ظ

راهنمای انتخاب اسم دختر نام پسر زیبای ایرانی جدید شیک با کلاس

انتخاب نام برای فرزند دختر و پسر - معنی اسم - اسم دوقلو ها - نام های اصیل فارسی ، ترکی و آذری ، کردی، لری، گیلکی و مازنی، بلوچی، عبری، عربی

تبلیغات

۱۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسم دختر ایرانی» ثبت شده است

اسم دختر با حرف ژ

اسامی دختر

             

         

        

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

ژینو

ژینو :    [ژین (کردی) = زندگی + او /-u/ (پسوند دارندگی)]، 1-دارای زندگی؛ 2- (به مجاز) زنده، زندگی، دارای حیات.

ژینا

ژینا :    [ژین(کردی) = زندگی + ا (پسوند نسبت)] 1- منسوب به زندگی(؟) ؛ 2- (به مجاز) زندگی، حیات (؟).

ژیلا

ژیلا :    1- تگرگ؛ 2- (اعلام) نام رودی در اتازونی که در توو و مکزیک و آریزونا جریان دارد و به رود کلرادو می  پیوندد.

ژوان

ژوان :    (کردی) میعادگاه عاشق و معشوق.

ژاله

ژاله :    شبنم، تگرگ، قطره‌ی باران، باران.

ژاسمین :

ژاسمین :    (= ژاسمن)،   ژاسمن.

ژاسمن

ژاسمن :    ژاسمین، گل یاسمن یا یاسمین.

اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

  • ۰ لایک
  • ۴ نظر

    اسم دختر با حرف ف

    اسامی دختر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    لیست اسم های جدید برای دختر و پسرجدید

    فیروزه

    فیروزه :    (معرب) 1- پیروزه؛ 2- نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا سبز که در جواهر سازی به کار می‌رود؛ 3- گُهری گران‌بها و آسمانی رنگ. [فیروزه در پهلوی، Pirojak و معرب آن «فیروزج» است. نام آن به فارسی ...

    فهیمه

    فهیمه :    (عربی) (مؤنث فهیم)،   فهیم.

    فهمیده

    فهمیده :    (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن)، 1- دارای فهم، دانا؛ 2- (در حالت قیدی) از روی فهم، آگاهانه.

    فَهامه

    فَهامه :    (عربی) (مؤنث فَهام)،   فَهام.

    فوژان

    فوژان :    فریاد، آه و بانگ بلند.

    فوزیه

    فوزیه :    (عربی) زن پیروز در هر کار و امری، رستگار و موفق.

    فضیله

    فضیله :    (عربی) (= فضیلت) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2- ارزش و اهمیت، شرف؛ 3- (در قدیم) در علم اخلاق، ویژگی  های ستوده  ی اخلاقی.

    فَضیلت

    فَضیلت :    (عربی) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2-ارزش و اهمیت؛ 3- (در قدیم) (در علم اخلاق) ویژگی‌های ستوده‌ی اخلاقی در مقابلِ زذیلت.

    فِضه

    فِضه :    (عربی) 1- (در قدیم) به معنای نقره و سیم؛ 2- (اَعلام) نام خادم حضرت فاطمه(س).

    فصیحه

    فصیحه :    (عربی) (مؤنث فصیح)، ، فصیح 1- ، 2- ،3-.

    فریوش

    فریوش :    (= فریوار)،   فریوار.

    فرینوش

    فرینوش :    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + نوش = جاوید) ویژگی آن که دارای خجستگی و شکوهمندی جاوید و ماندگار است.

    فریناز

    فریناز :   [فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ناز= کرشمه و غمزه (به مجاز) زیبا و قشنگ]  1- ویژگی آن که دارای خجستگی و شکوهمندی زیبا و قشنگ است؛ 2- کرشمه و غمزه‌ی با شکوه؛ 3- (به مجاز) ...

