ذوالفقار : (عربی) 1- در لغت به معنی صاحب فقرات، و فقره هر یک از مهرههای پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است؛ 2- (به مجاز) شمشیر؛ 3- در اصل نام شمشیر حضرت علی(ع) که پیامبر اسلام(ص) آن را در جنگ بدر به ...
ذِکری : (عربی) (جمع ذِکرَیات) یاد، یادگار، یادبود، خاطره.
ذِکرالله : (عربی) یاد خدا، ذکر خدا، یاد کردن از خدا.
ذبیح الله : (عربی) 1- قربانی شده برای خدا، سر بریده برای خدا؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت اسماعیل(ع) و به قولی لقب اسحاق نبی که هر دو فرزند ابراهیم خلیل(ع) بودند.
ذَبیح : (عربی) (در قدیم) ذبح شده، مذبوح.
ذاکر : (عربی) آنکه خدا را ستایش میکند، آن که ذکر خدا میگوید؛ یاد کنندهی خدا؛ یاد کننده.
دیدار : 1- ملاقات، دیدن یکدیگر، دیدن؛ 2- (در تصوف) مشاهده؛ 3- (به مجاز) چهره، روی و چشم.
دَیّان : (عربی) 1- قاضی، داور، حاکم، پاداش دهنده؛ 2- یکی از اسما الهی؛ 3- (در اوستا، dayān) به معنی فرمانده.
دیاکو : (اَعلام) (= دیا اکو)، پسر فرورتیش، نخستین شاه ایران [حدود 740-708 پیش از میلاد] از سلسلهی ماد که شهر همدان را به پایتختی برگزید.
دیار : (عربی) (جمعِ دار)، سرزمین، کشور، موطن، زادگاه.
دهقان : (معرب از فارسی دهگان) 1- کشاورز، مالکِ ده؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) ایرانی؛ 3- (به مجاز) زرتشتی؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) هر یک از دانایان و راویان تاریخ و اساطیر ایران؛ 5- بزرگ و حاکم ولایت.
دلیر : 1- (به مجاز) شجاع، دارای جرأت و جسارت؛ 2- (در قدیم) گستاخ، بی پروا.
دلاور : 1- (به مجاز) شجاع و جنگجو؛ 2- (در قدیم) گستاخ.
دَستان : 1- (در قدیم) آهنگ و لحن، داستان، قصه، افسانه؛ 2- (اَعلام) لقب زال پدر رستم.
داوودرضا : (عبری ـ عربی) از نام های مرکب، ← داوود و رضا.
داوود : (عبری) 1- محبوب؛ 2- (اَعلام) شاه عبرانیان [حدود 1012پیش از میلاد ـ حدود 972 پیش از میلاد] که شاعر و پیغمبر بود و در جوانی به شبانی پرداخت. به خاطر آواز خوش و نواختن بربط مورد توجه شائول قرار گرفت. پس از کشته ...
داور : 1- حَکَم؛ 2- (در حقوق) قاضی؛ 3- (به مجاز) خداوند، پادشاه، حاکم.
دانیار : (اَعلام) (= ودانوش) نام شخصی در داستان وامق و عذرا.
دانیال : خدا حاکم من است، نام یکی از چهار پیامبر مذکور در عهد عتیق
دانوش : (اَعلام) (= ودانوش) نام شخصی در داستان وامق و عذرا.
دانشور : (دانش + ور (پسوند دارندگی))، دارای علم و دانش، دانشمند.
دانش : دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
دانا : دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
دامون : 1- دشت و صحرا؛ 2- (اَعلام) از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان.
داریوش : 1- (= دارا، دارای، داراب) به معنی دارندهی نیکی (بهی)؛ 2- (اَعلام) نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسلهی هخامنشی. 1) داریوش اول: معروف به داریوش بزرگ (کبیر) [521-486 پیش از میلاد] پسر ویشتاسپ؛ که به یاری بزرگان پارسی گوماتا را ...
داریا : 1- دارنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه ایران از سلسلهی کیانی، پسر بهمن و همای، که مادرش او را در شیرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و با دختر فیلقوس پادشاه روم ...
داراب : 1- دارنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه ایران از سلسلهی کیانی، پسر بهمن و همای، که مادرش او را در شیرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و با دختر فیلقوس پادشاه روم ...
دارا : 1- برخوردار از چیزی یا در اختیار دارندهی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) خداوند؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) آخرین شاه ایران از سلسلهی کیانی، پسر و جانشین داراب و برادر اسکندر، چون اسکندر از پرداخت خراج مقرر به ...
دادور : 1- (در قدیم) دادگر؛ 2- (به مجاز) قاضی؛ 3- از نامهای خداوند.
دادمهر : 1- عدالت دوست؛ 2- (اَعلام) نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.
خلیلالرحمان : (عربی) (= خلیل الله)، ( خلیل الله.
