اسم دخترانه نورا
اسم دخترانه نورا با ریشه فارسی عربی، به معنی نورانی، درخشان، زیبا.
چه اسمی به سورا میاد؟
اسم دختر که به نورا بیاد:
اسرا، صدرا، نورا، تارا، تیارا، کیارا، پادمیرا، سورا،
اسم پسر که به نورا بیاد:
اهورا، صدرا، آرمیا، نویان،
___________________________
اسم دخترانه نگارین
اسم دخترانه نگارین با ریشه فارسی به معنی زیبا، آرایش شده، مزین، آراسته، حنا بسته، دلنشین.
چه اسمی به شایلین میاد؟
اسم دختر که به نگارین بیاد: سلین، سوین، آوین، آرشین، پارمین، الین،
اسم پسر که به نگارین بیاد: یاسین، الشن، شادلین، شاهان، شایان،
____________________________
نیلیا : (سنسکریت ـ فارسی) (نیلی + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نیلی، ( نیلی.
نیلوفر : 1- (در گیاهی) گلهای سفید، کبود و زرد رنگ گیاهی به همین نام که مصرف داروئی نیز دارد. (در ادب قدیم فارسی اغلب رنگ کبود آن مطرح بوده است)؛ 2- گیاهی آبی که در آبگیرهای مناطق معتدل میروید، گلهای زرد دارد و ...
نیلو : (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + او /u-/ (پسوند شباهت))، شبیه به نیل، مثل نیل، / نیل.
نیلگون : (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + گون (پسوند شباهت))، نیلی نیلی.
نیلا : (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + ا (پسوند نسبت)) منسوب به نیل، ت نیل.
نیکی : 1- خوب بودن، خوبی، نیکوکاری، احسان؛ 2- (در قدیم) آسایش، رفاه، ثواب اُخروی.
نیکو : 1- خوب؛ 2- (در قدیم) دلپسند، مطبوع، ارزنده، گرانبها، گران، درست، صحیح، پسندیده، شایسته، زیبا، شخص زیباروی.
نیکناز : 1- دارای عشوهگری و زیبایی خوب؛ 2- ویژگی دختری که زیبا و خوب است؛ 3- افتخار کننده به نیکی.
نیکدخت : (نیک + دخت = دختر)، دختر نیک، دختر خوب، نیکو، صالح و شایسته.
نیکتا : (نیک + تا = نظیر، مانند، لنگه)، نظیر نیک، مانند نیک، بسان نیک، ( نیک.
نیکا : 1- خوب، خوش، زیبا، ظریف؛ 2- (از اصوات) بسی نیک، چه خوب، خوشا؛ 3- (به صورت شبه جمله) (در قدیم) چه خوب است؛ 4- (اَعلام) نام رودی است در شمال ایران که از شاهکوه در جنوب گرگان سرچشمه گرفته است.
نَیّره : (عربی) روشن، منیر، بسیار درخشان.
نینا : (کردی) اینها.
نیوشا : 1- (در قدیم) شنوا، شنونده؛ 2- (به مجاز) یادگیرنده، آموزنده.
نیروانا : (سنسکریت) آخرین مرحله سلوک در نزد « بودا » که مرحلهی محو شدن جنبهی حیوانی وجود و رسیدن به کمال است.
نَیراعظم : (عربی) 1- (به مجاز) خورشید؛ 2- (به مجاز) زیبا و تابناک.
نَیّر : (عربی) 1- روشن، منور؛ 2- (در قدیم) ستاره، کوکب.
نیتا : [نی = نه (به صورت شبه جمله) (در قدیم) نیست، نبود + تا = لنگه، مثل، مانند]، بیمانند، بی نظیر، بیتا، یگانه.
نیایش : 1- دعا همراه با تضرع و زاری به درگاه خداوند؛ 2-پرستش و احترام به کسی.