    فَرینا

    فَرینا :    1- مهرورز، مهربان؛ 2- دلبر، ستایش؛ 3- بخشش.

    فَری‌مهر

    فَری‌مهر :    (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + مهر = خورشید)، 1- خورشید با شکوه و خجسته، آفتاب شکوهمند و مبارک؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

    فَرین

    فَرین :    (فر= شکوه و جلال + ین (پسوند نسبت))، 1- (به مجاز) دارای شکوه و جلال؛ 2- تابه‌ای از سفال برای پختن نان.

    فریماه

    فریماه :    (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ماه) 1- ماه خجسته و مبارک، ماه شکوهمند و خجسته؛ 2- (به مجاز) زیباروی سعادتمند و باشکوه.

    فریما

    فریما :    (= فریبا)،   فریبا.

    فریسا

    فریسا :    (فری = شگفت انگیز، عجیب + سا (پسوند شباهت))، 1- مانند فری، شبیه به فری؛ 2- (به مجاز) عجیب و شگفت انگیز (از حیث زیبایی).

    فریده

    فریده :    (عربی) (مؤنث فرید)،   فرید.

    فریدخت

    فریدخت :    (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + دخت = دختر)، 1- دختر خجسته و مبارک؛ 2- دختر باشکوه و شکوهمند.

    فَریدا

    فَریدا :    (عربی ـ فارسی) (فرید + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فرید،   فرید.

    فریبا

    فریبا :    1- (به مجاز) بسیار زیبا، دل پسند و خوشایند؛ 2- (در قدیم) به معنای فریفته.

    فریال

    فریال :    (عربی) 1- زیباروی؛ 2- خوش صدا؛ 3- نام پرنده  ای.

    فَریا

    فَریا :    [فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ا = (پسوند نسبت)]، 1- (به مجاز) خجسته، شکوهمند، مبارک، با شکوه؛ 2- (به مجاز) جذاب، دلپذیر و گیرا.

    فروغ‌اعظم

    فروغ‌اعظم :    (فارسی ـ عربی) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزرگ) 1- ویژگی آن که دارای درخشندگی و روشنایی زیاد است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

    فروغ

    فروغ :    1- روشنی‌‌ای که از آتش‌، خورشید و دیگر منابع نورانی می‌تابد؛ پرتو؛ شعله‌ی آتش؛ 2- (به مجاز) رونق، درخشندگی و جذابیت؛ 3- (به مجاز) امید به زندگی و شوق و اشتیاق؛ 4- (اَعلام) فروغ فرخزاد [1312-1345 شمسی] شاعره‌ی ایرانی از مردم تهران. ...

    فروزنده

    فروزنده :    (صفت فاعلی از فروختن و فروزیدن)، 1- نور و روشنی دهنده‌؛ روشن و تابان، افروخته و مشتعل؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) رونق دهنده و زینت بخش، آراینده.

    فروزان

    فروزان :    آنچه بر اثر سوختن روشنایی دهد، فروزنده، شعله‌ور، مشتعل، روشن، تابناک، درخشنده.

    فروز

    فروز :    1- افروختن، فروزیدن؛ 2- (در قدیم) به معنای روشنایی و نور.

    فروردین

    فروردین :    1- فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان؛ 2- در آیین زرتشتی یکی از فرشتگان موکل به روز نوزدهم هر ماه شمسی (فروردین روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسی (فروردین ماه).

    فَرنیا

    فَرنیا :    (فر = (در قدیم) (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه + نیا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ویژگی آن که مایه‌ی جلال و شکوه نیایش می‌باشد.

    فَرنوش

    فَرنوش :    (دساتیر) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند. [از برساخته‌های دساتیر می‌باشد].

    فَرنگیس

    فَرنگیس :    (اَعلام) نام دختر افراسیاب تورانی و زن سیاوش.

    فَرناز

    فَرناز :    [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، زیبایی و برازندگی + ناز = حالت یا رفتاری خوشایند و جذاب همراه با خودنمایی و اِکراه ظاهری، معمولاً برای جلب توجه دیگری، کرشمه و غمزه] 1-روی هم به ...