خلیل : (عربی) 1- دوست، دوست یکدل؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت ابراهیم(ع) در قرآن کریم. (سورهی نساء آیهی 125).
خَلف : (عربی) 1- صالح، شایسته (فرزند)؛ 2- جانشین؛ 3- (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار؛ 4- (در قدیم) فرزند.
خشنود : 1- خوشحال و راضی؛ 2- (در قدیم) قانع.
خِضر : 1- (اَعلام) 1) پیامبری که بنا به روایات با شستشو در چشمهی آب حیات عمر جاودان یافته است. او پیوسته گرد جهان می گردد و درماندگان را یاری میکند و گاه بر برخی اولیا ظاهر میشود؛ 2) خضر اتابک لر کوچک [692-93 قمری] ...
خشایار : 1- دلیر، نیرومند؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از شاهان هخامنشی 1) خشایارشای اول: شاه [485-465 پیش از میلاد] پسر و جانشین داریوش اول، که آتن را تسخیر کرد و آتش زد، در جنگ دریایی با یونان شکست خورد و به ایران بازگشت. ...
خسرو : (معرب پهلوی) 1- پادشاه؛ 2- (اَعلام) شاه سلسلهی اشکانی: [110-128 میلادی] که در زمان او ترایانوس (تراژان) امپراتور روم به ایران تاخت و تیسفون را گرفت، ولی با مرگ او جانشینش هادریانوس با ایران صلح کرد و غنایم جنگی را به ایران ...
خالِق : 1- سرسبز و با طراوت؛ 2- شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ 3- فرخنده، مبارک.
خالِق : (عربی) 1- آنکه کسی یا چیزی را پدید میآورد، به وجود آورنده، آفریننده؛ 2- از نامهای خداوند.
خالِد : (عربی) 1- (در قدیم) پاینده و جاوید؛ 2- (اَعلام) 1) خالد ابن اسعد [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و از مهاجران به حبشه؛ 2) خالد ابن ولید [قرن اول هجری] سردار عرب، صحابی پیامبر اسلام(ص) که در فتح مکه شرکت داشت. فاتح ...
خاتَم : (در صنایع دستی) 1- نقوش و طرحهای تزیینی روی چوب؛ 2- (در قدیم) انگشتر، مهر تایید، نگینِ انگشتر؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) فرمان، حکم و پایان؛ 4- (اَعلام) نام شهرستانی در جنوب استان یزد.
حَنّان : (عربی) 1- آرزومند، مشتاق؛ 2- بخشاینده؛ 3- بسیار مهربان؛ 4- نوحه و زاری کننده؛ 5- از نامهای خداوند.
حمیدعلی: (عربی) از نامهای مرکب، حمید و علی.
حمیدرضا : (عربی) از نامهای مرکب، حمید و رضا.
حمید : (عربی) 1- ستوده، ستایش شده.
حَمود : (عربی) 1- ستوده و پسندیده؛ 2- حمد کننده، بسیار سپاسگزار پروردگار.
حمزه : (عربی) 1- شیر، شیر بیشه؛ 2- (اَعلام) 1) حمزة ابن عبدالمطلب: [حدود 53 پیش از هجرت – 3 هجری] عموی پیامبر اسلام(ص)، از نخستین مسلمانان و از دلاوران عرب، که در جنگ اُحُد شهید شد و سیدالشهدا لقب یافت؛ 2) حمزهی اصفهانی: [قرن ...
حمدالله : (عربی) 1- حمد و ستایش خداوند؛ 2- (اَعلام) حمدالله مستوفی: [قرن 8 هجری] شاعر، مورخ و دایرةالمعارف نویس ایرانی، از مردم قزوین، مؤلف دایرةالمعارف فارسی، نُزهَتُ القُلوب، تاریخ گزیده و ظفرنامه، که تاریخ منظوم بعد از اسلام به سبک شاهنامه است.
حمد : (عربی) 1- شکرگزاری کردن، سپاس و ستایش کردن، شکر، سپاس؛ 2- الحمد، سوره ی اول از قرآن کریم دارای هفت آیه، فاتحة الکتاب.
حَمّاد : (عربی) بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستاینده.
حلیم : (عربی) 1- خویشتن دار، با صبر و تحمل، بردبار؛ 2- از نامها و صفات خداوند.
حکیم :(عربی) 1- پزشک، طبیعت، دانا، خردمند، فرزانه، دانا به چیزی (دانندهی امری)؛ 2- از نامهای خداوند.
حِکمت : (عربی) 1- معرفت به مسائل، خردمندی، فرزانگی؛ 2- سخن اخلاقی، پند، اندرز؛ 3- علم خداوند.
حفیظالله : (عربی) کسی که خداوند نگهدار اوست.
حشمتالله : (عربی) بزرگی و عظمت خداوند.
حسینعلی : (عربی) از نامهای مرکب، حسین و علی.
حسین رضا : (عربی) از نامهای مرکب، حسین و رضا.