نیاز : 1- حالتی که در آن برای انجام دادن کاری یا برآوردن منظوری، چیزی یا کسی مورد تقاضا، مناسب یا سودمند است، احتیاج؛ 2- ضروری، لازم؛ 3- (در قدیم) اظهار محبت، چنان که از سوی عاشق در مقابلِ ناز؛ 4- (در قدیم) (به ...
نهضت : (عربی) 1- (در سیاست) جنبش؛ 2- (در قدیم) حرکت، عزیمت.
نهایت : (عربی) 1- پایان، انتها؛ 2- آخرین، بالاترین، بیشترین؛ 3- بالاترین حد چیزی.
نهاله : (در قدیم) نهال، ( نهال.
نهال : 1- (در کشاورزی) درخت یا درختچهی نورس که تازه نشانده شده است؛ 2- (به مجاز) کودک نورُسته.
نویده : (نوید + ه (پسوند نسبت))، منسوب به نوید، ( نوید.
نونا : 1- (در سمنانی) نان؛ 2- (در کلدانی) برج حوت [برابر با اسفند]؛ 3- (اَعلام) نام مادر ابراهیم پیامبر(ع).
نوگل : 1- گلی که تازه شکفته شده است؛ 2- (به مجاز) نوجوان، به ویژه دختر نوجوان.
نوشین : 1- (در قدیم) شیرین، خوشایند، دلپذیر (خواب)؛ 2-شایستهی بوسیدن، شیرین (لب)؛ 3- دلنشین، مطبوع، ملایم (باد، نسیم)؛ 4- گوارا، خوش گوار؛ 5- شفابخش؛ 6- (اَعلام) شهری در شهرستان ارومیه در استان آذربایجان غربی.
نوشه : (= نوشه) 1- (در وصف شاعرانه) جاوید، بی مرگ؛ 2-شاد، خوشحال، خرّم؛ گوارا. + ن.ک. انوشه.
نوشا : (نوش+ ا (پسوند با معنی فاعلی))، 1- نیوشا، شنوا، شنونده؛ 2- (به مجاز) یادگیرنده و آموزنده؛ 3- شیرین، زندگی.
نوشآفرین : (نوش+ آفرین = آفریننده)، 1- آفریننده خوشی و لذت، آفرینندهی شیرینی؛ 2- (به مجاز) نیکبخت و سعادتمند؛ 3- (اَعلام) نام قهرمان زن کتاب «نوشآفرین و گوهرتاج».
نوشآذر : (= آذرنوش) نام آتشکدهی دوم از هفت آتشکده پارسیان، (آذرمهر بُرزین یا آذربُرز بُرزین).
نوژین : (نوژ = نوز = نوعی کاج + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نوژ، مربوط به نوژ؛ 2- (به مجاز) زیبا، سرسبز و با طراوت.
نوژان : 1- فریاد، صدا و بانگ بلند؛ 2- رود (رودخانهی) با بانک و سهم؛ 3- غرّان (رود و سیل)؛ 4- نام رودخانهای.
نوریه : (عربی) (نور + ایه/-iyye/ (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور؛ 2- روشن و درخشان؛ 3- (به مجاز) زیبارو.
نورصبا : (عربی) [نور + صبا = نسیم ملایم و خنک که از شمال میوزد؛ (به مجاز) پیام رسان میان عاشق و معشوق] 1- روی هم (به مجاز) نوری که از صبا متصاعد میشود، جلوهی صبا؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
نورُسته : 1- تازه روییده؛ 2- (به مجاز) جوان، تازه بالغ شده.
نورانگیز: (عربی ـ فارسی) (نور + انگیز = جزء پسین به معنی انگیزنده) 1- نورانگیزنده؛ 2- (به مجاز) زیبا و تابان.
نوران : (عربی ـ فارسی) (نور + ان (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور؛ 2- روشن، درخشان؛ 3- (به مجاز) زیباروی.
نورالهدی : (عربی) نورِ رستگاری، راستی و پیروزی.