    فَرگُل

    فَرگُل :    نوعی پیراهن [برخاسته از فرنگ] که خوشایند و زیبنده و شکوه افزا بوده (است).

    فُرصت

    فُرصت :    (عربی) 1- وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ 2- (اَعلام) فرصت شیرازی: [1271-1339 قمری]، متخلص به فرصت، ادیب، شاعر، موسیقیدان و نقاش ایرانی عصر قاجار، مؤلف اشکال المیزان در منطق، آثار عجم در تاریخ، بحورالالحان در موسیقی آوازی و دیوان ...

    فرشیده

    فرشیده :    (فرشید + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشید،   فرشید.

    فرشته

    فرشته :    1- (در ادیان) موجودی آسمانی، عاقل، برتر از انسان و غیر قابل رؤیت که مأمور اجرای اوامر خداوند است و مرتکب گناه نمی‌شود، مَلَک؛ 2- (به مجاز) شخص دارای اخلاق یا رفتار بسیار نیک و پسندیده؛ 3- (به مجاز) دختر یا زن ...

    فرزانه

    فرزانه :    دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند، دانا.

    فردیس

    فردیس :    پردیس، فردوس، بهشت.

    فِردوس

    فِردوس :    (در عربی فردَوس) 1- (معرب از فارسیِ پردیس)، بهشت؛ 2- (اَعلام) شهرستانی در جنوب غربی استان خراسان رضوی.

    فردخت

    فردخت :    [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورَد؛ (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه؛ زیبایی و برازندگی + دخت = دختر] 1- روی هم به معنی دختری که شکوه و جلال آن در بیننده شگفتی و تحسین ...

    فرخنده

    فرخنده :    1- موجب رویداد یا پیامدهای خوشایند و خوب، مبارک، خجسته؛ 2- (در قدیم) نیک بخت و کامروا.

    فرّخ‌ناز

    فرّخ‌ناز :    1- ویژگی آن‌که خوشبخت و کامیاب است و دارای ناز و کرشمه است؛ 2- دارای ناز و غمزه و کرشمه‌ی خوب، خوش و موزون.

    فرّخ‌لقا

    فرّخ‌لقا :    (فارسی ـ عربی) 1- خوش صورت، زیبا چهر، زیباروی، نیکو دیدار، خوش برخورد؛ 2- (اَعلام) قهرمان داستان امیر ارسلان رومی، دختر پترس شاه فرنگی، که امیر ارسلان با دیدن تصویرش، عاشق او شد و در صدد یافتن او برآمد.

    فَرّخ

    فَرّخ :    1- خجسته و مبارک و فرخنده؛ 2- (در قدیم) خوشبخت و کامیاب؛ 3- بزرگوار و ارجمند؛ 4- موزون و دلپذیر؛ 5- خوش و خوب؛ 6- (در حالت شبه جمله) خوشا، نیکا.

    فرح‌نوش

    فرح‌نوش :    (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش)، 1- شادمانی و سُرور جاوید؛ 2- (به مجاز) آن که همیشه شادمان است، همیشه شاد.

    فرح‌نِسا

    فرح‌نِسا :    (عربی) (فرح + نسا)، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی آور، شادمان کننده.

    فرحناز

    فرحناز :    (عربی ـ فارسی) 1- آن که مسرور و شادمان است و دارای ناز و عشوه است؛ 2- (به مجاز) زیبا روی مسرور و شادمان.

    فرحزاد

    فرحزاد :    (فرح = شادمانی و سرور + زاد = زاده)، 1- زاده  ی شادمانی و سرور؛ 2- ویژگی کسی که تولدش موجب شادمانی و سرور است؛ 3- (به مجاز) نوزاد خوشقدم و خوش یمن.

