، درست؛ 2-(در قدیم) دارای اعتقاد و عمل درست دینی؛ 3- (اَعلام) 1) پیامبر قوم ثمود به روایت قرآن، که چون آن قوم دعوت او را نپذیرفتند و شترش را کشتند، صاعقه ای آنان را نابود ...
صارم : (عربی) (در قدیم) 1- شمشیر تیز؛ 2- قطع کننده، بُرنده.
صادق : (عربی) 1- آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راستگو، راست و درست و راستین؛ 2- (اَعلام) 1) لقب امام جعفر صادق(ع): [80-148 قمری] ششمین امام شیعیان، که اساس فقه شیعه به او منسوب است. 2) صادق خان زند: شاه [1194-1196 قمری] ...
صاحب : (عربی) 1- دارنده، مالک، دارا؛ 2- (منسوخ) سرور، آقا؛ 3- (در قدیم) همنشین و همصحبت، یار؛ 4- (در قدیم) فرمانروا و حاکم؛ 5- (در عرفان) یار و همصحبت و خداوندگار و دارندهی چیزی؛ 6- (اَعلام) 1) نام شهری در شهرستان سقز، در ...
صابر : (عربی) 1- صبور، صبر کننده، شکیبا؛ 2- از نامهای خداوند؛ 3- (در تصوف) ویژگی آن که برای خدا صبر کند و از سختیها شکایت نکند؛ 4- (اَعلام) 1) ادیب صابر: (= شهابالدین صابر ابن اسماعیل تِرمِذی) [قرن 6 هجری] از شاعران غزلسرای ...