اسام ترکی پسرانه
سینان (Sinan): فریبنده.
ارآی (Eray): کسی که در روز اول ماه به دنیا بیاید.
هاکان (Hakan): خان خانان، بزرگ خانها.
آیهان (Ayhan): پادشاه ماه، روشنایی ماه.
الگون (Elgün): دوستدار طایفه،
الوین(Elvin): گلی از گل های بهشت، نام هر طیفی از رنگین کمان.
الشن (Elşan): شادی بخش ایل ،مایه شادی طایفه، حاکم.
آراز (Araz): نام رودخانه ای بین ایران و جمهوری آذربایجان.
آتیلا (Atilla): بزرگ، جنگجو
هاکتان (Haktan): هدیه خداوند.
آرال (َAral): نام دریاچه ای در آسیایه میانه.
ایلگار (Ilgar): تیز و چابک،
اوکتای (Oktay): خشمگین.
تایلان (Taylan): نجیب و مودب.
ارسان (Ersan): زیبا و قدرتمند.
یلماز (Yılmaz): نترس، بلند پرواز.
اورهان (Orhan): عادل.
ارشین (Erşin): بزرگمرد.
آنار (Anar): خاطره انگیز.
آرتور (Artur): نور حقیقت.
ائلدار (Eldar): وطن پرست، وابسته به میهن.
امیل (Emil): سخت کوش و تلاشگر.
تایماز (Taymaz): بی همتا،
ارهان (Erhan): پادشاه عادل.
اسم های پسرانه گیلانی
آ-الف
آرنگ، نام کوهی در اشکورات.
ارغش (ارگاش)، اسم تاریخی، از شاهان باستانی گیلان.
اسفار، اسم تاریخی، از سرداران.
اسفان، » »
اسوار، اسفار
اشاکید، اسم تاریخی، از شاهان باستانی
اشتاد، اسم تاریخی.
افرا، از درختان چنگلی.
افراشته، شاعر معروف گیلکیسرا.
آلندا، اسم تاریخی، از شاهان باستانی.
امینا، امین (با تلفظ رایج در قدیم)
انوز، اسم تاریخی، از فرمانروایان گیلان.
اُوجا، از درحتان، جواب و پاسخ.
اوخان، پژواک، انعکاس صدا.
ایجگره، فریاد.
ایلشام، اسم تاریخی، از سرداران.
ب
بازان، اسم تاریخی، از سرداران.
باو ، اسم تاریخی، سلسله باوندیان مأخوذ از آن است.
باوند، اسم تاریخی، از شاهان باستانی.
بکران، از سرداران مرداویج زیاری.
بنجاسپ، از سرداران.
بُندار، از سرداران. نام شاعر معروف.
بویه، پدر موسس سلسله البویه.
پ
پادوسبان، اسم تاریخی. سلسله پادوسبانان منسوب به آن است.
پاموج، راهپیما. همپا.
پشنگ، اسم تاریخی، از سلسله پادوسبانان.
پلیام (پلیم)، گیاهی که در اطراف رشت «شوند» گویند.
پوردیل، آدم با دل و جرأت.
پورگیل، اسم تاریخی، از سرداران.
ت
تالجین، اسم تاریخی، از سرداران.
تام، آرام، ساکت.
تجاسب، از فرمانروایان. سلسله تجاسپی مأخوذ از ان است.
تکیدار، اسم تاریخی، از سرداران.
توکا، پرندهای از انواع کاکلیها.
توکالی، قله کوه.
تیدا، اسم تاریخی، از سرداران.
تیرمَزَن، اسم تاریخی.
ج
جانگول، بدنی که چون گل است.
جستان، اسم تاریخی، سلسله جستانیان مأخوذ از ان است.
جوانگول، گل شاداب، جوانی که چون گل است.
جیمرو، سرخرو. آتشینرخ. [جیم در لغت یعنی جرقه و اخگر آتش.]