    فرح‌روز

    فرح‌روز :    (عربی ـ فارسی) 1- آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ 2- (به مجاز) خوشبخت و کامیاب.

    فرح‌دخت

    فرح‌دخت :    (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال.

    فرحانه

    فرحانه :    (عربی) (مؤنث فرحان)،   فرحان.

    فرح‌انگیز

    فرح‌انگیز :    (عربی ـ فارسی) برانگیزنده‌ی شادی، شادی بخش، مفرح.

    فَرح

    فَرح :    (عربی) شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن.

    فَرانه

    فَرانه :    پروانه، فرانک، فرانق.

    فرانک

    فرانک :    (= فرانگ) 1- به معنی پروانه؛ 2- (اَعلام) 1) نام دختر برزین و زن بهرام گور؛ 2) (در شاهنامه) نام مادر فریدون پادشاه کیانی در داستان‌های ملی.

    فخریه

    فخریه :    (عربی) (فخر + ایّه (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. 1- ، 2- و 3-

    فخری

    فخری :    (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. 1- ، 2- و 3-

    فخرجهان

    فخرجهان :    (عربی ـ معرب) موجب نازش و افتخار دنیا.

    فخرالزمان

    فخرالزمان :    (عربی) شخص برجسته، گزیده، و مایه‌ی مباهات در زمان خود.

    فَجر

    فَجر :    (عربی) 1- نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می  تابد، سپیده  ی صبح، فلق؛ 2- سوره  ی هشتادو نهم از قرآن کریم ، دارای سی آیه.

    فتانه

    فتانه :    (عربی) 1- (به مجاز) فتان، بسیار زیبا و دل‌فریب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) با زیبایی و دل‌فریبی.

    فایضه (فائضه)

    فایضه (فائضه) :    (عربی) (مؤنث فایض، فائض) فیض رسان، فایده بخش (زن).

    فاطیما

    فاطیما :    (= فاطمه) (اعلام) دهکده  ای در غرب پرتغال، نزدیکی لیریا. در نزدیکی آن در سال 1917 میلادی چند چوپان بچه مدعی دیدار حضرت مریم شدند. از آن پس، آن محل زیارتگاه شد و امروز یکی از مراکز بزرگ زیارتی کاتولیکان رومی است.

    فاطمه‌نِسا

    فاطمه‌نِسا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و نسا.

    فاطمه‌معصومه

    فاطمه‌معصومه :    (عربی) 1- از نام‌های مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمه‌ی بی‌گناه و پاک.

    فاطمه‌محیا

    فاطمه‌محیا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و محیا.

    فاطمه عَذرا

    فاطمه عَذرا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و عَذرا.

    فاطمه‌سیما

    فاطمه‌سیما :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و سیما.

    فاطمه‌سما

    فاطمه‌سما :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و سما.

    فاطمه‌زهرا

    فاطمه‌زهرا :    (عربی) (اَعلام) ام ابیها و ام الائمه و ام الحَسنین، صدیقه کبری دختر پیامبر اسلام(ص) و خدیجه دختر خویلد.

    فاطمه‌حورا

    فاطمه‌حورا :    (عربی) از نام‌های مرکب،   فاطمه و حورا.

    فاطمه

    فاطمه :    (عربی) (مؤنث فاطم)، 1- زنی که بچه‌ی دوساله را از شیر گرفته؛ 2- (اَعلام) 1) دختر پیامبر اسلام(ص) ملقب به زهرا(س). [پیامبر اسلام(ص) فرمود: فاطمه حوریه‌ای است آدمی زاد، حیض نبیند و چون دیگر زنان آلوده نگردد و اینکه خداوند او را ...

    فاطِره

    فاطِره :    (عربی) (مؤنث فاطر)، ( فاطر.

    فاضله

    فاضله :    (عربی) (مؤنث فاضل)،   فاضل. 1- و 2-

    فادیا

    فادیا :    (عربی) نجات بخش، منجی.

    فاخره

    فاخره :    (عربی) (مؤنث فاخر)،   فاخر.