نورالعین : (عربی) 1- نور ِچشم (چشمها)؛ 2- (به مجاز) عزیز و گرامی.
نورا : (نور+ ا (پسوند نسبت)) 1- نورانی، درخشان؛ 2- (به مجاز) زیبا.
نوبهار : 1- آغاز فصل بهار؛ 2- (در قدیم) سبزهی نو رسته، گل و شکوفهی تازه روییده؛ 3- نو بهار (از سنسکریت) (در قدیم) به معنی معشوق یا زن زیبا؛ 4- (اَعلام) نام معبد بودایی در بلخ که به علت وجود بتهای زیبا در ...
نوبَر : 1- ویژگی میوهای که در آغاز فصل خود به بازار میآید؛ 2- (به مجاز) تازه و جدید؛ 3- (در قدیم) تَر و تازه، شاداب؛ 4- (در قدیم) تحفه، نو برانه.
نَوال : (عربی) 1- آنچه بخشیده میشود، عطیه؛ 2- (در قدیم) بخشش و عطا.
نَوا : 1- صدای موسیقیایی، نغمه؛ 2- (در موسیقی ایرانی) یکی از دستگاههای هفتگانهی موسیقی سنتی ایران؛ 3- آوازِ پرندگان خوش صدا، مانند بلبل؛ 4- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) آواز، از الحان قدیمی، 5- پرده، مقام؛ 6- سامان و ترتیب و نظم؛ 7- ...
نمونه : 1- مقدار یا تعداد کم از چیزی یا از مجموعهای که نشاندهندهی ویژگیهای آن چیز یا آن مجموعه است؛ 2- نمودار؛ 3- مثال؛ 4- سرمشق، الگو؛ 5- دارای ویژگیهای شایسته که میتواند برای دیگران سرمشق باشد.
نِلی : صورت دیگر نیلی،ص نیلی.
نِگین : 1- سنگ یا فلزی زینتی و معمولاً قیمتی که بر روی انگشتر، گوشواره، گردنبند و جز آنها کار میگذارند؛ 2- (در قدیم) سنگ قیمتی که معمولاً برای تزئین بر روی چیزی کار میگذاشتهاند؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) انگشتر نگیندار پادشاهان و ...
نِگاه : 1- عمل نگریستن، دید، نظر؛ 2- چشم؛ 3- (به صورت شبه جمله) (در گفتگو) نگاه کنید، نگاه کن.
نگارین : 1- زیبا؛ 2- آرایش شده، مزین، آراسته؛ 3- حنا بسته؛ 4- (به مجاز) دلنشین، دل آویز؛ 5- (به مجاز) معشوق زیباروی.
نِگاره : نقش، شکل، تصویر
نِگار : 1- (به معنی نگاشتن و نگاریدن)؛ نقش، تصویر؛ 2- (به مجاز) معشوق زیباروی؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) دختر یا زن زیباروی؛ بت و صنم؛ 4- زیور و زینت؛ 5- نقش نگین؛ 6- (در قدیم) رنگین و منقش؛ 7- (اَعلام) نام شهری ...
نَکیسا : (= نگیسا) (اَعلام) [قرن 6 میلادی] نام یکی از رامشگران و نوازندگان عهد خسرو پرویز و مربوط به وی که اختراع خسروانی را به او نسبت میدهند.
نَقشین : (عربی ـ فارسی) (در قدیم) دارای نقش، نقشدار.
نُقره : (از سغدی) (در شیمی) فلزی گرانبها، نرم، و سفید با جلای فلزی که در ساختن زیور آلات، آینه و... بکار میرود، سیم.
نَفیسه : (عربی) (مؤنث نفیس)، 1- گرانبها، قیمتی؛ 2- (در قدیم) ارجمند و گرامی؛ 3- (اَعلام) نفیسه دختر حسن ابن زید از خاندان گرامی امام حسن مجتبی(ع) که بانویی خداپرست، عارف و زاهد بود.