جیگلی، فریاد. [ژِگِله، در گویش بیهپیشی به معنی جیغ است.]
چ
چارخو، از پرندهگانی که کنار نیزار زندهگی میکنند.
چیران، اسم مکان
چیکا، پرندهای است.
خ
خُجیران، خوبها.
خورزاد، اسم تاریخی، از شاهان پادوسبانی.
خورکیا، اسم تاریخی، از شاهان کیایی.
خورگام، اسم مکان.
خوندش، پژواک، انعکاس صدا. [باید از مصدر خؤندن (خواندن) باشد. خؤندهگی: آواز]
خیلو، اسم تاریخی.
د
دابو، اسم تاریخی، سلسله دابوان یا دابویه مأخوذ از آن است.
دابویه، اسم تاریخی، پسر گاوباره از شاهان باستانی گیلان.
داتا، از شاهان باستانی، معاصر کورش کبیر.
داره، داس مخصوص درو برنج، سلاح همیشهگی دهقانان شمال.
دامون، جنگل
دردان، اسم تاریخی، از سرداران.
دُرفک، یکی از بلندترین کوههای گیلان.
دفراز، تکیهگاه.
دکیه، اسم تاریخی.
دلفک، درفک
دوباج، اسم تاریخی. از فرمانروایان گیلان.
ر
رشاموج، اسم تاریخی، از سرداران.
روخان، رودخانه.
روزمان، اسم تاریخی، از سرداران.
ز
زربین، سرو کوهی.
زرمان، اسم تاریخی، از سرداران.
زرهوا، » »
زریزاد، » »
زمانا، زمان (با تلفظ رایج در قدیم) [البته معادل گیلکی زمان، زمات یا زِمِت است که هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد.]
زهار، فریاد
زیار، اسم تاریخی، نام سلسله آلزیار مأخوذ از آن است.
ژ
ژیویر، فریاد.
س
سالوک، اسم تاریخی، از فرمانروایان.
سرخاب، » »
سلیم، از پرندهگان.
سوخرا، اسم تاریخی.
سورخانی، نام رودخانهای بین گیلان و مازندران.
سوریل، اسم تاریخی، از سرداران.
سیالَک، پرسیاوشان، گیاه دارویی.
سیاهگیل، اسم تاریخی.
سیلاک، بارندهگی زیاد.
ش
شاهمیران، اسم تاریخی.
شراگیم، اسم تاریخی.
شرفشاه، شاعر عارف و گیلکیسرای قرن هشتم هجری.
شرمزن، اسم تاریخی.
شروین، اسم تاریخی.
شیراسفار، اسم تاریخی، از سرداران.
شیراسوار، ="شیراسفار.
شیردیل، شجاع با دل شیر.
شیرزیل، اسم تاریخی، قرن چهارم هجری.
شیرَج، اسم تاریخیع از سلسله کاکوان.
شیرود، نام رودی در تنکابن، اسم مکان.
شیرویه، اسم تاریخی.
ف
فاراب، اسم مکان، یکی از بلوک عمارلو.
فرخان، اسم تاریخی.
فرشوازگر، اسم تاریخی، لقب گیلبنگیلانشاه.
فولوق، یک گل آتش.
فیروزان، اسم تاریخی، از فرمانروایان گیلان.
ق
قارن، اسم تاریخی، از ملوک باستانی شمال.
قاینا، قانع، متقاعد.
قهران، اسم تاریخی.
ک
کادوس، اسم تاریخی، از اقوام باستانی گیلان.
کارکیا، اسم تاریخی، از القاب سلسله کیایی. [کی، به معنی بزرگ و فرمانروا بود، کارکیا اضافه مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گیلان به جای شاه بهکار میرفته است.]
کارن، قارن.
کاسک، اسم تاریخی.
کاکو، اسم تاریخی، سلسله کاکوان یا کاکویه مأخوذ از آن است. اسم کوهی در اطراف سیاهکل.