    فاخته

    فاخته :    (عربی) 1- پرنده‌ای از خانواده‌ی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از اصول موسیقی قدیم، فاخته ضرب؛ 3- (اَعلام) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین(ع) مکنی [کنیه‌ی او] به ام هانی.

    لیست اسم های جدید برای دختر و پسرجدید

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۹۹ نظر

    اسم دختر با حرف ک

    اسم دختر با حرف ک

    اسم و نام دختر با حرف ک

    اسامی دختر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    کِیهانه

    کِیهانه :    (کیهان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به کیهان، ( کیهان.

    کیواندخت

    کیواندخت :    1- دختری منسوب به کیوان، یا دختر کیوان؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

    کیمیا

    کیمیا :    1- ماده‌ای فرضی که به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می‌کند، اکسیر؛ 2- (به مجاز) هر چیز نایاب و دست نیافتنی؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) افسون، مکر و حیله؛ 4- (در تصوف) (به ...

    کیاندخت

    کیاندخت :    دختر بزرگان و سروران، دختری که نژاد و تبار او به بزرگان و سروران می‌رسد.

    کیاناز

    کیاناز :    (کیا+ ناز (افتخار‌، فخر، تفاخر)) 1- موجب افتخار پادشاهان و سروران و بزرگان؛ 2- (به مجاز) بزرگ‌زاده.

    کیانا

    کیانا :    (سریانی، kyānā) 1- طبیعت، جوهر؛ 2- (در اصطلاح فلاسفه) طبایع.

    کیارا

    کیارا :    تاسه، میل و خواهش به خوردن چیزهای بی‌قاعده (ناباب) چنانکه این حالت در زنان آبستن پدید می‌آید. [دکتر معین در جلد پنجم برهان (ص239) آورده است بنا بر قاعده‌ی تبدیل «و» به «گ» به نظر می‌رسد اصل کلمه «گیار» بوده (= ویار) ...

    کوکب

    کوکب :    (عربی) 1- (در نجوم) ستاره؛ 2- (در گیاهی) گل زینتی درشتِ پُر پَر به رنگهای ارغوانی، سفید، زرد، قرمز یا بنفش.

    کوثر

    کوثر :    (عربی) (اَعلام) 1) سوره‌ی صد و هشتم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ 2) (در ادیان) جویبار، چشمه یا حوضی در بهشت؛ 3) نام شهرستانی در جنوب شرقی استان اردبیل.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    کَمند

    کَمند :    1- (به مجاز) آنچه به وسیله‌ی آن کسی را گرفتار می‌کنند، دام؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) گیسو.

    کلثوم

    کلثوم :    (عربی) 1- پرگوشت رخسار بی‌ترش‌رویی، دارای گونه و چهره‌ی پر گوشت؛ 2- (به مجاز) زیبا چهره؛ 3- (اَعلام) ام کلثوم نام دختر پیامبر اسلام(ص).

    کعبه

    کعبه :    (عربی) 1- مرتفع، جای چهارگوش، مکعب؛ 2- (اعلام) (= بیت‌الله الحرام): بنایی به شکل مکعب مستطیل در ابعاد حدود 12×10×15 متر در شهر مکه، در کشور عربستان سعودی، قبله گاه مسلمانان جهان و مقدسترین مکان مذهبی در اسلام.

    کَژال

    کَژال :    (کردی) در بعضی از نامنامه‌ها زیباروی سیاه چشم معنا شده است(؟).

    کریمه

    کریمه :    (عربی) 1- گران‌بها، ارزشمند؛ 2- صفت هر یک از آیه‌های قرآن؛ 3- (در قدیم) هر یک از آیه‌های قرآن؛ 4- زن بزرگوار، زن شریف نیکو و خوب.

    کتایون

    کتایون :    (اَعلام) دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفته‌اند.