نَغمه : (عربی) 1- (در موسیقی) آهنگ یا ملودی؛ 2- آواز، تصنیف یا صوت موسیقیایی که از آلات موسیقی بر میخیزد؛ 3- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور و آواز بیات تُرک از ملحقات شور، دستگاههای سهگاه، چهارگاه، ماهور، راست پنجگاه و نوا؛ ...
نَعیمه : (عربی ـ فارسی) (نعیم + ه (پسوند نسبت)) منسوب به نَعیم، ( نعیم. 1- ،2- و3-
نَعیما : (عربی ـ فارسی) (نعیم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نعیم، ن نعیم. 1- ،2- و3-
نَعنا : (از عربی، نعناع) (در گیاهی) نعناع، گیاهی علفی و کاشتنی که ساقه و برگهای خوشبوی آن خوراکی و دارویی است و ساقهی چهارگوش و زیرزمینی و گاهی گلهای رنگین دارد.
نَظیره : (عربی) (مؤنث نظیر)، 1- همتا، همانند؛ 2- (در ادبیات) شعر یا داستانی که به استقبال از شاعر یا نویسنده دیگری سروده یا نوشته می شود.
نَظاره : (عربی) (در قدیم) بیننده، تماشاگر.
نَصیبه : (عربی) (مؤنث نَصیب)، نصیب.
نُصرت : (عربی) 1- یاری، کمک؛ 2- (در قدیم) پیروزی، فتح.
نَشمیل : (کردی) 1- زیبای دلکش و نازک اندام؛ 2- خوشگل.
نشاط : (عربی) 1- شادی، خوشی، سرزندگی؛ 2- (در قدیم) میل، عزم، شوق.
نَسیمه : (عربی ـ فارسی) (نسیم + ه (پسوند نسبت))، 1- باد بسیار ملایم؛ 2- (در قدیم) بوی خوش.
نَسیما : (عربی ـ فارسی) (نسیم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نسیم، و نسیم.
نَسیم : (عربی) 1- باد ملایم و خنک، باد بسیار آرام؛ 2- (در قدیم) بوی خوش؛ 3- (در عرفان) تجلی جمالی الهی و رحمت متواتر و نفس رحمانی را گویند.
نَسیبه : (عربی) 1- (در قدیم) دارای اصل و نسب؛ 2- خویشاوند و نزدیک؛ 3- (اَعلام) نام یک زن صحابی شجاع از بنی نجّار که در هنگام ظهور اسلام به پیامبر اسلام(ص) ایمان آورد و در سلک صحابهی وی در آمد و در جنگها ...
نسریندخت : (نسرین+ دخت = دختر) 1- دختر نسرین وش؛ 2- (به مجاز) زیباروی و با طراوت.
نسرین : 1- (در گیاهی) گلهای زرد یا سفید خوشهای معطر که یکی از گونههای نرگس است؛ 2- گیاه این گل که علفی، پایا، زینتی و از خانوادهی نرگس است و برگهای بلند و مخطط دارد؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) صورتِ معشوق.
نَسترن : 1- (در گیاهی) گلی شبیه رُز ولی کم پَرتر و کوچکتر از آن به رنگهای صورتی، سفید یا زرد؛ 2- گیاه این گل که درختچهای افراشته یا پراکنده از خانوادهی گل سرخ است؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) رخسار و بناگوش معشوق.
نَستر : (در قدیم) (در گیاهی) نسترن، ( نسترن.
نَسار : (= نسا) 1- جایی که آفتاب کمتر به آن بتابد، سایه؛ 2- سایبانی که از چوب و خاشاک ساخته شده باشد؛ 3- (در لهجه ی قمی، nesār) طرف سایه، (در لهجه ی اراکی، nesār) جایی که کمتر آفتاب برسد، (در لهجه ی ...
نِسا : (عربی، نساء)؛ 1- (در قدیم) زنان؛ 2- (اَعلام) 1) سورهی چهارم از قرآن کریم، دارای صدو هفتاد و شش آیه؛ 2) شهر باستانی، در نزدیکی شهر کنونی عشق آباد در ترکمنستان.
