گیو : (اَعلام) (در شاهنامه) یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز، داماد رستم و پدر بیژن. برای آوردن کیخسرو به توران رفت. در پایان کار کیخسرو از جملهی همراهان او بود، که در برف ناپدید شدند.
گودرز : (اَعلام) 1) (در شاهنامه) سردار ایرانی عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد و دارای 78 پسر، که همه از پهلوانان بودند. او در خواب از وجود کیخسرو خبر یافت و گیو را به جستجویش به توران فرستاد. در جنگ یازده رخ پیران ...
گشواد : 1- دارندهی اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود، و نام پدر داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی.
گَشتاسب : 1- دارندهی اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود، و نام پدر داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی.
گَرشاسب : (= کرشاسپ و گرشاشپ) 1- به معنی دارندهی اسب لاغر؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) از پهلوانان ایرانی سپاه منوچهر در جنگ با سلم و تور و خزانه دار منوچهر. گرشاسبنامه سرگذشت اوست. 2) آخرین شاه از سلسلهی پیشدادیان و پسر زو که ...
ظریفه : (عربی) (مؤنث ظریف)، ظریف.
ظریف : (عربی) 1- دارای اجزا یا ساختار نازک، باریک و همراه با ظرافت و تناسب؛ 2- ویژگی آن که (به ویژه زن) اندامی کوچک، ریز نقش، و متناسب یا حرکات و رفتاری همراه با ظرافت و نرمی دارد؛ 3- (به مجاز) دقیق یا ...
طَیبه : (عربی) (مؤنث طیب)، ی طیب.
طَهورا : (عربی) 1- از واژههای قرآنی (و انزلنا من السماء ماء طهورا) به معنی پاک کننده، تطهیر کننده؛ 2- (به مجاز) پاک و پاکیزه.
طوعه : (عربی) 1- اطاعت، فرمانبری؛ 2- (اَعلام) نام زنی که مسلم ابن عقیل به خانه او پناه برد.
طوبی : (معرب از عبری) 1- خیر، شادی، سعادت، بهشت؛ 2- درختی در بهشت؛ 3- (مؤنث اطیب) به معنی پاکیزهتر، پاکیزه، نیکو؛ 4- طوبی به صورت شبه جمله (در عربی) (در قدیم) به معنی خوشا (برگرفته از قرآن کریم).
طنین : (عربی) 1- انعکاس صوت، پژواک؛ 2- حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باشد؛ 3- خوش آهنگی.
طَناز : (عربی) 1- ویژگی زن یا دختری که ظاهری زیبا و حرکات و رفتاری دلنشین و همراه با ناز و عشوه دارد؛ 2-(به مجاز) بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده؛ 3- (در قدیم) آن که به کنایه و از روی طنز و ریشخند سخن ...
طُلوع : (عربی) 1- دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ 2- (به مجاز) ابتدای روز؛ 3- (به مجاز) آغاز پیدایش چیزی؛ 4-(در نجوم) پیدایی و آشکار شدن ستاره هنگامی که تحتالشعاع خورشید نباشد، مقابلِ غروب.
طَلعت : (عربی) (در قدیم) چهره، روی.
طَلیعه : (عربی) (به مجاز)، طلایه. ( طلایه.
طُلوع : (عربی) 1- دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ 2- (به مجاز) ابتدای روز؛ 3- (به مجاز) آغاز پیدایش چیزی؛ 4-(در نجوم) پیدایی و آشکار شدن ستاره هنگامی که تحتالشعاع خورشید نباشد، مقابلِ غروب.
طَلعت : (عربی) (در قدیم) چهره، روی.
طَلایه : (عربی) (به مجاز) نشانه یا جلوهی نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانهها نمایان شود.
طَلا : (عربی) 1- زر، فلزی زرد رنگ و قیمتی؛ 2- (در گفتگو) (به مجاز) هر شیئی یا هر شخص بسیار ارزشمند؛ 3- (به مجاز) آب طلا.
طَریفه : (عربی) (مؤنث طریف) (در قدیم) نو، تازه).
طَراوت : (عربی) 1- تر و تازگی؛ 2-(در قدیم) (به مجاز) سامان و رونق.
طاهره : (عربی) 1- (مؤنث طاهر)، زن پاک از پلیدی و عیوب. + ( طاهر. 1- ، 2- و3- ؛ 2-(اَعلام) لقب حضرت فاطمه(س).
طاووس : (معرب از آرامی) 1- پرندهای از خانوادهی کبک که پرهای رنگارنگ و زیبا دارد؛ 2- (در نجوم) یکی از صورتهای فلکی در نیمکرهی جنوبی آسمان، میان صورتهای اُکتان، تلسکوپ و هندی.
ضُحا : (عربی، ضحی) 1- (در قدیم) زمانی پس از برآمدن آفتاب، چاشتگاه؛ 2- آفتاب، خورشید؛ 3- (در اعلام) سورهی نود و سوم قرآن کریم دارای یازده آیه.
عربی - مؤنث ضرغام، دلاور، شیر درنده، پهلوان
عربی - روز روشن.تابش خورشید