    کُبری

    کُبری :    (عربی) 1- (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، + ( اکبر؛ 2- (اَعلام) لقب زینب کبری(س) دختر حضرت علی(ع).

    کانی

    کانی :  در کردی به معنی چشمه است - (کان + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به کان، مربوط به کان، معدنی، استخراج شده از کان؛ 2- (به مجاز) دارای ارزش و قیمت. 

    کتایون

    کتایون :    (اَعلام) دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفته‌اند.

    کتانه

    کتانه :    (کتان = نام گیاهی + ه (پسوند نسبت))، 1- منسوب به کتان؛ 2- (به مجاز) زیبا و باطراوت.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    کُبری

    کُبری :    (عربی) 1- (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، + ( اکبر؛ 2- (اَعلام) لقب زینب کبری(س) دختر حضرت علی(ع).

    کانیاو

    کانیاو :    (کردی) 1- آب چشمه؛ 2- زمینی که با آب چشمه آبیاری شود؛ 3- گیاهی که با آب چشمه سیراب شود.

    کانیا

    کانیا :    [کان (به مجاز) سرچشمه، منشأ + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به کان؛ 2- ویژگیِ کسی که سرچشمه و منشأ است؛ 3- کسی که زایا و بارور است.

    کانی

    کانی :    (کان + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به کان، مربوط به کان، معدنی، استخراج شده از کان؛ 2- (به مجاز) دارای ارزش و قیمت.

    کاملیا

    کاملیا :    (فرانسوی، kamelia) 1- (در گیاهی) گلهای درشت و زیبا به رنگهای سفید و صورتی که در بهار ظاهر می‌شوند؛ 2- درختچه‌ی زینتی و همیشه سبز این گل که از خانواده‌ی چای است و برگهای براق و بیضی شکل دارد.

    کامله

    کامله :    (عربی) (مؤنث کامل)، 1- زن کامل؛ 2- (در تصوف) کامل (زن)، ( کامل. 1- ، 2- ، 3- و 4-

    کاظمه

    کاظمه :    (عربی) (مؤنث کاظم)، ( کاظم. 1-

    کازیوه

    کازیوه :    (کردی) سپیدی صبح که همه افق را فرا گیرد.

    کارینا

    کارینا :    (اَعلام) چهارمین سرزمین از سرزمین‌های تابعه‌ی پارت که به واسطه‌ی ولات [جمعِ والی] اداره می‌شده‌اند.

    کارین

    دور و بعید.

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

                 

             

            

  • ۰ لایک
  • ۷۶ نظر

    اسم دختر با حرف گ

    اسامی دختر

                 

             

            

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

    گیو

    گیو :    (اَعلام) (در شاهنامه) یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز، داماد رستم و پدر بیژن. برای آوردن کیخسرو به توران رفت. در پایان کار کیخسرو از جمله‌ی همراهان او بود، که در برف ناپدید شدند.

    گودرز

    گودرز :    (اَعلام) 1) (در شاهنامه) سردار ایرانی عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد و دارای 78 پسر، که همه از پهلوانان بودند. او در خواب از وجود کیخسرو خبر یافت و گیو را به جستجویش به توران فرستاد. در جنگ یازده رخ پیران ...

    گشواد

    گشواد :    1- دارنده‌ی اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود، و نام پدر داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی.

    گَشتاسب

    گَشتاسب :    1- دارنده‌ی اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود، و نام پدر داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی.

    گَرشاسب

    گَرشاسب :    (= کرشاسپ و گرشاشپ) 1- به معنی دارنده‌ی اسب لاغر؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) از پهلوانان ایرانی سپاه منوچهر در جنگ با سلم و تور و خزانه دار منوچهر. گرشاسبنامه سرگذشت اوست. 2) آخرین شاه از سلسله‌ی پیشدادیان و پسر زو که ...

    اسم ها - انتخاب اسم دختر نام پسر جدید و شیک www.esmha.blog.ir

  • ۰ لایک
  • ۱۸ نظر