نَژلا : (= نَجلا)، نَجلا.
نُزهتالزمان : موجب خوشی و شادمانی اهل زمانه.
نُزهت : (عربی) 1- خوشی، شادی؛ 2- پاکی، بیآلایشی؛ 3-تفرج؛ 4- (در موسیقی ایرانی) سازی قدیمی از خانوادهی سازهای زهی؛ 5- (در قدیم) خوش آب و هوایی و خرّمی.
نرمین : (نرم + ین (پسوند نسبت)) 1- لطافت و لطیف بودن؛ 2- (به مجاز) مهربان، ملایمت و خوش رفتاری داشتن.
نرگس : (از یونانی) 1- (در گیاهی) گل زینتی با گلبرگهای سفید یا زرد معطر و کاسهای به رنگ سفید یا زرد در وسط؛ 2- گیاه این گل که علفی، پیاز دار و از خانوادهی سوسن است، خودرو یا زینتی است و در زمستان ...
نَرجس : (معرب از فارسیِ نرگس) (در قدیم) (در گیاهی) نرگس، ( نرگس.
نَدیمه : (عربی) زن یا دختری که معمولاً با ملکه، شاهزادهها، یا زنان بزرگ دیگر همنشین و هم صحبت هستند.
نِدا : (عربی) صدای بلند، آواز، بانگ.
نَجوا : (عربی) سخن آهسته؛ صحبت کردن با یکدیگر معمولاً با صدای آهسته به قصد این که کسی آن را نشنود.
نَجمیه : (عربی) (نجم + ایّه /iyye/ (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نجم؛ 2- (به مجاز) درخشان مثل ستاره.
نَجمه : (عربی) (مؤنث نجم) 1- (در قدیم) ستاره، اختر، نجم؛ 2- (در گیاهی) نام درختی است که در عربی به آن ابوحنیفه میگویند؛ 3- (اَعلام) نجمه مادر گرامی حضرت امام رضا(ع) امام هشتم شیعیان.
نجما : (عربی ـ فارسی) (نجم = نام سوره ی پنجاه و سوم از قرآن کریم، ستاره + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نجم؛ 2- (به مجاز) زیبا و درخشان مثل ستاره.
نَجلا : (عربی) (مؤنث انجل)، زن فراخ چشم، زنی که چشمانی وسیع و زیبا داشته باشد.
نجاح : (عربی) 1- رستگاری؛ 2- کامیابی، پیروزی، موفقیت.
نَبیه : (عربی) 1- شریف، بزرگوار؛ 2- (در قدیم) آگاه، هوشیار.
ناهیده : 1- (در نجوم) زهره؛ دومین سیارهی منظومهی شمسی به نسبت فاصله از خورشید که از درخشندهترین اجرام آسمانی است، ونوس، [زهره در نزد قدما نماد خنیاگری و نوازندگی است]؛ 2- آناهیتا یا ناهید (در اوستا) ایزد آب است و در اوستا به ...
ناهید : 1- (در نجوم) زهره؛ دومین سیارهی منظومهی شمسی به نسبت فاصله از خورشید که از درخشندهترین اجرام آسمانی است، ونوس، [زهره در نزد قدما نماد خنیاگری و نوازندگی است]؛ 2- آناهیتا یا ناهید (در اوستا) ایزد آب است و در اوستا به ...
ناعمه : (عربی) (مؤنث ناعم)، 1- نرم و لطیف؛ 2- مرغزار، باغ.
نازیلا : (فارسی ـ ترکی) با ناز و کرشمه، با ناز.
ناجیه: (عربی) (مؤنث ناجی)، ناجی.
نازیک : (در ترکی) نازک، باریک، ظریف، لطیف.
نازیتا : (نازی + تا = نظیر، مانند، لنگه)، 1- نظیر و مانند نازی، لنگهی نازی؛ 2- (به مجاز) زیبا.