حسین : (عربی) 1- خوب، نیکو؛ 2- (اَعلام) 1) حسین ابن علی: [= امام حسین (ع)] [4-61 قمری] سومین امام شیعیان، ملقب به سِیدالشُهَدا و خامس آل عبا، که خلافت یزید ابن معاویه را نپذیرفت و در جنگ با سپاهیان اموی همراه جمعی از یارانش ...
حَسیب : (عربی) 1- (در قدیم) دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی، بزرگوار؛ 2- از اسامی خداوند.
حَسُّون : (عربی) 1- نام پرندهای، سهره؛ 2- (در عربی) شُوَیکیّ؛ 3- (در گویشهای محلی خوزستان) مُصَغر حسن و گاه برای تحبیب به معنی حسن دوست داشتنی.
حسن رضا : (عربی) از نام های مرکب، حسن و رضا.
حسن : (عربی) 1- نیکو، خوب، زیبا، جمیل؛ 2- (در فقه) ویژگی حدیثی که سندیت آن معتبر است؛ 3- (اَعلام) 1) حسن ابن علی(ع): [3-50 قمری] [= امام حسن مجتبی(ع)] دومین امام شیعیان؛ 2) ابومحمّد حسن ابن علی: [232-260 قمری] [= امام حسن عسکری(ع)] یازدهمین ...
حِسان : (عربی) 1- بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی؛ 2- (اَعلام) حسان ابن ثابت [قرن اول هجری] شاعر عرب ملقب به «شاعر پیامبر» بعدها از هواداران معاویه شد.
حِسامالدین : (عربی) 1- (در قدیم) شمشیر دین؛ 2- (اَعلام) 1) حسامالدین چلبی: [622-683 قمری] صوفی اهل آسیای صغیر، از تبار ایرانی (مردم ارومیه)، مرید، شاگرد، دوست و جانشین مولوی، که مثنوی مولوی به خواهش و بنام او سروده شده است؛ 2) حسامالدین خلیل: اتابک ...
حسام : (عربی) (در قدیم) شمشیر تیز و برنده.
حُر : (عربی) 1- آزاد؛ 2- (در قدیم) دارای اعتقاد و رفتار شایسته و بزرگوارانه، جوانمرد، آزاده؛ 3- (اَعلام) 1) حُر ابن یزید (ریاحی) [قرن اول هجری] سردار و جنگجوی عرب، که در هنگام عزیمت امام حسین(ع) به کوفه، با هزار سوار راه او را ...
حُجتالله : (عربی) 1- برهان حق تعالی؛ 2- (در تصوف) انسان کامل که حجت حق بر خلق است.
حُجت : (عربی) 1- آنچه با آن بتوان ادعایی را ثابت کرد، دلیل، برهان؛ 2- (در قدیم) پیشوا، رهبر.
حبیب الله : (عربی) 1- دوست خدا؛ 2- (اَعلام) حبیب الله خان پادشاه افغانستان [1319-1337 قمری] که در برابر 160 هزار لیره، روابط خارجی افغانستان را به بریتانیا واگذاشت. در جنگ جهانی اول افغانستان را بی طرف نگهداشت و سرانجام کشته شد.
حبیب : (عربی) 1- دوست، یار، معشوق؛ 2- (اَعلام) 1) حبیب ابن مظاهر [قرن اول هجری] مسلمان شیعهی ساکن کوفه، از یاران امام حسین(ع) که همراه او در کربلا شهید شد؛ 2) حبیب اصفهانی [قرن 4 هجری] ادیب و شاعر ایرانی مقیم استانبول، مترجم ...
حامی : (عربی) 1- منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ 2- آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، پشتیبان.
حامد : (عربی) سپاسگزار.
حافظ : (عربی) 1- آن که مراقبت یا حفاظت از کسی، جایی یا چیزی را بر عهده دارد. نگهبان؛ 2- (اَعلام) 1) شمسالدین محمّد، «حافظ» شیرازی از عارفان و شاعران بنام ایران در قرنِ 8 هجری ملقب به لسان الغیب و ترجمان الاسرار؛ 2) ...
حاصل : (عربی) نتیجه، فراهم و موجود یا به دست آمده، آنچه در طول عمر به دست آمده یا کسب شده است.
حارث : (عربی) 1- (در قدیم) کشاورز، برزگر؛ 2- (اعلام) 1) حارث بن ابی شعر [قرن ششم میلادی] بزرگترین فرمانروای غسانی و اولین پادشاه این سلسله؛ در زمان یوستی نیانوس اول به حکومت قبایل عرب شام رسید. در سال 531 میلادی با ایران جنگید ...
حاتم : (عربی) 1- به معنی حاکم، قاضی، داور؛ 2- (اَعلام) رییس قبیله و شاعر عرب [قرن7 میلادی] که به بخشش و دلاوری معروف بود و داستانهای فراوانی دربارهی او و خانوادهاش به عربی و فارسی نوشته شده است.