کاکوان، اسم تاریخی، سلسله کاکوان.
کاکوشاه، اسم تاریخی.
کاکوی (کاکویه)، اسم تاریخی از سلسله کاکوان.
کاکی، اسم تاریخی، از سرداران، پدر ماکان.
کالنجار، اسم تاریخی، نام غریبشاه معروف.
کالی، از شاهان.
کالیجار، از القاب آل بویه.
کامرو، اسم تاریخی، از بزرگان قرن پنجم هجری.
کردویه، اسم تاریخی، از سرداران.
کوبار، باران کوه.
کورتکین، اسم تاریخی، از سرداران.
کورموش، » »
کوشیار، اسم تاریخی، کوشیار دیلمی، منجم معروف و صاحب آوزاه گیلانی.
کوشیج، اسم تاریخی، نام سلسله.
کوکبان، اسم تاریخی، از سرداران.
کیا، اسم تاریخی، نام سلسله کیایی مأخوذ از امیرکیا است. [رجوع کنید به کارکیا]
کیاشر، اسم تاریخی، از امرای موشایی یا کوشیج.
گ
گشتام، اسم تاریخی، از سلسله پادوسبانان.
گورگیل، اسم تاریخی، پسر گیلانشاه.
گوریگیر، اسم تاریخی.
گوکیان، اسم تاریخی، از دیالمه.
گولاز، افتخار، مباهات.
گیل، قوم گیل.
گیلاک، گیلک
گیلانشاه، اسم تاریخی، از شاهان باستانی.
گیلداد، اسم تاریخی.
گیلو، گیل
گیلیده، اسم تاریخی، پدر بویه.
گیلهلو، گیل.
ل
لاهیج، نام لاهیجان مأخوذ از آن است.
لیاشیر، اسم تاریخی، از سرداران.
لیشا، اسم تاریخی، از سرداران.
لیشام، اسم تاریخی، قرن سوم هجری.
لیما، اسم کوهی در حوزه تنکابن.
لونک، اسم مکان، اسم آبشار (نیمه راه سیاهکل-دیلمان) [البته نام درست این آبشار، نه لونک فارسیشده! بلکه لونِیْ Loney میباشد]
م
ماز، نام کوهی میان گیلان و مازندران.
مازیار، اسم تاریخی، سردار معروف و ملی.
ماکان، اسم تاریخی، سردار معروف.
ماکرد، اسم تاریخی.
ماناد، اسم تاریخی، پسر جستان از سلسله جستانیان.
ماناذر، اسم تاریخی.
ماندار، اسم تاریخی، از سرداران.
مرتیا، اسم تاریخی، از سرداران.
مرداویج، اسم تاریخی، از شاهان زیاری.
مرزبان، اسم تاریخی، از شاهان باستانی گیلان [در واقع تمام مناطق گیلکنشین، چه گیلان و چه مازندران]
مشیز، اسم تاریخی، از سرداران.
موتا، از شاهان باستانی گیلان. [سردار سپاه دیلم در مواجهه با هجوم اعراب به سرزمین کاسپیه، که گرچه در آن جنگ کشته شد، اما عراب نیز موفق به فتح سرزمین گیلکان نشدند.]
ن
نسپر، از انواع پرندهگان جنگلی خوشآواز
نوبوله، ساقه جوان درخت.
نودار، اسم تاریخی، از سلسله پادوسبانان.
نومود، برازنده، درخور، جلوه.
نیما، نام کوهی در شمال (یوش مازندران)، نام کوچک علی اسفندیاری (نیما یوشیج) [«نیما یوشیج» نمامی کاملا گِلِکی است. نیم، نام کوهی است در مازندران و یوش نیز نام محل تولد نیما است که با پسوند نسبت «یج» به «یوشیج» (در فارسی: اهل یوشیج) تبدیل شده است.]
نیماکه، بزرگ و ریشسفید. [نیماکه، در گویش بیهپیش، شریک و مورد تعاون نیز معنی میدهد. نیماکهگی: تعاون. شرکت.]
و
والای، تلاطم.
وردان، اسم تاریخی، از سرداران.
ورنا، نام باستانی و کهن گیلان. [در اوستا از سرزمین کاسپی بدین نام یاد شده است.]
وشمگیر، از شاهان زیاری. [صورت گیلکی اصیل این اسم وُشومگیر است. وُشوم، همان بلدرچین فارسی است. وشومگیر، پادشاه معروف آل زیار علاقه فراوانی به شکار این پرنده داشت.]
ولکین، اسم تاریخی.
ونداد، »
ونداسفان، »
وهادان، »
وَهرَز، اسم تاریخی، فاتح یمن در زمان انوشیروان.
وهسودان، از شاهان سلسله جستانی.
هـ
هروسندان، اسم تاریخی، از سلسله پادوسبانان.
هزارَسف، اسم تاریخی. [شباهت زیادی با هزاراسپ (دارنده هزاراسب)، لقب ضحاک دارد]
هوسم، اسم مکان، نام قدیم رودسر.
ی
یاور، کمک و همراه در امر کشت و زرع و هر کار دیگر.
یاجین، دندانههای اره و داس.
نام فرزند هلاکوخان مغول ، دومین ایلخان مغول
آبر(فارسی، آبرو) + لی (ترکی) دارای آبرو، آبرومند
پدر، پدربزرگ
یادگار مانده از پدر بزرگ ، مرد کوچک اندام
آتا(ترکی) + بای ، پدربزرگ، نام یکی از طوایف بزرگ...
پدر بزرگ - مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان - اتابک
لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان...
اسم های جدید ترکی استانبولی پسرانه همراه با معنی
آداش، همنام
شمشیر پدری
آمدن پدر
مانند پدرم
پرتاب کننده
کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد
بی اسب، بدون اسب، نام سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
سواره ، صاحب اسب ، اسب سوار
عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی
(به مجاز) اسبسوار. [البته در برخی از گویشهای زبان ترکی مفهوم اسب سوار را به ذهن متبادر میکند.
یال اسب - از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان
تیر انداز ماهر
نام پادشاه قبیله هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد.
باز ، گشوده - نام پسرانه و دخترانه
آتاش ، همنام ، هم اسم
خوش نام ، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده میشود.
پسر آذر بایجان
آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت
گویش ترکی رودخانه ارس، زلال و سر زنده
در ترکی همان آراز ، به معنی رود ارس .
نام دریاچهای در آسیا (ترکستان غربی)
آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرخا- مایه اطمینان و پیشتگرمی
همیشه سبز- باطراوت - شاداب
دختر:
آی سودا ،الین ، یامور(باران)، دالغا(موج دریا) ،سوینج(شادی) ، سونیا ، هلیا(دختر خورشید)
لیلیوم، باران ، فرناز(دارای نازی باشکوه) ، نیوشا(شنونده خوب) ، گلاله(دسته گل) ، ملیسا(گل بادرنج)، نازنین زهرا ،ستایش، ترنم ، ملیکا، سوگند ،مونا نازنین ، سرمه، مونیکا، پریسا، آیسا، آیسان، ملیسا، راحیل، دریا ، باران، سوگند ، آویسا، ترمه
پسر:
ائلوین، ائلشن ،آراز، هاکان، ارشک ، عرشیا، فواد، اوکتای، الیا، آتیلا، مانی ، یاشار، مهداد، پرهام، کیارش، کیان، فرزان(دانش)، فرزین(وزیر)، نیکان ،مبین(مبارک.آشکار.روشن) ،محمد ، مهدی، نیما ،سهیل ،امیر علی ، ایلیا ، متین، مانی ،اوکتای، سپهر، دانیال ، کیوان، طاها، کیان