نازی : (ناز + ی (پسوند نسبت)) 1- منسوب به ناز؛ 2- (در گفتگو) نازدار؛ 3- آن که بسیار ناز کند، پر ناز؛ 4- (به مجاز) زیبا.
نازنینفاطمه : (فارسی ـ عربی)، 1- فاطمهی دوست داشتنی؛ 2- فاطمهی عزیز و گرامی؛ 3- فاطمه زیبا و گرانمایه. + نازنین و فاطمه.
نازنینزینب : (فارسی ـ عربی)، 1- زینبِ دوست داشتنی؛ 2- زینبِ عزیز و گرامی؛ 3- زینبِ زیبا و گرانمایه. + نازنین و زینب.
نازنینزهرا : (فارسی ـ عربی)، 1- زهرای دوست داشتنی؛ 2- زهرای عزیز و گرامی؛ 3- زهرای زیبا و گرانمایه. + نازنین و زهرا.
نازنینرقیه : (فارسی ـ عربی) 1- رقیهی دوست داشتنی؛ 2- رقیهی عزیز و گرامی؛ 3- رقیهی زیبا و گرانمایه. + + نازنین و رقیه.
نازنین : 1- بسیار دوست داشتنی، عزیز و گرامی، زیبا، ظریف؛ 2- (به مجاز) گرانمایه، با ارزش؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) معشوق و دلبر؛ 4- (در قدیم) شخص زیبا و ظریف؛ 5-(در قدیم) نازکننده، نازنده.
نازلی : (ترکی) نازنین، نازنده، دارای ناز، نازدار.
نازلار : (فارسی ـ ترکی) (ناز + لار = پسوند جمع در ترکی)، 1- نازها؛ 2- زیبایی ها و قشنگی ها؛ 3- (به مجاز) ویژگی دختری که ناز دارد و زیبا و قشنگ است.
نارینه : (نار = انار، آتش + اینه /-ine/ (پسوند نسبت)، 1- منسوب به انار؛ 2- منسوب به آتش؛ 3- (به مجاز) سرخ گون؛ 4- زیبارو
نارینا : (عربی ـ فارسی) (نارین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نارین، ( نارین.
نارین : (عربی ـ فارسی) (نار + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نار، آتش؛ 2- (به مجاز) سرخ رنگ (زیبا).
ناروُن : (در قدیم) (در گیاهی) درخت انار، ناربُن، انار. + ن.ک. ناربُن. 1-
ناروَن : (در گیاهی) 1- گروهی از گیاهان درختی برگ ریز زینتی یا جنگلی خودرو که میوهی فندقهی بالدار آنها اوایل فروردین میرسد، آغال پشه؛ 2- درختی برگ ریز که در همه جا پراکنده و از جمله درختان جنگلی نقاط معتدل است.
نارگل : گل انار، (گلنار).
ناردین : 1- (در گیاهی) گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگ های قرمز، آبی، سفید و زرد؛ 2- (در گیاهی) گیاه این گل پیازدار، علفی، پایا، و از خانواده ی سوسن است؛ 3- (در گیاهی) خوشه ی بعضی گیاهان ...
ناردانه : 1- (در قدیم) دانهی انار؛ 2- (به مجاز) اشک خونین.
نادیه : (عربی) (مؤنث نادی)، ندا دهنده، ندا کننده.
نادیا : (عربی) (اسم فاعل مؤنث از نادی) زن خوش آواز.
نادره : (عربی) 1- شخص هوشمند و دارای نبوغ که نظیر او کمتر ظهور میکند؛ 2- (به مجاز) (در قدیم) سخن یا حکایت با معنی و دلنشین؛ 3- (اَعلام) نادره بانو نقاش ایرانی سدهی یازدهم که در هنر نقاشی در آن دوران سرآمد بود، ...
ناجیه : (عربی) (مؤنث ناجی)، ناجی.
مطالب مفید: