چه اسمی برای پسرم بزارم؟
سامین: اسم فارسی پسرانه، منسوب به سام.
هیمن: اسم کردی پسرانه به معنی آرام، موقر، شکیبا.
ایلماز: اسم ترکی پسرانه به معنی جاودان، پایدار، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد.
رایمون: اسم گیلکی پسرانه به معنی پسر باهوش.
هامرز: اسم اوستایی-پهلوی، نام یکی از سرداران ساسانی.
برسام: اسم فارسی پسرانه، از نام های شاهنامه، نام فرزند بیژن فرمانروای سمرقند.
آدین: اسم فارسی پسرانه، به معنی آرایه هایی که با آن کوی و برزن را در نوروز یا هنگام ورود اشخاص بزرگ مزین می کنند.
هرمان: اسم یونانی پسرانه، نام یکی از پادشاهان یونانی.
شایراد: به معنی هاله و خرمن ماه.
رامان: اسم فارسی پسرانه به معنی آرامش دهنده.
پرسام: اسم فارسی پسرانه به معنی پهلوان مانند سام.
هامان: مقرب درگاه پروردگار - شکوهمند.
آرکان: اسم ترکی پسرانه به معنی بی حد و حصر.
هامین: اسم اوستایی-پهلوی به معنی تابستان ،گرمابخش ، پربرکت.
آرتیمان: اسم فارسی پسرانه، مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس + مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس.
نام فرزند هلاکوخان مغول ، دومین ایلخان مغول
آبر(فارسی، آبرو) + لی (ترکی) دارای آبرو، آبرومند
پدر، پدربزرگ
یادگار مانده از پدر بزرگ ، مرد کوچک اندام
آتا(ترکی) + بای ، پدربزرگ، نام یکی از طوایف بزرگ...
پدر بزرگ - مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان - اتابک
لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان...
اسم های جدید ترکی استانبولی پسرانه همراه با معنی
آداش، همنام
شمشیر پدری
آمدن پدر
مانند پدرم
پرتاب کننده
کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد
بی اسب، بدون اسب، نام سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
سواره ، صاحب اسب ، اسب سوار
عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی
(به مجاز) اسبسوار. [البته در برخی از گویشهای زبان ترکی مفهوم اسب سوار را به ذهن متبادر میکند.
یال اسب - از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان
تیر انداز ماهر
نام پادشاه قبیله هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد.
باز ، گشوده - نام پسرانه و دخترانه
آتاش ، همنام ، هم اسم
خوش نام ، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده میشود.
پسر آذر بایجان
آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت
گویش ترکی رودخانه ارس، زلال و سر زنده
در ترکی همان آراز ، به معنی رود ارس .
نام دریاچهای در آسیا (ترکستان غربی)
آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرخا- مایه اطمینان و پیشتگرمی
همیشه سبز- باطراوت - شاداب
برای مشاهده ی اسم های پسرانه روی حروف شروع شونده شان در جدول کلیک نمایید.
---------------------------------------------------
ظهیر : (عربی) 1- (در قدیم) پشتیبان، یاور؛ 2- (اَعلام) ظهیر فاریابی: [قرنِ 6 هجری] مشهور به ظهیرالدین طاهر ابن محمّد شاعر معروفِ ایرانی، که پس از سفر به خراسان، تبرستان و اصفهان، در تبریز اقامت گزید و در همانجا درگذشت.
ظفر : (عربی) پیروزی، نصرت.
ظاهر : (عربی) 1- آشکار، نمایان؛ بخش آشکار، هویدا، یا بیرونی از هر چیز یا هر شخص در مقابلِ باطن؛ 2- (اَعلام) 1) ظاهر: ابونصر محمّد ابن ناصر خلیفهی عباسی [622-623 قمری]؛ 2) ظاهر: علی ابن منصور خلیفهی فاطمی مصر [411-427 قمری].
ایلیار : (ترکی ـ فارسی) دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، کسی که همدم و مونس ایل و طایفه است.
ایلیاد : (ترکی ـ فارسی) 1- یاد ایل، به یاد ایل؛ 2- (در یونانی) منظومهی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا، معروفترین حماسهی دنیای قدیم و از شاهکارهای ادبیات جهان [قریب به 9 قرن پیش از میلاد].
ایلمان : (ترکی) سمبل ایل.
ایلقار : (ترکی) عهد و پیمان.
ایلشَن : (ترکی) (= الشن)، ( اِلشن.
اسم های جدید ترکی استانبولی پسرانه همراه با معنی
امیرپاشا : (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، ( امیر و پاشا.
امیربهادر : (عربی ـ ترکی) 1- پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع؛ 2- (اعلام) لقب حسین پاشاخان قراباغی [1336 هجری] از دولتمردان دربار مظفرالدین شاه محمّدعلی شاه و از دشمنان سرسخت مشروطه.
امیراصلان : (عربی ـ ترکی) پادشاه چون شیر، حاکم دلاور، فرمانده و سردار چون شیر.
امیرارسلان : (عربی ـ ترکی) 1- (به مجاز) امیر و پادشاه شجاع و دلیر؛ 2- (اَعلام) امیر ارسلان رومی پسر پادشاه روم و قهرمان داستان مشهور فارسی از نقیب الممالک، داستان سرای دربار ناصرالدین شاه.
الیار : (ترکی ـ فارسی) یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.
اِلشن : (ترکی) شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.
اُکتای : (ترکی) 1- (اَعلام) نام پسر چنگیز؛ 2- (در ترکمنی) نامدار، مشهور، بزرگ زاده، بزرگ منش.
اَفشار : (ترکی) 1- معاون و شریک؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آوازِ افشاری)؛ 3- (اَعلام) 1) ایل بزرگی از غُزها، که همراه سلجوقیان به ایران آمدند و بعدها طایفههای مختلف آن در خراسان، آذربایجان (مراغه و ارومیه)، خمسه، خوزستان، فارس و ...
اَصلان : (ترکی) (= اسلان) شیر، شیر بیشه.
اَرسلان : (ترکی) 1- شیر، شیر درنده، اسد؛ 2- از نامهای خاص ترکی؛ 3- (به مجاز) مرد شجاع و دلیر.
اتابک : (ترکی) 1- پدربزرگ؛ 2- (در قدیم) در دورهی قاجار, لقبی که به وزیران داده میشد؛ 3- لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومتهای محلی داشتند؛ کسی که پرورش فرزندان پادشاه و بزرگان را بر عهده داشت؛ 4- (اَعلام) 1) میرزاعلی اصغرخان اتابک: ...
آیدین : (ترکی) 1- به معنی روشنایی، روشن، آشکار، شفاف، نورانی، صاف، معلوم، واضح؛ 2- روشنفکر؛ 3- (اَعلام) 1) نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه؛ 2) نام سلسلهای از امرای ولایت لیدیا.
آیدن : (ترکی) (= آیدین)، ( آیدین. 1- و 2-
آران : (اَعلام) 1) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان؛ 2) نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان)؛ 3) نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است؛ 4) نام شهری در کاشان.
آراس : 1- (در ترکی) آراز، به معنی رود ارس؛ 2- (اَعلام) مرکز استان پادوکاله، در شمال فرانسه.
آراز : (ترکی) 1- ارس؛ 2- (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس. + ن.ک. آراس، 1-
آتیلا : 1- (ترکی) (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی، نامدار(؟)؛ 2- (اَعلام) پادشاه هونها [434-453 میلادی] که به روم شرقی تاخت و کشتار و ویرانی بسیار کرد، در جنگ با روم غربی شکست خورد، کشیشان به او تازیانهی ...
آتا : (ترکی) 1- پدر، جد، سرپرست، ریش سفید؛ 2- (اَعلام) نام پادشاهی در دامنههای شمالی جبال «نیشپو» که در جنوب آن «داگارا» واقع بود. و محتملاً در نقطهای [در جغرافیای قدیم] از ناحیهی صحنه (سنندج) که توسط لشکر آشوریان تار و مار شد.
بِهتاش : (فارسی ـ ترکی) [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش(ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک.] 1- به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو؛ 2- ویژگی امیری ...
بَکتاش : (ترکی) (در قدیم) 1- فرماندهی یگ گروه، بزرگ ایل؛ 2- هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه.
تایماز : (ترکی) پابرجا، استوار.
سَنجر : (ترکی) 1- یعنی مرغ شکاری؛ 2- (اَعلام) [511-552 قمری] شاه سلسلهی سلجوقی، که پس از چند جنگ پیروزمند بر ضد شاه غزنوی و اَتسِز خوارزمشاهی به دست غُزان اسیر شد و مدتی را در اسارت گذراند [548-551 قمری] و اندکی پس از آزادی ...
شهریار : 1- پادشاه، شاه؛ 2- (در قدیم) حاکم، فرمانروا؛ 3- (اَعلام) 1) پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی؛ 2) (در شاهنامه) پسر برزو، نوادهی رستم؛ 3) محمّدحسین شهریار [1285-1367 شمسی] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، سرایندهی شعر به فارسی و ...
علیپاشا : (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، علی و پاشا.
محمّدپاشا: (عربی ـ ترکی) از نامهای مرکب، محمّد و پاشا.
یاشار : (ترکی) به معنی زنده باد!، آفرین!.